اقتصاد و زندگی واقعی
فریدریکهایک میگوید: وظیفه اصلی علم اقتصاد این است، که به انسانها نشان دهد آنچه را که آنها تصور میکنند میتوانند طراحی کنند واقعا خیلی کوچک است
محمدرضا فرهادیپور
فریدریکهایک میگوید: وظیفه اصلی علم اقتصاد این است، که به انسانها نشان دهد آنچه را که آنها تصور میکنند میتوانند طراحی کنند واقعا خیلی کوچک است فرض کنید که در یک روز زمستانی در خانه خود نشستهاید و احساس میکنید که هوای خانه شما برای یک روز سرد زمستانی خیلی گرم است. احتمالا شما به سراغ بخاری و یا سایر وسایل گرمایشی خانه خود میروید و درجه آن را کم میکنید. در این قبیل موارد اغلب فرد میداند که میخواهد چه بکند. پس از اینکه دمای اتاق را به صورت دلخواه و مطلوب تنظیم کردید در اتاق خانهتان مینشینید و از زندگی خود لذت میبرید. در این مورد چنانکه مشخص است گرمای اتاق زاییده رفتار انسان و طراحی او است.
حال فرض کنید که شما صبح از خواب بیدار میشوید و میخواهید منزل را به قصد رفتن به سر کارتان یا خرید ترک کنید. وقتی شما در را باز میکنید میبینید که هوا بارانی یا شاید هم برفی است. در این مورد دیگر شما نمیتوانید به دلخواه خود میزان ریزش باران یا برف را تنظیم نموده یا تغییر دهید. احتمالا شما به خانه باز میگردید و بارونی خود را میپوشید یا چتری با خود به همراه میبرید. یا شاید هم از رفتن خود منصرف شوید. در این مورد چنانکه مشخص است بارش باران یا برف زاییده رفتار یا طراحی انسان نیست. به قولی گویی ابر و باد و مه و خورشید فلک در کارند و انسان هیچگونه اختیاری ندارد.
اما نوع سومی هم از حوادث و تجارب وجود دارد که محصول کنش انسانی میباشند اما زاییده طراحی انسان نیستند. زبان یکی از این پدیدهها است. هیچکس زبان فارسی یا انگلیسی را طراحی یا کنترل نمیکند. گر چه زبان شناسانی وجود دارند و در مواردی هم واژگانی را ارائه میدهند اما آنها در دنیای واقعی قادر به کنترل زبان نیستند. برای مثال زمانی که یک ایرانی برخی از واژگان انگلیسی یا فرانسوی را به کار میبرد دیگر زبانشناسان نمیتوانند کاری بکنند. به عبارت دیگر این امر طرحی نیست که توسط زبانشناسان در انداخته شده باشد. دولت ایران هم نمیتواند ایرانیان را از استعمال واژگان انگلیسی باز دارد. کلماتی از این قبیل کم نیستند و هر روزه میتوانیم تعداد زیادی از آنها را بشنویم و کسی هم نمیتواند مانع کاربرد آنها شود.
کلماتی مانند گوگل یا یاهو را چه کسی اختراع نموده است، چه کسی تصمیم میگیرد که ما آنها را به کا ببریم؟ چنانکه میبینیم همه کاربران اینترنتی جهان این کلمات را به کار میبرند و گر چه این کلمات توسط انسان تولید شدهاند اما انسان قادر به طراحی روشی برای استفاده از آنها نیست؟ چه کلماتی زنده میمانند یا چه کلماتی میمیرند، براستی چه کسی در این مورد تصمیم میگیرد. واژگان زیادی در زبان فارسی در طی چند دهه اخیر به دست فراموشی سپرده شده اند و دولت هم نمیتواند کاری بکند. اما یادمان باشد که کلمات همچون باران نمیبارند. برخی کلمات در ذهن میمانند و برخی کلمات به دست فراموشی سپرده میشوند و ذهن هم به آنها توجهی نمیکند. مردن و زنده ماندن کلمات حاصل انتخابهای انسانی است چرا که ممکن است برای وی مفید باشند. اما یک فرد به تنهایی این تصمیم را برای کلمهای خاص نمیگیرد. به عبارتی باید در این خصوص یک کنش جمعی صورت بگیرد.
در این موارد چنانکه میدانید کمیتهای از کارشناسان تصمیمگیری نمیکنند. چنانکه میدانیم برای مثال کلمه کامپیوتر از سوی کمیته کارشناسی زبان شناسی رایانه نامیده شده است. اما هنگامیکه شما به بازار میروید میبینید که تصمیم این دوستان در عمل چه نتیجهای در بر داشته است. همانطور که مشخص است این قبیل پدیدهها در اختیار گروه معدودی قرار ندارند بلکه نیازمند پذیرش از سوی تعدا زیادی از مردم هستند.
بنابراین پدیدهها به سه گروه تقسیم میشوند: ۱- پدیدههایی که محصول کنش انسان و طراحی او هستند. ۲- پدیدههایی که محصول کنش انسان و طراحی او نیستند. ۳- پدیدههایی که محصول کنش انسان هستند اما زاییده طراحی انسان نیستند.
