ارزش‌های اجتماعی و اخلاق کسب و کار در ایران
یوسف ناصری
دکتر سعید معیدفر جامعه‌شناس و استاد دانشگاه دو تحقیق در مورد میزان اخلاق کار در واحدهای تولیدی- صنعتی شهر تهران و ادارات دولتی انجام داده است. یافته‌های تحقیق او نشان می‌دهد که اخلاق کار در واحدهای تولیدی شهر تهران در حد اخلاق کار شهرستان مونروئه (Monroe) ایالت تنسی ایالات متحده آمریکا است.

تحقیقی که در آن شهرستان در سال 1992 انجام شده، نشان می‌دهد که میزان اخلاق کار در حد 26/3 روی طیفی از صفر تا چهار است. اخلاق کار نیز چهار مولفه «دلبستگی و علاقه به کار» پشتکار و جدیت در کار»، «روابط انسانی با افراد در محل کار» و «روح جمعی و مشارکت در کار» است. مطابق یافته‌های تحقیق دکتر سعیدفر در واحدهای تولیدی و صنعتی شهر تهران، میزان اخلاق کار در حد 33/3 روی طیفی از صفر تا چهار است و حتی پشتکار و جدیت در کار افراد شاغل در واحدهای صنعتی تهران در حد 22/3 است. در گفت‌وگو با این استاد دانشگاه تلاش شده تا علل مشکلات جامعه ایرانی از این منظر واکاوی شود.
آقای دکتر معیدفر، شما دو تحقیق مهم در مورد سنجش اخلاق کار در کشورمان را به انجام رسانده‌اید. در وهله اول کلمه «اخلاق» در اصطلاح اخلاق کار، بار معنوی خاصی را در ذهن ما تداعی می‌کند. با این حال به اعتقاد شما چگونه می‌شود بار علمی و تحقیقاتی به این کلمه بدهیم و نقش اخلاق و اخلاق کار را در مسائل توسعه‌ای کشور بسنجیم؟
اگرچه مفهوم اخلاق کار ممکن است در ظاهر معطوف به یک بعد دینی یا معنوی باشد، اما آن چیزی که مادر تحقیق خودمان سنجش کردیم یک اخلاق زمینی در ارتباط با مساله کار است و نه یک اخلاق دینی. البته در دین ممکن است همه جنبه‌های معنوی و همه جنبه‌های مادی در نظر گرفته شده باشد. مثلا در قرآن، آیه «لیس للانسان الا ما سعی» به معنای «نیست برای انسان مگر آنچه که تلاش کرده است» وجود دارد ولی به هر حال، ما عمدتا سنجه‌ها یا معیارهای مادی را در نظر داشتیم و اخلاق کار را در چهار بعد «دلبستگی و علاقه به کار»، «جدیت و پشتکار»، «روح جمعی و تعاون در کار» و «روابط انسانی در محیط کار» سنجش کردیم. یعنی در واقع اخلاق کار شامل این ابعاد چهارگانه است و در هر کدام از این ابعاد، سوالاتی را مطرح کردیم. مثلا میزان علاقه‌مندی به کار را می‌پرسیدیم و یا می‌خواستیم ببینیم چقدر سعی می‌کنند با همکاران خودشان در محیط کار ارتباط داشته باشند و یا اینکه تا چه اندازه می‌توانند در محیط کار با سایر عناصر، ارتباط انسانی برقرار کنند. بدین شکل، تعداد پنجاه گویه و سوال در ارتباط با این چهار بعد در نظر گرفته شد و از افراد، سوال شده که وضعیت خودش را در ارتباط با این گویه‌ها مشخص کنند.
بنابراین عمدتا روی ابعاد عینی کار و اخلاق کار تاکید کردیم و نه روی جنبه معنوی آن.
از چه جنبه‌هایی انجام این در تحقیق اهمیت داشت و مشخص شدن میزان اخلاق کار ایرانیان چه تاثیری می‌تواند بر بهبود وضعیت کار داشته باشد؟
ما می‌دانیم انسان موجودی است که تا حد زیادی موضع‌گیری‌اش چه رفتاری و چه فکری و چه هر نوع موضع‌گیری دیگر، مرتبط است با انگیزه‌ها، ویژگی‌های شخصیتی یا باورهای او در ارتباط با یک کار و یا آن چیزی که می‌خواهد در مقابلش موضع بگیرد. به همین دلیل، حتی بچه انسان را نمی‌شود به راحتی به هر کاری واداشت. ممکن است بعضی اوقات، حتی بچه‌ها مجبور می‌شوند تحت الزام‌های والدین کار خاصی انجام دهند ولی ما همیشه بر این موضوع تاکید داریم که بگذارید فرد در کار خودش اختیار داشته باشد. چون خداوند، انسان را به عنوان موجودی مختار آفریده است و اگر فرد خودش را نسبت به انجام کار خاصی ملزم احساس کند، یک نوع بی انگیزگی و امتناع در او به وجود می‌آید. اگر چه ممکن است با وجود آن الزام، همان کار را انجام بدهد ولی وقتی بلافاصله آن جبر و الزام برداشته شود، آن فرد انگیزه‌ای خود به خودی برای کار ندارد.
