بررسی دلایل ناکامی سرمایهگذاری در بازارهای مالی
رشد ارزش بازار سرمایه ایران و اوجگیری شاخص کل بورس اوراق بهادار در سالهای مختلف بین ۱۳۷۳ تا نیمه دوم سال ۱۳۸۳ موجب ورود سرمایهها به سوی آن شد. بازدهی جالب توجه بازار سهام در سالهای ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ اشتیاق به سرمایهگذاری در سهام شرکتها را بیش از پیش تقویت کرد و شمار معاملهگران و حجم دادوستدها با خوشبینی نسبت به شرایط آینده روز به روز افزایش یافت.
رشد ارزش بازار سرمایه ایران و اوجگیری شاخص کل بورس اوراق بهادار در سالهای مختلف بین ۱۳۷۳ تا نیمه دوم سال ۱۳۸۳ موجب ورود سرمایهها به سوی آن شد. بازدهی جالب توجه بازار سهام در سالهای ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ اشتیاق به سرمایهگذاری در سهام شرکتها را بیش از پیش تقویت کرد و شمار معاملهگران و حجم دادوستدها با خوشبینی نسبت به شرایط آینده روز به روز افزایش یافت.
در این میان سرمایهگذاران بسیاری با آگاهی اندک و بدون دانش کافی در این زمینه وارد دادوستدهای کوتاهمدت و بلندمدت بورس اوراق بهادار ایران شدند. طبیعی است که در سالهای رونق بازار و افزایش شاخص کل، شانس موفقیت در دادوستد سهام میتوانست افزایش یابد، اما با پایان گرفتن صعود بازار و آغاز دوران رکود، جریان گذشته پایداری خود را از دست داد. افول قیمت سهام و عرضه گسترده در مدت چند ماه بیشتر سهامداران را غافلگیر کرد، به طوری که دستهای از سرمایهگذاران با زیان بزرگی روبهرو شدند. همزمان با رکود بورس، سرمایهگذاران ایرانی با دادوستدهای جهانی آشنایی بیشتری پیدا کردند و گسترش اینترنت سبب شد که آنها به دنیای معاملات الکترونیکی سهام، ارز، فلزات گرانبها و ... نزدیک شوند. در این جا به صورت کوتاه به این نکته اشاره میشود که صنعت تبادلات ارز به شکل امروزی آن، قدمت چندانی ندارد و عمر آن بیش از چهل سال نیست. بدیهی است که دادوستد در بازار پیچیده و بزرگ مبادلات ارز به دانش کافی و مدیریت سرمایهگذاری در سطح بالا نیاز دارد. بر اساس مشاهدات پراکنده، شنیدهها و حدس خام در طی چند سال گذشته، سرمایهگذاران و معاملهگران بسیاری با شکست
و زیان روبهرو شدند که در این پژوهش و بررسی تلاش شده است تا به جنبههای ناکامی سرمایهگذاری در بازارهای مالی و برخی راهکارها رسیدگی شود.
۱ - ورود به بازار بدون کسب دانش
رایجترین اشتباه سرمایهگذاران و معاملهگران تازهکار عدم کسب آگاهی و دانش کافی نسبت به مبانی و مفاهیم بازارهای مالی است. آنها بدون هیچ برنامه مشخص و بدون یادگیری پا به میدان بازی اوراق بهادار و دادوستدهای مالی میگذارند. پیامد چنین تصمیمی تنها به خطر انداختن دارایی است. راهکار منطقی و مناسب آن است که اصول بازار را درک کنیم و مدت زمان مشخصی را برای کسب دانش و مهارت صرف کنیم. یافتن قوانین بازار و اجرای سیاستهای مناسب تنها بر پایه آزمون و خطا در دنیای واقعی شیوه و رویکرد اشتباهی است. بدیهی است که هیچ خلبانی نمیتواند بدون آموزش، یادگیری دانش پرواز، کسب مهارت و تجربه هدایت هواپیما را برعهده گیرد.
