بخش نخست(۱)
توسعه اقتصادی در اندیشه و عمل
یکی از مشخصههایی که در بررسی سیر شکلگیری اندیشه توسعه اقتصادی وضوح بیشتر دارد آن است که هر چه
به سمت گذشته میرویم اندیشهها و نگاههای متفاوت به توسعه اقتصادی و تنوع دیدگاهی بیشتر میشود، اما امروزه در این حوزه بیشتر از یک پارادایم قابل شناسایی نیست.
دکتر مسعود نیلی
یکی از مشخصههایی که در بررسی سیر شکلگیری اندیشه توسعه اقتصادی وضوح بیشتر دارد آن است که هر چه
به سمت گذشته میرویم اندیشهها و نگاههای متفاوت به توسعه اقتصادی و تنوع دیدگاهی بیشتر میشود، اما امروزه در این حوزه بیشتر از یک پارادایم قابل شناسایی نیست. اگر توجه خود را فقط معطوف به تجارب دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ کنیم این شبهه به وجود میآید که پارادایمهای متفاوت فکری، میتوانند منجر به بهبود سطح رفاه و بهبود اوضاع اقتصادی جوامع شوند، به طوری که یک پارادایم واحد را نمیتوان پررنگتر از دیگران یافت. به عنوان مثال در آمریکای لاتین، توسعه اقتصادی مبتنی بر نقش پررنگ شرکتهای دولتی با دخالتهای بسیار گسترده دولتها را در دهه ۱۹۷۰ شاهد بودیم. تحقق رشد بالای اقتصادی در آن دوران چنین مینمود که این شیوه عمل میتواند نتایجی مثبت در پی داشته باشد. در اواسط دهه ۶۰ تا نیمه اول دهه ۷۰، برزیل در آمریکای جنوبی توانست برای مدت ۱۰ سال رشد اقتصادی بالای ۹درصد را تجربه کند. در آن شرایط، شرکتهای دولتی اهرم اصلی سرمایهگذاری بودند و سرمایهگذاران خارجی نیز عمدتا با شرکتهای دولتی در ارتباط بودند. دولت نیز تعهدات بسیار گستردهای را به لحاظ مالی در امر توسعه اقتصادی پذیرفته بود. از ابزارها و سیاستهای اقتصادی در آن زمان به گونهای متفاوت از امروز استفاده میشد. نرخ ارز را نه تنها منعطف در نظر نمیگرفتند بلکه حتی نرخ حقیقی ارز برای سالیان متمادی کاهش پیدا میکرد. علاوه بر این، نرخ بهره حقیقی نیز منفی بود. اما رشد اقتصادی خیلی بالا اتفاق میافتاد. دولت از مواجه شدن اقتصاد با رقابت جهانی با استفاده از اهرمهای مختلف جلوگیری میکرد و از طریق وضع تعرفههای بالا و اعمال محدودیتهای مختلف، شرایطی را در داخل فراهم میکرد که سرمایهگذاری توسعه یابد. پارادایم دیگری که در آن زمان به عنوان یک نظام ایدئولوژیک رقیب برای اقتصاد بازار مطرح میشد نظامهای کمونیستی و چارچوب فکری حاکم بر کشورهای بلوک شرق بود. گزارشهای اقتصادی که از این کشورها منتشر میشد دلالت بر رشد بالای اقتصادی و بهبود سریع وضعیت اقتصادی آنها (صرفنظر از صحت و سقم این آمار و ارقام) داشت. در هر صورت از جلوه های بیرونی عملکرد این اقتصادها چنان برمیآمد که این اقتصادها خیلی خوب و مطلوب اداره میشوند.