فرضا ممکن است فردی مجبور شود به خاطر نیاز به تامین معیشتی برای خود و خانواده‌اش کار کند. اما چنین کسی با زجر و فشار آن کار را انجام می‌دهد. طبیعی است که رابطه این فرد با کارش یک رابطه بریده است و خود همین مساله مانع هر نوع نوآوری، خلاقیت و توسعه کار می‌شود. چون این فرد، کارش را بیشتر به خاطر الزام‌های محیطی و معیشتی انجام می‌دهد.
اما اگر فرد، انگیزه‌های کاری بالایی داشته باشد، چنین کاری می‌تواند به خلاقیت منجر بشود، می‌تواند به صورت داوطلبانه انجام شود و حتی می‌تواند اگر آن الزام‌های محیطی از بین رفتند، آن فرد نسبت به کارش علاقه داشته باشد و آن کار را ادامه بدهد. حتی چنین شخصی می‌تواند آن کار را بدون نظارت‌ها و الزام‌های مدیریتی انجام دهد. چون آن کار را دوست دارد.
بر همین اساس بود که بعد از مشکلات و مسائلی که در قرن هیجدهم و قرن نوزدهم اتفاق افتاد، کشورهای توسعه یافته اصلاحاتی را در محیط‌های کاری به وجود آوردند. در قرون یاد شده به علت وجود تعداد زیاد نیروی انسانی، نظام سرمایه‌داری محیط‌های الزام‌آور و اجباری فراهم می‌کردند و کارخانه‌داران با کمترین هزینه‌ها کارگران را به کار می‌گرفتند و سخت‌ترین شرایط کار را به آنها تحمیل می‌کردند. کارگران هم ناچار بودند که تن به کار بدهند و فشارهای کاری را بپذیرند. آن وضعیت در نهایت منجر به شورش‌ها و بحران‌های کارگری شد و حتی زمینه‌هایی مثل مبارزه با سرمایه‌داری و محو سرمایه‌داری مطرح شد. در واقع در شکل کلاسیک آن، جریان‌های فازیسکستی ایجاد شدند که اصل نظام سرمایه‌داری و اساس کار و تولید را به نحوی زیر سوال می‌بردند.
در شکل‌های جدید نیز یک نوع نگرش‌های انتقادی شکل گرفت مبنی بر اینکه انسان در محیط کار از خود بیگانه است و رابطه تصنعی بین انسان با کارش ایجاد شده و این می‌تواند به محو انسانیت، خلاقیت و نوآوری و انگیزه‌های او منجر شود.
همه این چیزها باعث شد که به نحوی به کار به عنوان یک مفهوم اجتماعی توجه بشود و نه به عنوان یک مفهوم صرفا اقتصادی. در این راستا هست که چیزی به اسم اخلاق کار مطرح می‌شود و اخلاق کار هم عمدتا همان ابعاد انگیزشی، اجتماعی و انسانی است که بین فرد و کار او برقرار می‌گردد.
شما از داده‌ها و نتایج تحقیقی که در ایالت تنسی انجام شده است استفاده کرده‌اید. انجام چنین تحقیقاتی در کشورهای توسعه یافته از چه زمانی اهمیت پیدا کرده است؟
در مجموع مشکلاتی که رویکرد اقتصادی در سده‌های 18 و 19 میلادی ایجاد کرد به تدریج موجب یک نوع بازنگری در مفهوم کار شد. اما این شکل از تحقیقات که ما انجام دادیم در غرب هم خیلی متاخر است و من در کتاب «فرهنگ کار» به ابعاد همه جانبه و سابقه تاریخی این مقوله به طور مشروح توجه کرده‌ام. اما به اختصار می‌توان گفت که توجه به ابعاد فرهنگی و اجتماعی رفتارهای اقتصادی را به طور جدی در آثار ماکس وبر می‌بینیم. وبر یکی از بزرگ‌ترین جامعه‌شناسان جهان است و نگرش‌های تازه‌ای را در ارتباط با ابعاد فرهنگی یک رفتار اقتصادی در همان کتاب «اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه‌داری» مطرح کرده است. ماکس وبر اعتقاد دارد که همیشه بین یک رفتار اقتصادی با یک دین یا مذهب رابطه برقرار است. ایشان بین نظام سرمایه‌داری به عنوان یک رفتار اقتصادی با اخلاق پروتستانی رابطه برقرار کرده است و گفته نظام سرمایه‌داری و اصلا رفتاری که سرمایه‌داران از خودشان بروز دارند، ناشی از یک نوع تحول در نگرش‌های اخلاقی است که در فرقه‌های خاصی از پروتستانتسیم به وجود آمد. آن تغییر نگرش نسبت به کار، در عمل موجب پیدایش نظام سرمایه‌داری بوده است. ماکس وبر می‌گوید قبلا در آیین مسیحیت انسان سعادتمند، انسانی بود که خیلی ربطی به کار کردن نداشت، بلکه انسان سعادتمند، اساسا بیشتر در مهره فردی ظاهر می‌شد که جهت‌گیری‌های معنوی داشت و در واقع فردی باشد که کمتر کار بکند و کار کرد هم مربوط به افرادی بوده است که دنیاگرا هستند و نه افرادی که معناگرا و معنوی باشند و وقتی در قرن هیجدهم تعدادی از کشیش‌ها و فرقه‌های پروتستان در انگلستان از آیین پیشین مسیحیت خروج کردند درک تازه‌ای از کار ارائه دادند و به این باور رسیدند که سعادتمند بودن انسان، نه به کارهای معنوی است که انجام می‌دهد، بلکه ما می‌توانیم انسان سعادتمند را از طریق وضعیت فعلی و میزان تجلی او در این دنیا نشان بدهیم. اینها این موضوع را مطرح کردند جهانی که خداوند خلق کرده، جهانی است بر اساس کار و تلاش و هر چیزی هم که خداوند آفریده، دارای یک نظم خاص است. بدین طریق با ترکیب دو عنصر «کار» و «نظم»، تعریف جدیدی از انسان ارائه کردند و در این تعریف بیان می‌شد انسانی می‌تواند سعادتمند باشد که بیشتر، کار بکند و کار او همراه با نظم و مدیریت باشد.