۲ - انگیزه کسب درآمد آسان
گاهی اوقات معاملهگرانی دیده میشوند که تنها با انگیزه کسب سود آسان از بازار پا به عرصه بازارهای مالی میگذارند. آنها شنیدهاند که برخی افراد در مدت کوتاهی درآمد بزرگی بدست آوردهاند و پس از آن تنها به جنبه بازدهی این گونه کسب و کارها میاندیشند، بدون آنکه توجهی به ریسکهای موجود در بازار و زیان احتمالی نشان دهند. بدیهی است که بازارهای مالی شامل ریسک زیان میشوند و نباید این موضوع را دست کم گرفت. این درست نیست که فکر کنیم، بدون نقشه، ابزارهای تحلیلی و دانش میتوان در یک بازار رقابتی به سادگی به سودهای بزرگ دست یابیم.
۳ - عدم یادگیری و آشنایی با اصول بنیادی و ساده
سرمایهگذارانی پیدا میشوند که حاضر نیستند، بخشی از زمان خود را صرف یادگیری اصول بنیادی حرکت نرخها و قیمتهای بازار مورد نظر کنند. آنها تمایلی به آشنایی با قانونهای دادوستد ندارد و بر همین اساس ممکن است در مدت کوتاهی پولهای خود را از دست دهند. یادگیری و کسب دانش دادوستد در بازارهای مالی سرمایهگذاری در این گونه کسب و کار تعریف میشود.
۴ - ناکارآمدی مدیریت سرمایهگذاری
یکی دیگر از دلایل ناکامی معاملهگران تازهوارد، عدم آشنایی با اصول مدیریت سرمایه و عدم تناسب ریسک و بازده است. مدیران سرمایهگذاری با بهرهمندی از ابزارهای مدیریت دارایی بین ریسکها و بازدههای بازار، تناسب ایجاد میکنند. موفقیت آنها در گرو خط مشی صحیح مدیریت دارایی است. آنها با به خطر انداختن میزان مشخصی از دارایی، تمام ریسکهای بازار را در نظر میگیرند. مهمترین بخش از اصول دادوستد و الگوی کسب و کار مدیریت پول و اداره ریسکهای آن است. مدیریت موضع دادوستد و هماهنگ کردن میزان سرمایه با ریسک در راستای بیشینه کردن سود، اهمیت بالایی در مدیریت سرمایهگذاری دارد. شماری از معاملهگران و سرمایهگذاران زمان و انرژی زیادی جهت فراگرفتن روشهای تحلیل بازار و ساخت الگوهای کامل و بدون نقص ورود به بازار صرف میکنند، اما آنها در دادوستدهای خود مدیریت دارایی را در مواجهه با ریسکهای بازار نادیده میگیرند. هدف مدیریت دارایی نگهداری سرمایه مورد نیاز برای اجرای دادوستد در یک فرآیند سرمایهگذاری بلندمدت است. در واقع ماندگاری در جریان پیوسته دادوستد ریشه مدیریت دارایی و پول را تشکیل میدهد. میدانیم که بازده و ریسک در کنار
یکدیگر قرار دارند و یک رابطه جانشینی بین آنها وجود دارد. از آنجایی که در بازارهای مالی، بازدهی بدون پذیرش ریسک میسر نیست، سرمایهگذار باید دو بخش اساسی را در فرآیند مدیریت سرمایهگذاری مورد توجه قرار دهد:
آ) ایجاد تناسب بین ریسکهای مبادله ارز و بازده انتظاری
ب) ایجاد موازنه و تعادل بین سرمایه و ریسکهای بازار
در جریان دادوستدها مدیر سرمایهگذاری یا معاملهگر باید با توجه به ارزیابی ریسکهای موجود، میزان مشخصی از دارایی را در هر دادوستد وارد کند. ریسک سرمایه، میزان پول یا دارایی است که سرمایهگذار در جریان دادوستدهای خود بر روی آن ریسک میپذیرد. به طور ساده میزان زیان مشخصی که یک معاملهگر در هر دادوستد حاضر به پذیرفتن آن خواهد شد، ریسک سرمایه نامیده میشود. بدیهی است درصدی از دارایی ممکن است در جریان دادوستدهای زیانآور از بین برود. میزان ریسک سرمایه باید طوری تعیین شود، که با چند زیان پی در پی توانایی سرمایهگذار برای دادوستد کاهش نیابد. بنابراین پیش از اجرای دادوستدها در هر بازاری باید میزان سرمایه ریسک پذیر مشخص شود. میزان ریسکپذیری سرمایهگذار و بازدهی انتظاری نقش اساسی در تعیین میزان ریسک سرمایه دارد. در مجموع ناکارآمدی مدیریت سرمایهگذاری و توجه نداشتن به دانش آکادمیک در این زمینه راه را برای زیان فراهم میکند.