توفیق چشمگیر شوروی در صنایع فضایی، نظامی، فولاد، صنایع سنگین و صنایع واسطهای بسیار بزرگ، این تلقی را ایجاد میکرد که اقتصاد مبتنی بر برنامهریزی متمرکز، نه تنها عملکرد خوبی دارد بلکه رقیبی برای سیستم سرمایهداری نیز محسوب میشود و میتواند آن را تهدید کند. در تاریخ ذکر شده است که در دهه ۱۹۵۰، آمریکا نگرانی زیادی از تداوم رشد اقتصادی بسیار بالای شوروی به عنوان تهدیدی جدی برای کشورهای سرمایهداری داشته است. برخی از نظریات اصلی و سنتی اقتصاد، در نتیجه همین نگرانیها شکل گرفته است. به عنوان مثال، مفهوم حسابداری رشد و بهرهوری کل عوامل تولید زمانی مطرح شد که آمریکا به دنبال توضیح عوامل اصلی تعیینکننده رشد اقتصادی شوروی بود که آیا این رشد در نتیجه انباشت سرمایه به وجود آمده، یا تحولات تکنولوژیک این شرایط را به وجود آورده است؟ عامل دوم از طریق بهبود بهرهوری کل عوامل تولید و عامل اول از طریق انباشت سرمایه منجر به رشد بیشتر اقتصادی میشود. بعدها سولو به عنوان یکی از اقتصاددانان برجسته آن عصر، در تحقیقی که انجام داد پیشبینی کرد که رشد شوروی و کشورهای وابسته به آن تدوام پیدا نخواهد کرد و در زمانی در آینده متوقف خواهد شد. دلیل ارائه شده از سوی سولو آن بود که رشد اقتصادی در شوروی عمدتا ناشی از انباشت سرمایه است که براساس تئوری اقتصاد، این رشد در طول زمان کاهنده خواهد بود. در هر صورت وقتی به دهه ۷۰ رجوع میکنیم میبینیم که کمونیسم به عنوان یک اندیشه رقیب جدی برای نظامهای سرمایهداری و اقتصاد بازار مطرح بود.
چارچوب فکری دیگری در کشورهای آسیای جنوب شرقی دنبال میشد که مبتنی بر صادرات، همراه با نقش قوی دولت و دخالتهای آن، البته همسو با بازار و در جهت توسعه صادرات بود. ابزارهایی که در این پارادایم به کار گرفته میشد، مثل نرخ ارز و نرخ بهره در اینجا کاملا بر خلاف جهت مورد استفاده در آمریکای جنوبی به کار گرفته میشد. نرخ ارز کاملا انعطاف داشت و در جهت تشویق صادرات تغییر میکرد و نرخ بهره نیز به جای تشویق سرمایهگذاری، بیشتر عامل تقویت پسانداز و ایجاد مازاد در اقتصاد برای سرمایهگذاری بود.
بنابراین در آن دوره شاهد تنوع دیدمانهای مختلف در امر توسعه بودیم و وقتی الگوهای فکری چنین بود به تبع آن، الگوهای عملی نیز براساس آن شکل میگرفت و لذا هیچگونه همگرایی را نمیتوانیم براساس شواهد تجربی و نظری در آن زمان مشاهده کنیم.
پس از گذشت زمان، کشورهای الگوی اول یا همان کشورهای آمریکای جنوبی با بحران بدهیهای خارجی و تورمهای بسیار بالا مواجه شدند. از اواسط دهه ۱۹۸۰ به بعد نظامهای کمونیستی نیز دچار فروپاشی شدند. در حقیقت، هر دو الگوی ذکر شده در عمل متوقف شدند و از ابتدای دهه ۱۹۹۰ به بعد، شاهد شکلگیری تدریجی نوعی همگرایی در اندیشههای اقتصادی بودیم.
در یک نگاه کلی، قرن ۱۹، قرن تحول در اندیشهها و قرن بیستم قرن نتیجهدادن آن اندیشهها بوده که خود را در رشدهای بسیار بالای درآمد سرانه نشان داده که عمده تحولات در نیمه دوم قرن بیستم و به ویژه از دهه ۹۰ به بعد رخ داده است. بنابراین میتوان ادعا کرد که ما در یک برهه استثنایی از تاریخ بشر که تحولات و تجارب بسیار ارزشمند در آن جمعآوری شده است قرار داریم. توقف الگوی به کار گرفته شده در کشورهای آمریکای جنوبی، فروپاشی الگوی مورد استفاده در نظامهای کمونیستی که عمدتا الگوی سیاسی ایدئولوژیک توسعه اقتصادی بوده و گرایش گسترده به سمت الگوی صادراتگرایی در کشورهای آسیای جنوب شرقی از جمله تجاربی است که به نوعی همگرایی در تفکر اقتصادی منجر شده است. امروزه در حوزه اندیشه توسعه اقتصادی و حوزه عمل و سیاستگذاری، دیدمانهای متفاوتی را نمیتوان یافت، یعنی امروزه برای توسعه اقتصادی بیش از یک پارادایم قابل شناسایی نیست.