بنابراین اخلاق کاری که آنها تعریف کردند، این اخلاق کار مبنای نظام سرمایه‌داری شد. چون نظام سرمایه‌داری نیز همین است. نظام سرمایه‌داری به نفس کار کردن اعتقاد دارد و البته کار توام با مدیریت و نظم. این چیزی است که نهایتا سرمایه‌داری را می‌سازد. بنابراین بر این اساس شاید می‌توانیم بگوییم که وبر از پیشگامان طرح رابطه کار و اخلاق و در واقع رفتار اقتصادی و اخلاق هستند.
البته کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها را آدم‌هایی می‌دانند که منحرف شده‌اند ولی به هر حالت پروتستان‌ها در مقابل رویکرد مذهب کاتولیک نسبت به کار، رویکرد جدیدی را تاسیس کردند.
ماکس وبر معتقد است که در مذهب پروتستان ارتباط مثبتی بین این دو مولفه هست که شاید در سایر مذاهب مسیحیت نباشد؟
ماکس وبر می‌خواهد بگوید اساس بین اخلاقیات و رفتار اقتصادی رابطه برقرار است. اخلاقیات مورد نظر او عمدتا ناظر به جنبه‌های انگیزشی و نگرشی و طرز تلقی (Attitude) در معنای لاتین آن است و کار هم بیشتر به ابعاد بیرونی فعلی و رفتاری معطوف است.
شاید چنین رابطه‌ای را نتوانیم در موجودات دیگر پیدا کنیم ولی در مورد انسان باید گفت که می‌شود بین حوزه‌های انگیزشی و طرز تلقی فرد با موضوعات بیرونی او رابطه برقرار کرد.
قبل از فعالیت‌های شما، تحقیقات خاصی درباره اخلاق کار انجام شده بود که مورد استفاده شما قرار گرفت؟
چند تحقیق در مورد «وجدان کار» انجام شده بود که بیشتر به ابعاد روان شناختی و اجتماعی این موضوع توجه داشتند. چون بحثی از سال ۱۳۷۴ توسط مسوولان کشور مطرح شد و عده‌ای از پژوهشگران و استادان دانشگاه، تحقیقاتی را در مورد وجدان کار انجام دادند.
یک تحقیق هم در حوزه اخلاق کار انجام شده بود که با یک نگاه کارکرد گرایانه (Functionalisty) و با استفاده از نظریه پارسونز سعی شده بود تحلیلی از اخلاق کار ارائه بشود. اما آن تحقیق متفاوت از کاری است که ما انجام دادیم. چون ما اساسا آمدیم با استفاده از شاخص‌های بین‌المللی بومی شده، تحقیق خودمان را شروع کردیم.
در قالب نظریه کارکردگرایی پارسونز، چه تحلیلی در مورد اخلاق کار می‌توان ارائه داد؟
پارسونز در مدل چهار وجهی خودش تلاش کرده وجوه کنش‌های اجتماعی را در چهار بعد مورد تحلیل قرار دهد. در تحقیقی که براساس ارتباط کنش اجتماعی کار را با ابعاد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مرتبط بدانند و بین کنش کار با آن ابعاد چهارگانه تئوریک بوده است تا یک کار میدانی که با نظرسنجی همراه است. در حقیقت آن تحقیق بیشتر یک نوع تحلیل نظری در ارتباط با اخلاق کار بوده است.
تاکید شما مقایسه تطبیقی ایرانی با تحقیق انجام شده در ایالت تنسی ایالات متحده بوده است؟
بله. البته همان تحقیق در کشورهای دیگر از جمله چند کشور آسیایی هم انجام شده بود ولی من فقط ایران و آمریکا را با یکدیگر مقایسه کردم.
اخلاق کار در واحدهای صنعتی تهران و ایالت تنسی نزدیک به هم است. این اخلاق کار تقریبا مشابه چه پیام خوشایندی می‌تواند برای جامعه در حال توسعه ما داشته باشد؟
تصور رایج در ایران این است که اخلاق یا وجدان کار در کشور ما ضعیف است، اما من در این تحقیق نشان دادم که تا به آن حد نمی‌شود سیاه‌نمایی کرد. حتی مطابق نتایج تحقیق می‌توان گفت که دو تا کشور از نظر اخلاق کار در شرایط مساوی قرار دارند.