5 - اندیشه ثروتمند شدن در مدت کوتاه
دستهای از سرمایهگذاران با این تصور که با درگیر کردن بخش بزرگی از سرمایه در یک معامله میتوان به سرعت درآمدهای بزرگی ایجاد کرد، خود را در معرض خطر بزرگی قرار میدهند. گاهی نیز با بدست آوردن چند سود پی در پی، معاملهگر تصمیم میگیرد که میزان زیادی از سرمایه را وارد یک معامله کند و این میتواند نتیجه ناامیدکنندهای را در پی داشته باشد. به نظر میرسد اندیشه کسب سودهای کلان در یک دوره زمانی کوتاه را باید تغییر داد.
6 - عدم برنامهریزی در دادوستدها
یکی دیگر از دلایل شکست معاملهگران در بلندمدت عدم برنامهریزی است. پیش از ورود به هر بازاری سرمایهگذار باید بداند که چه وقت و در کجا از بازار خارج شود. این موضوع کمک خواهد کرد که حدس دومی در ذهن بهوجود نیاید و شانس دخالت احساسات در دادوستد، کم شود. دانستن این که در کجا جلوی ضرر را بگیریم و در کجا سود خود را نقد کنیم، یکی از مهمترین بخشهای سیاست هر معاملهگری است.
7 - دادوستدهای احساسی
سرمایهگذارانی هستند که در پیاده سازی و اجرای نقشههای تجاری نمیتوانند بر احساسات فردی کنترل داشته باشند. این احساسات تاثیر زیادی بر الگوی تجاری خواهد داشت و چنانچه در دادوستدها از احساس پیروی کنیم، این مساله زمینه ساز زیان خواهد شد. پیش از هرگونه اقدامی برای سرمایهگذاری باید چگونگی پرهیز از احساس در دادوستد را فراگرفت و نحوه کنترل و بازبینی برای اجرای دادوستدها باید مورد ارزیابی قرار گیرد. هرگاه میخواهیم سرمایهگذاری کنیم، از ابزارهای رایج تحلیلی، مشاهدات ریاضی و آماری بهره میگیریم. نتایج و پیش بینیهای بهدست آمده ممکن است با تصورات ذهنی و اندیشههای ما اختلاف داشته باشند. اغلب ما دوست داریم، آنچه پیش از این فکر میکردیم رخ دهد و به طور ساده احساس ما قبل از این چیز دیگری میگفت. در این شرایط آنچه بهدست آورده ایم، ممکن است با احساسات و ذهنیت شخصی آمیخته شود. اگر برداشتهای ذهنی با نتایج واقعبینانه آمیخته شود، آیا سرمایهگذاری با خطر جدی روبهرو نیست؟راهکار مناسب آن است که قضاوتهای احساسی و پیشفرضهای ذهنی را برای معاملات سودآور کنار گذاشت. برای کنترل بر احساسات، فرد باید در راه غلبه بر احساس خود
تمرین و ممارست داشته باشد. در کوتاه زمان نمیتوان به نتیجه دلخواه رسید. میتوان یک دوره سه ماهه آزمایشی را برای معاملهگری بدون احساس در یک نظام تجاری آزمون کرد. داشتن یک فکر آرام برای ایفای نقش صحیح در بازار، بسیار حیاتی است. معاملهگر باید بر اصول تجاری و نقشه دادوستد تکیه کند و هرگز اجازه ندهد فکر دوم یا حدس و گمان دیگری بر احساساتش غلبه کند اغلب احساسات گولزننده هستند.