کشورهایی که در عرصه فعالیتهای اقتصادی موفق بودهاند ویژگیهای مشترکی دارند و به این صورت نیست که الگوهای متفاوتی را به کار گرفته باشند. البته با توجه به شرایط داخلی هر کشور، راهحلهای مختلف و (متناسب با آن شرایط) به کار گرفته میشود که نشاندهنده این است که «راهکارهای» متفاوتی در این امر وجود دارد. اما به طور کلی در کشورهای مختلفی که در مسیر توسعه خود دستاوردهای ارزشمندی را تجربه کردند چند ویژگی عمده و بارز قابل مشاهده است:
اول: یک چارچوب حقوقی بسیار مستحکم برای مالکیت خصوصی تعریف کردهاند و برای این که سرمایهگذاری بخشخصوصی تشویق شود تضمینهای لازم را در این زمینه به وجود آوردهاند.
دوم: توانستهاند مناسبات مستحکم و سازنده با دنیای خارج برقرار کنند که این مناسبات حول سه محور تجارت، سرمایهگذاری و روابط فنی و تکنولوژیک شکل گرفته است. همچنین توانستهاند یک ارتباط متقابل و به هم پیوسته بین آنها ایجاد کنند یعنی توسعه تجاری به شدت با توسعه سرمایهگذاری خارجی گره خورده و این دو نیز به شدت با توسعه تکنولوژیک پیوند خوردهاند. بنابراین کشورهای موفق در توسعه اقتصادی، مناسبات خوبی را با دنیای خارج حول این سه محور برقرار کردند و از مزیتهای اقتصادی در عرصه بینالمللی که ناشی از ارتباط با بازارهای بزرگتر است استفاده کردهاند. همچنین از آنجا که در نتیجه انباشت زیاد سرمایه در کشورهای پیشرفته به تدریج نرخ بازگشت سرمایه کاهش پیدا کرد، سرمایه از کشورهای پیشرفته به کشورهای دیگر منتقل شد و لذا آنها توانستند به رشدهای اقتصادی خیلی بالا و مستمر دست پیدا کنند.
سوم: نقش دولتها در این کشورها نه تنها کمرنگ نشده، بلکه دولتها نقش بیشتری را نیز به عهده گرفتهاند. البته این نقش دولتها، دخالت در امر فعالیتهای تولیدی و تجاری نیست، بلکه فراهم کردن زیربناهای لازم برای توسعه اقتصادی است. دولت نقش اساسی در توسعه زیربناهای حقوقی، زیربناهای فیزیکی، تقویت منابع انسانی (با تاکید بر آموزش) نهادسازی و موارد دیگر دارد. بنابراین مناقشه دهههای گذشته راجع به این که دولتها باید نقش داشته باشند یا نه، جای خود را به اینکه دولتها چه نقشی را باید داشته باشند داده است. دولت در اندیشه مدرن، مکمل بازار و مدافع توسعه اقتصادی است و نه جایگزین بازار. در بحثهای دهههای گذشته از موضوع «دولت جایگزین بازار» دفاع میشدکه طبیعتا نتیجه آن عدم کارایی بیشتر برای اقتصاد بود.
بنابراین اکنون چه در عرصه بخشخصوصی، چه در عرصه دولت و چه در عرصه مناسبات با دنیای خارج، شاهد ظهور یک پارادیم واحد هستیم و به همین دلیل امروز تنوع دیدگاهها در عرصه جهانی کمتر شده است. بر خلاف گذشته که مناقشههای زیاد روی خطوط و رویکردهای اصلی وجود داشت، امروزه در مورد راهکارها و راهحلهای اجرایی بحث میشود تا مباحث فلسفی و پایهای که اساسا دولت باید چه کار کند؟ بخشخصوصی باید چه کار کند؟ اقتصاد بازار باید چه نقشی داشته باشد؟ میتوان گفت این مراحل پشت سر گذاشته شده و به اصطلاح، سیر اندیشه توسعه اقتصادی وارد خطوط باریکتر شده است. از نظر سیاستگذاری اقتصادی عبور از این مرحله در عرصه بینالمللی این فرصت را برای اندیشمندان هر کشوری فراهم میکند که به جای پرداختن به مباحث فلسفی و کلی، به چگونگی انطباق شرایط خود با دیدمان جدید بپردازند و از بروز تعارضات و مشکلات جلوگیری کنند. به خصوص این که به نظر میرسد این عرصه بسیار وسیع است و جای خالی زیادی در آن وجود دارد که باید پر شود و این تحول بزرگی است که در عرصه جهانی رخ داده است.
ارسال نظر