این اخلاق کار بالا در کنار چه مولفه‌های دیگر باید قرار بگیرد تا نتایج مفیدی به بار آورد؟
تحقیق ما نشان داد که آن تصور عمومی درست نیست و ما اساسا در زمینه اخلاق کار مشکل نداریم. بنابراین ما برای حل مشکلات خودمان باید به جنبه‌های دیگر توجه کنیم، بر این اساس است که برخی معتقدند باید بدانیم علت پایین بودن میزان کارایی در کشور ما چه هست. چون این تحقیق حداقل نشان داد که ما در حوزه وجدانی یا پیش‌زمینه‌های انجام کار مشکل جدی نداریم. ما احتمالا بیشتر در شرایط دیگری که باید برای کار فراهم باشد، مشکل داریم. بسیاری از ما ممکن است اگر در شرایط مناسب کاری قرار بگیریم که همراه با مدیریت منظم و سازمان یافته است، مشکلی نداشته باشیم.
به خاطر همین است که ایرانیانی که به خارج از کشور می‌روند بهتر می‌توانند استعدادشان را شکوفا کنند؟
بله، به عبارت دیگر ما به لحاظ فرهنگی، کمتر مشکل داریم. حتی به اعتقاد من، در حوزه نظم‌پذیری، قانومندی و حوزه‌های دیگر، مشکل زیادی نداریم.
به همین دلیل، وقتی در فضای دیگری قرار می‌گیریم یا در شرایط اقتصادی دیگر قرار می‌گیریم، مشکل جدی نداریم و خودمان را تطبیق می‌دهیم. به عبارتی ایرانیان، قدرت تطبیق‌پذیری‌شان با شرایط فرهنگی و اجتماعی دیگر به شدت زیاد است.
بنابراین تفاوت‌هایی بین وضعیت فعلی جامعه ما با جوامعی که ایرانیان به آنجا می‌روند و بهتر پیشرفت می‌کنند از نظر سازمان وجود دارد؟
بله، به نظر من، باید تفاوت را در شرایط کار یا شرایط اجتماعی در نظر گرفت و در واقع مشکل کمتر به افراد برمی‌گردد. همین الان ممکن است به بانک‌های بخش‌خصوصی ایران مراجعه کنید و ملاحظه بکنید که خیلی منظم و مرتب دارند کار می‌کنند. یا مثلا همین الان به بانک‌های دولتی مراجعه بکنیم می‌بینیم بانک‌ها با توجه به شرایط خاصی که دارند اساسا نمی‌توانند کار نکنند و نمی‌توانند انگیزه کاری نداشته باشند. چون اگر کارمندان بانک بخواهند کم‌کاری کنند سریعا مراجعه‌کنندگان اعتراض می‌کنند. بنابراین در برخی جاها که سازمان کار یا شرایط کار مناسب هست و یا مدیریت کار، یک مدیریت خوب است افراد کمتر مشکل دارند و خودشان را به سرعت با محیط کار یا شرایط کار سازگار می‌کنند ولی اگر مشکل اخلاق کار یا فرهنگ کار وجود داشته باشد، شاید این طور نشود. به تعبیر دیگر اگر مشکل ما در مورد اخلاق کار جدی باشد، همین آدم‌ها را در محیط دیگر قرار بدهیم و یا شرایط و وضعیت عوض شود، همین وضعیت تداوم پیدا می‌کند.
یکی از نتایجی که در این تحقیق به دست آمد این بود که اگر ما بتوانیم محیط‌های کاری را به خوبی سازماندهی و مدیریت کنیم، می‌توانیم تا حد زیادی مشکل بهره‌وری را کاشه بدهیم و مشکل بهره‌وری در جامعه ما کمتر با اخلاق کار یا وجدان و فرهنگ کار ارتباط دارد.
یک مشکل دیگر که ما با آن مواجه شدیم بحث رابطه بین آموزش، تحصیلات و اخلاق کار بود. ما ملاحظه کردیم کسانی که در سطوح بالای شهروندی و تحصیلات هستند، اخلاق کارشان ضعیف‌تر هست. این هم البته قابل تحلیل است. ما، در تحقیق دوم، علت آن را بیگانگی سیاسی و اجتماعی افراد یافتیم. به این معنا افراد دارای تحصیلات بالاتر یا درجه شهروندی بالاتر که میزان آگاهی‌شان نسبت به جامعه و شرایط آن بیشتر است، اخلاق کار کمتری دارند. چنین افرادی در عین حال که انتظارات‌شان از جامعه افزایش پیدا می‌کند، بهتر از دیگران موانع، مشکلات و مسائل جامعه را می‌شناسند و با آن روبه‌رو هستند. همین مساله تا حدی روی انگیزه‌های کاری و اخلاقی کاری‌شان اثر می‌گذارد و موجب کاهش اخلاق کار آنها می‌شود.
چه مشکلی هست که هم‌زمان با بالا بودن اخلاق کار در واحدهای تولیدی - صنعتی تهران، همان اتفاق مطلوب توسعه‌ای رخ نمی‌دهد که در ایالت تنسی اتفاق می‌افتد؟ یکی از یافته‌های تحقیقات آمریکا این است که افراد دارای مشاغل تخصصی و فنی، اخلاق کار بالاتری دارند و این دقیقا برخلاف وضعیت ایران است...