8 - عدم پایبندی به اصول نظام تجاری
سرمایهگذاری و دادوستد تنها اجرای دستورات خرید و فروش را دربرنمیگیرد. برای انجام یک معامله باید برهان و دلایل آن در دست باشد. همچنین باید سناریوهای مختلف را در نظر داشت و برای هر رخداد نقشه مشخصی را تدوین کرد. اغلب معاملهگران اصول و اهداف الگوی تجاری خود را در اثر جریان نوسانات مقطعی بازار رعایت نمیکنند و نبود انضباط به همراه گمانههای بعدی میتواند زمینه را برای زیان فراهم کند.
9 - غرور، ترس، طمع
احساسات انسانی از جمله غرور، ترس و طمع ممکن است موانعی در راه رسیدن به موفقیت به شمار آیند. روانشناسی فردی بخشی است که در مدیریت سرمایهگذاری باید به آن توجه شود. زمانی که موفقیتهای کوتاهمدت نصیب معاملهگر میشود، ممکن است غرور در کمین باشد. زمانی که به سود دست مییابیم، طمع مانعی برای خارج کردن آن از بازار خواهد بود و در این جریان ممکن است برد با باخت جابهجا شود. همچنین ترس از زیان ممکن است موقعیتهای مناسب را از معاملهگر دور کند.
10 - نبود الگوی کسب و کار و نظام معاملهگری
برای انجام سرمایهگذاری و معامله گری در بازارهای پرنوسان مالی طراحی و ساخت یک الگوی تجاری و نظام معاملهگری یک ضرورت است. ارزیابی، برنامهریزی و طراحی بخشهای مهم هر کسب و کاری را تشکیل میدهند. موفقیت در بازارهای مالی در گرو داشتن برنامه و نظام مشخص است. نظام باید طوری طراحی و تنظیم شود که در بلندمدت اهداف را تامین کند. برای دستیابی به اهداف در بلندمدت به یک برنامه و الگوی باثبات، مدون و منظم نیاز است. الگو و نظام باثبات سرمایهگذاری را در راه مناسب بازدهی و سودآوری رهنمون میسازد. الگوی تجاری و نظام دادوستدی، چگونگی تفسیر بازار، ساخت سناریو معاملات، راهبردهای دادوستد، چگونگی تصمیمگیری و پیادهسازی دادوستدها، اجرای معاملات، بازخوردها و ارزیابی و ثبت رویدادها را در برمیگیرد.
11 - دلایل دیگر
دلایلی دیگر همچون عدم هماهنگی در سبد سرمایهگذاری، دانش ناکافی و عدم کارآزمودگی، راهبردهای آزمون نشده و نامشخص، نداشتن صبر، عدم سناریوهای مشخص، عدم پذیرش به موقع زیان، تحلیلهای نامناسب و ناهمگون، توجه به شایعات، عدم انضباط و افزودن به زیانهای یک معامله ناموفق از دیگر عوامل شکست قلمداد میشود.باید توجه داشت که بازارهای مالی مکانی برای آزمون شانس و بخت در زندگی نیست. همچنین با فراروانشناسی نمیتوان دادوستدهای موفقیتآمیزی را انتظار داشت. در مجموع شایسته است که اطلاعات همگانی نسبت به تجارت در بازارهای مالی و مدیریت سرمایهگذاری افزایش یابد و این مساله میتواند توسط مراکز آموزشی و پژوهشی توسعه و گسترش یابد.
www.RahnemoonSarmaye.com
ارسال نظر