به میزانی که در یک جامعه سطح شعور و آگاهی‌های اجتماعی افزایش پیدا می‌کند به همان میزان باید نظم اجتماعی، سازمان اجتماعی و مدیریت اجتماعی ارتقا پیدا کند وگرنه ما، در اینجا با مشکل ضعف اخلاق کار روبه‌رو نیستیم. حتی اخلاق کار می‌تواند بهبود پیدا کند. اما اگر در جامعه‌ای تناسبی بین ارتقای سطح تحصیلات و شهروندی و آگاهی‌های اجتماعی از یک طرف و از طرف دیگر سازمان امور، مدیریت امور و نظم و هماهنگی امور برقرار نباشد، اخلاق کار تضعیف می‌شود.
به عبارت دیگر هر چه تحصیلات افراد افزایش یابد و امکان تحصیل و شهروند شدن بیشتر فراهم شود ولی از طرف مقابل، جامعه از مدیریت خوب و سازمان‌های خوب بهره‌مند نشود، خود همین مساله می‌تواند موجب بیگانگی سیاسی و اجتماعی در جامعه بشود.
افزایش میزان بیگانگی سیاسی و اجتماعی هم باعث ضعف اخلاق کار می‌شود. یعنی یک روند معکوس به وجود می‌آید و هر چقدر ما جلوتر می‌رویم و ارتقای اجتماعی و افزایش سطح تحصیلات رخ می‌دهد در عوض شاهد کاهش سطح اخلاق کار خواهیم بود.
مطالب و محتوای دروسی که در برخی دانشگاه‌های معروف ایران ارائه می‌شود در سطح و اندازه دانشگاه‌های معتبر دنیا است. آیا ارائه چنین آموزش‌هایی به دانشجویان ایرانی می‌تواند انتظارات آنها را مثل انتظارات دانشجویان دانشگاه‌های مجهز و معروف جهان ارتقا دهد در حالی که کشور ما از امکانات یک کشور توسعه‌یافته برخوردار نیست؟
دقیقا همین جور می‌شود و ما چنین مشکلی داریم. ما با بالا بردن سطح تحصیلات افراد، انتظارات‌شان را از جامعه بالاتر می‌بریم. بنابراین معیارها و انتظارات آنها تغییر می‌کند ولی ما متناسب با این تغییر معیارها باید بتوانیم شرایط محیطی را ارتقا بدهیم و باید بتوانیم شرایطی را فراهم کنیم که دانشجویان و فارغ‌التحصیلان بتوانند از میزان آگاهی‌های خودشان بهره‌مند بشوند وگرنه کاهش اخلاق کار ایجاد می‌شود. وقتی ما امکان و تخصص بالاتری پیدا می‌کنیم، در صورتی انگیزه‌های ما تقویت می‌شود که متناسب با تخصص بالاتر، ابزار کار ما نیز فراهم بشود. اگر ما، در جامعه نتوانیم ابزار لازم را در ارتباط با تخصص بالاتر فراهم کنیم، به نحوی افراد با تحصیلات و تخصص بالاتر مجبور می‌شوند کارهای کوچک‌تر انجام بدهند و به طور طبیعی، این عدم تعادل بین نوع کار و سطح تخصص، موجب کاهش انگیزه‌های کار می‌شود.
یکی از انتقاداتی که به دانشگاه‌های معروف کشور وارد می‌کنند این است که آموزش‌های آنها متناسب با صنایع کشور در حال توسعه ما نیست و دانش‌آموختگان این دانشگاه‌ها مجبورند برای استفاده از دانش خود به کشورهای توسعه‌یافته مهاجرت کنند. به نظر شما آیا دروسی که در دانشگاه‌های ما ارائه می‌شود نباید کاملا شبیه متون ارائه‌شده در پیشرفته‌ترین دانشگاه‌های جهان باشد؟ چون آن دانشگاه‌ها نیروهایی را تربیت می‌کنند که بتوانند در جوامع خودشان به کار گمارده شوند...
به هر حال ما نیاز داریم که دانش نظری را در جامعه خودمان ارتقاء دهیم و در عین حال باید سطح مهارت‌ها را در بخش‌هایی که جنبه مهارتی دارند افزایش بدهیم. حال اگر در هر کدام از این موارد، تعداد افرادی را که آموزش می‌دهیم متناسب با رفع نیازهای جامعه نباشد، مشکل ایجاد می‌شود.
ممکن است ما به تعداد محدودی از افراد نیاز داشته باشیم که برای ارتقای دانش و علم در کشور کار بکنند ولی از یک طرف هم ظرفیت پذیرش را چند برابر اعلام کنیم. به طور مسلم تربیت افراد بیش از آن حد مشخص، تناسبی با نیازهای جامعه ندارد. بنابراین این افراد، در جامعه جذب نخواهند شد و از جامعه بیرون خواهند رفت. در حوزه مهارتی نیز وضعیت به همین شکل است. ما می‌توانیم تعداد مشخصی از افراد را با آخرین فناوری‌ها آشنا کنیم و آموزش‌های لازم را ارائه دهیم. ما اگر تعداد بیشتری را پذیرش کنیم، تعدادی از این افراد فقط جذب می‌شوند و توانایی لازم را برای جذب بقیه افراد نخواهیم داشت. در این حالت نیز ممکن است کسانی باشند که امکان رفتن به خارج از کشور را دارند ولی آنهایی که در داخل کشور بمانند مجبورند کارهای پست‌تر از تخصص و مهارتی که کسب کرده‌اند، انجام بدهند. بدیهی است که این افراد انگیزه‌های کاری‌شان کاهش خواهد یافت و چنین وضعی می‌تواند بحران ایجاد کند. ما الان داریم ظرفیت دانشگاه‌ها را در سطوح عالی یا تحصیلات تکمیلی به صورت بی‌ حد و حصر افزایش می‌دهیم. منتهی تا چه اندازه برای این افزایش ظرفیت‌ها امکان جذب داریم؟ چون بالاخره اگر نتوانیم این افراد تحصیلکرده را جذب کنیم، آنها از طریق خروج از جامعه، مشکل خودشان را حل می‌کنند یا این که در درون جامعه می‌مانند و جامعه را دچار افت شدید انگیزه‌های کاری می‌کنند و ضعف اخلاق کار به وجود می‌آید.
با توجه به در حال توسعه بودن کشور، اگر آموزش‌های ارائه‌شده در دانشگاه‌های ما متناسب با سطح آموزش دانشگاه‌های معروف اروپا و ایالات‌متحده باشد، آیا از قبل زمینه را فراهم نمی‌کنیم که مشکل به وجود بیاید؟
ما باید خودمان را با آخرین دانش‌ها و یافته‌های جدید مجهز بکنیم ولی باید توجه داشت که ما فقط برای تعدد خاصی می‌توانیم امکانات لازم را فراهم کنیم که آنها در بهترین شرایط بتوانند دانش خودشان را توسعه بدهند. ما در حال حاضر در کشورمان امکانات لازم را برای به کارگیری دانش‌آموختگان دانشگاه‌های کشور نداریم. در واقع بحث ظرفیت است و نه محدودیت. به عبارتی ما باید ظرفیت را در نظر بگیریم. مثلا ما می‌توانیم برای تعدد مشخصی بهترین آزمایشگاه‌ها و موقعیت‌ها را فراهم کنیم که این افراد بتوانند در آنجا کار بکنند و علم خودشان را توسعه بدهند و یا پارک‌های علم و فناوری ایجاد کنیم. همچنین می‌توانیم در حوزه‌های مهارتی تعداد معینی را تربیت کنیم ولی امکان آن را نداریم که برای همه افراد آموزش‌دیده و فراتر از ظرفیت‌های کاری، تجهیزات عالی آماده سازیم. ما فقط می‌توانیم برای یک عده مشخصی آن نوع تجهیزات و امکانات را فراهم کنیم که آنها کار خودشان را توسعه بدهند ولی مشکل ما، مشکل ارتقای سطح دانش به لحاظ نظری و مهارتی نیست، بلکه مساله ظرفیت‌ها است.
ما که می‌دانیم کشور ما، در حال توسعه است و امکانات معینی و محدودی دارد، در نهایت راهکار سازنده چه خواهد بود؟
ما ظرفیت‌های دانشگاه‌ها را در تحصیلات تکمیلی خیلی بالا بردیم. این کار اشکالی ندارد. ممکن است ما به این نتیجه رسیده باشیم که صادرات نیروی متخصص داشته باشیم و از این طریق بخواهیم کسب درآمد کنیم. یعنی این نیروی انسانی ماهر را به کشورهای دیگر بفرستیم و از طریق ارزی که آنها می‌فرستند، برنامه‌ریزی‌هایی برای توسعه کشور ترتیب دهیم. اما همین کار هم باید مدیریت بشود. اگر هم واقعا چنین هدفی داریم و نمی‌توانیم همه این نیروها را در داخل کشور جذب کنیم، باید سیاست صدور این نیروهای ماهر تولیدشده را داشته باشیم و آنها را به کشورهایی بفرستیم که به این نوع نیروها نیاز دارند و نهایتا با مدیریت این کار، بتوانیم آنها را در خدمت جامعه خودشان قرار بدهیم. چون اگر قرار باشد ما ارز یا منابعی را که این افراد در خارج از کشور جذب می‌کنند، به داخل کشور هدایت نکنیم، نمی‌توانیم صادرات نیروی انسانی ماهر را مدیریت کنیم.در عین حال که یک عده از این افراد در داخل کشور بدون هیچ نوع مدیریتی رها می‌شوند و قطعا در دستگاه‌ها و جاهای دیگر مشغول به کار خواهند شد. اما کار متناسب با تخصص خودشان را انجام نمی‌دهند و مشکل پیش می‌آید.
در تحقیق انجام شده در ایالت تنسی آمریکا، میزان اخلاق کار زنان از هر جهت بیشتر از مردان است.در تحقیق انجام شده توسط شما در مورد واحد‌های صنعتی و تولیدی مشخص شده که میزان اخلاق کار مردان بیش از میزان اخلاق کار زنان است. این تفاوت را چگونه می‌توان توجیه کرد؟
البته در تحقیقی که در واحد‌های صنعتی انجام دادم، میزان اخلاق کار زنان، کمتر بود ولی وقتی من این مطالعه را در بین کارکنان دولتی انجام دادم، چنین رابطه‌ای به دست نیامد. یعنی اخلاق کار مردان و زنان اختلاف معناداری با هم نداشت. این مطالعات نشان می‌داد که در واحد‌های تولید- صنعتی شهر تهران، مشکل خاصی وجود دارد. در این واحد‌ها زنانی مشغول به کار هستند که معمولا کارهای پایین را انجام می‌دهند. این زنان عمدتا بدون سرپرست بودند و مهارت‌های خیلی زیاد تخصصی هم ندارند. به همین دلیل کار‌های خیلی پایین و نازل انجام می‌دهند. بنابراین انگیزه‌های کاریشان هم پایین است ولی در حالت عادی در بین کارکنان دولت،‌ میزان اخلاق کار مردان و زنان، یکسان است.
پس یکی از نتایج تحقیق این بود که میزان اخلاق کار مردان در واحد‌های تولیدی ایران، بیشتر از زنان است؟
بله، به خاطر اینکه در مجموع کار‌های تخصصی مردان در واحد‌های تولیدی- صنعتی بیشتر از زنان بود و هرچه فرد، کارش با مهارت و تخصص باشد، انگیزه‌های کاری‌اش بالاتر است. اگرچه برخی مردها نیز بودند که کارهای سطح پایین انجام می‌دادند.
به چه علت اخلاق کار افراد تازه‌کار در ایران کمتر از میزان اخلاق کار افراد با سابقه کاری بیشتر است و نتیجه‌ای کاملا متفاوت با نتیجه تحقیق ایالات تنسی به دست آمد؟
در ایران میزان اخلاق کار در ابتدا پایین است ولی اخلاق کار افراد میانسال بالا هست و در سن کهنسالی باز کاهش پیدا می‌کند. یکی از دلایل این وضع این است که جوانان در ایران، سطح انتظاراتشان بالاتر و معیار‌های آنها نیز نسبت به میانسالان تغییر کرده است و همان وضعی که در بین تحصیلکرده‌ها دیده می‌شود در بین جوانان هم مشاهده می‌گردد.
در تحقیق شما ثابت شده که اخلاق کار افراد بین ۱۵ تا ۲۶ سالگی کمتر از سایر گروه‌های سنی است. اگر افراد تحصیلکرده را از این گروه سنی کم کنیم، باز مشکل اخلاق کار در اینجا هم بروز دارد؟
بله، جوانان ایرانی سطح انتظاراتشان بالاتر است و زودتر می‌خواهند به ارتقای اجتماعی و موقعیت‌های بالاتر برسند. بنابراین معیار‌های این افراد با وضعیت موجودشان سازگار نیست و این وضع باعث کاهش انگیزه اخلاق کار می‌شود. یکی دیگر از نتایج تحقیق که پیش از این به طور مختصر به آن اشاره کردم این بود که کسانی که منشا روستایی دارند یا خود روستازاده‌اند و یا پدرشان روستایی است، دارای میزان اخلاق کار بیشتری هستند. بنابراین می‌شود گفت کسانی که به ارزش‌های جامعه سنتی نزدیک‌تر هستند، از میزان اخلاق کار بیشتری برخوردارند تا آنها که به ارزش‌های جامعه جدید نزدیکترند. تحقیق آمریکا نشان می‌دهد میزان اخلاق کار در میان مشاغل سنتی، پایین‌تر از مشاغل تخصصی است و تربیت جدید از طریق نظام آموزشی و پرورشی، موجب بالا رفتن میزان کار در کسانی شده است که هرچه بیشتر به ارزش‌های جامعه جدید نزدیکترند و آن ارزش‌ها را از طریق تعلیم و تربیت درونی ساخته‌اند. در واقع، اشکال اساسی در این میان مربوط است به اختلال در نظام انتقال ارزش‌های جدید به افرادی که ظاهرا بایستی از طریق تحصیل و شهرنشینی به این ارزش‌ها نزدیکتر شوند و آنها را درونی کنند. اما متاسفانه افراد با ورود در فرآیند تحصیل و شهرنشینی، قادر نیستند در فرآیند درونی ساختن ارزش‌های جامعه جدید و به اصطلاح جامعه‌پذیری وارد شوند. این یکی از مشکلات اصلی پایین بودن میزان اخلاق کار در جامعه امروز ایران است.
نگرش سنتی به اخلاق کار چه ویژگی‌هایی داشته است و در حال گذار بودن جامعه چه مشخصات دیگری دارد؟
ایران سرزمین سخت و خشک و توام با مشکل بوده است. بنابراین ایرانیان در گذشته ناچار بوده‌اند برای حیات خودشان، زیاد کار بکنند. نمونه‌هایی از این تلاش گسترده را در ایجاد قنات‌های متعدد در کشورمان می‌بینیم که فوق‌العاده کار برده است. در کشاورزی هم وضع به همین صورت بوده و آب رساندن به زمین بسیار دشوار بوده است. بنابراین در تربیت سنتی، به طور طبیعی میزان اخلاق کار بالاتر بود ولی ما نتوانستیم اخلاق کارمان را در دنیای جدید و با شرایط امروز افزایش دهیم. بنابراین کسانی که به اخلاق کار سنتی نزدیکترند، اخلاق کارشان هم بالاتر است. به هر حال، با توجه به تحول تمدن‌ها و جوامع، معمولا شرایطی پیش می‌‌آید که جامعه‌ای با سازمانی مشخص از ارزش‌ها، به تدریج به جامعه‌ای با سازمان دیگری از ارزش‌ها تبدیل می‌شود و بسیار از جوامع در یکی دو قرن اخیر به جوامع نوین با ساختار متفاوت اجتماعی تبدیل شده‌اند. براین اساس،‌ در عصر حاضر ما شاهد دو نوع جامعه هستیم: یک نوع جوامع توسعه‌یافته که تقریبا به کلی از ساختار اجتماعی پیشین خارج شده و طی دو قرن اخیر شرایط اجتماعی نوینی پیدا کرده‌اند و یک نوع هم جوامع در حال توسعه هستند که دو ساختار اجتماعی متفاوت یکی در شهر‌ها و دیگری در روستاها و اجتماعات کوچک دارند. این جوامع را جوامع در حال گذار هم می‌گویند و یکی از عمده‌ترین بحران‌های این جوامع، تضاد در نظام ارزشی قدیم و جدید آنها است. ریشه بسیاری از نابسامانی‌ها و بحران‌های اجتماعی، سیاسی در این جوامع نیز ناشی از این تضاد در نظام ارزشی است.در جوامع در حال گذار، تغییرات ساختاری در وضعیت معیشتی و اقتصادی، اجتماعی ساکنان آن رخ داده و نظام ارزش‌ها و هنجار‌های قدیم تا حد زیادی کارکرد‌های خود را از دست داده و در میان شهرنشینان کم‌اعتبار شده است. در حالی که نظام ارزش‌ها و هنجار‌های جدید نیز عمدتا به دلیل عدم تجانس با فرهنگ سنتی نتوانسته‌ است استقرار یابد. بنابراین در‌حال‌حاضر، نوعی بحران ارزشی- هنجاری در کشورهای در حال توسعه به وجود آمده و موجب بروز نابسامانی‌های اجتماعی حادی در این جوامع شده است. بر همین اساس، کار در معنای جدید،‌ ارزش ذاتی خود را به دست نیاورده و کار در معنای قدیم هم اعتبار خود را از دست داده است. در شرایط فعلی نگرش به کار در جوامع در حال گذار از جمله ایران، یک نگرش توسعه‌یافته نیست. با این حال، کسانی که به هنجار‌های سنتی پایبند هستند، میزان اخلاق کار بیشتری هم دارند.به نظر می‌رسد در ایران امروز، به دلیل عدم استحکام نظام ارزشی و هنجاری، فرآیند جامعه‌پذیری درست انجام نمی‌شود و محصولات این فرآیند در شهرها متاسفانه قادر نیستند کار را در معنای جدیدش بیاموزند و ویژگی‌های اخلاق کار جدید را درونی سازند.
چرا امکان بازسازی و بازتعریف مفهوم کار در حال ضعیف شدن است؟
متاسفانه چون در دوره جدید، منابع ثروت جدیدی مثل نفت به دست آوردیم که این منافع ثروت ناشی از کار و تولید نیست، بلکه ناشی از یک عنصر بیرونی است و افراد در ایجاد آن، کمتر نقش دارند. این مساله باعث شده که ما اساسا به نفس کار، بهای کمتری بدهیم و بیشتر به درآمد حاصل از فروش نفت اتکا کنیم.
جلوه بیرونی تضاد ارزش‌ها به چه شکل ظاهر می‌شود؟
در جامعه سنتی، تا وقتی که فرد به هنجار‌های سنتی نزدیکتر است، تحت تاثیر آن هنجار‌ها، بیشتر کار می‌کند و اخلاق کار بیشتری دارد. اما وقتی به دنیای جدید و مدرن نزدیک می‌شود، چون هنوز تعیین و جایگاه مشخصی پیدا نکرده است، خیلی از اخلاقیاتش زیر سوال می‌رود. مثلا یک روستایی تا وقتی در روستا هست، تحت‌تاثیر هنجارها و الزام‌های هنجاری آنجا قرار دارد و عمل می‌کند ولی وقتی وارد شهر می‌شود به دلیل گم شدن و اینکه در یک تعیین هنجاری قرار نمی‌گیرد، تا مدتی دچار اختلال می‌شود.
یعنی ما الزامات زندگی شهری جدید را درونی نکرده‌ایم؟
به عبارتی هنوز قواعد و هنجار‌های شهروندی در جامعه ما تحکیم پیدا نکرده است. در حالی که کسانی که تحت‌تاثیر هنجار‌های سنتی هستند حداقل از ثبات شخصیتی و رفتاری بیشتری برخوردارند.
چه راهکاری ارائه می‌دهید که نظم و انسجام منطقی بین ارزش‌ها به وجود بیاید؟
راهکارش ساده نیست. با این حال، ما به این نتیجه رسیدیم که خیلی در ابعاد اخلاقی کار مشکل نداریم و عمدتا مشکل ما به سازمان کار، مدیریت کار و شرایط کار برمی‌گردد و این مشکل بر میزان بهره‌وری و بر ابعاد اخلاقی یا فرهنگی کار هم تاثیر می‌گذارد.
اگر به نظریه کارکردگرایی پارسونز رجوع کنیم، چه ارتباطی بین کنش اجتماعی کار با ابعاد فرهنگی و سیاسی می‌توان پیدا کرد؟
شرایط کار تا حد زیادی تحت‌تاثیر شرایط سیاسی هم هست. یعنی مدیریت یک جامعه، تحت‌تاثیر ایدئولوژی خاص و نظام سیاسی خاص قرار می‌گیرد. برای مثال، نظامی که خیلی اعتقاد به شایسته‌سالاری نداشته باشد و صرفا به تعهد فکر بکند نتیجه‌اش موجب می‌شود که مدیریت‌ها بدون شناخت از سازمان جابه‌جا بشود. خود این جابه‌جایی‌ها نظم کاری را به هم می‌ریزد.