شاید با استفاده از مثال دیگری بتوان این پدیده گروه سوم را بهتر توضیح داد. وسایل نقلیه محصول کار و تلاش انسان هستند و جهت رفاه حال انسان تولید میشوند. اما زمانی که ترافیک ایجاد میشود متوجه میشویم که انسان ترافیک را طراحی نکرده و قصد ایجاد آن را هم نداشته است. به عبارت دیگر ترافیک محصول فعالیت انسان است اما محصول طراحی او نیست. انسان نقشه ایجاد ترافیک را در سر نداشته است. واقعیت این است که زمان مورد نیاز برای فردی که میخواهد از مکانی به مکانی دیگر برود تنها توسط وی تعیین نمیشود بلکه این زمان توسط تمامی کسانی تعیین میشود که مشغول رانندگی کردن هستند و ترافیک را ایجاد کردهاند. گویی در این موارد فرد توانایی ندارد تا نتیجه مطلوب و مورد نظر خود را بدست بیاورد. هیچکس خواهان وجود ترافیک نیست اما چنانکه میبینید کسی هم یارای گریز از آن را ندارد. در شهرهای بزرگ ترافیک بیشتر از شهرهای کوچک است و در ساعات شلوغ روز هم ترافیک بیشتر. یا برای مثال الان که نزدیک عید نوروز هستیم ترافیک بسیار شدید و میتواند نظم زندگی ما را به هم بریزد.
البته این به معنای آن نیست که ما نمیتوانیم زمان انجام کارهای خودمان را به دقت تنظیم کنیم. تراکم ترافیک شبیه به باران نیست. به همین دلیل هم راهحلهایی شبیه به عریض و طویل کردن خیابانها یا افزایش تعداد وسایل نقلیه عمومیدر کاهش ترافیک چندان موثر نیستند. بماند که برخی از این راهحلها نیز در برخی موارد اصلا امکانپذیر نمیباشند.البته اگر در زمان ترافیک از مردم سوال کنیم که علت ترافیک چیست بدون شک کمتر کسانی هستند که بگویند من رانندگی میکنم و بنابراین باید ساعات بیشتری را در مسیر رفت و آمد خود بگذرانم یا بهتر بگوییم تلف کنم. حتی اگر هم فرد چنین پاسخی دهد اما باز هم خواهد گفت که من قصد ایجاد ترافیک ندارم و تنها میخواهم سفر درون شهری خودم را انجام دهم. به عبارت دیگر تمامی رانندگان در یک کنش جمعی که هیچکدام هم قصد و طرحی برای ایجاد ترافیک ندارند ترافیک ایجاد میکنند.
به طور مشابه اگر شما از خیابانی در محلههای میانی شهر تهران به سوی شمال شهر بروید میبینید که قیمت یک خانه مشابه در شمال شهر بسیار گرانتر از محلات میانی شهر است. اما زمانی که ما خانهای را در شمال شهر میخریم از دست فروشنده خانه به دلیل مطالبه قیمت بالای آن خانه شاکی نیستیم. بدون شک او مقصر وجود این تفاوت قیمت نیست. برای مثال شاید قیمت خانهای در شمال تهران امروز دهها یا صدها برابر قیمت آن در زمان ساخت خانه باشد. بیشتر مردم درک میکنند که قیمت خانه صرفا توسط فرد خریدار یا فروشنده یا یک کنش جمعی توسط گروهی از خریداران یا فروشندگان تعیین نمیشود. هیچکس نمیخواهد که قیمت خانه به یک باره به مقدار زیادی افزایش یابد یا قیمت یک خانه بالای شهر چندین برابر خانه مشابهی در سایر نقاط شهر باشد.
اقتصاد مطالعه چنین پدیدههای نوظهوری است، بویژه زمانی که بحث قیمتها، پول یا غیر پول در میان است. اقتصاددانان اینها را پدیده بازار مینامند. بازار در اختیار شخص خاصی نیست و کسی کنترلی بر آن ندارد. بیشتر مطالبی که اقتصاددانان در ارتباط با بازار مورد مطالعه قرار میدهند رفتارهای متقابل سازماندهی نشده و غیرمتمرکز میان خریداران و فروشندگان است. اما اگر چه بازارهای متمرکزی هم وجود دارد. این واکنشهای سازماندهی نشده غیرمتمرکز میتوانند خود را در قیمت مسکن که پدیده ای پولی است یا در ترافیک که پدیدهای غیرپولی است نمایان سازد و نشان میدهد که این پدیدهها توسط شخص خاصی برنامهریزی نمیشوند. این پدیدهها نظم خاصی را بر زندگی انسان تحمیل میکنند که توسط یک فرد خاص یا گروهی مشخصی طراحی نشدهاند. این نظم در زندگی شخصی ما به ندرت مورد توجه قرار میگیرد. نظم قیمتها و در نتیجه در صورت نبود کمبودها اجازه میدهد تا دانش از طریق تخصص به طور گسترده در میان مردم توزیع شود. سطح تخصص همراه با قیمتها ظهور مییابد اما این قیمتها هستند که انجام آن را امکانپذیر میسازند. برای مثال شرکتی که محصولات خود را با استفاده از کالاهای واسطهای تولید شده توسط دیگر کارخانهها تولید میکند هرگز نگران نخواهد بود و از انباشت دانش برای تولید این کالاهای واسطه در کارخانه خود جلوگیری میکند. در این شرایط دیگر هیچکس نگران تولید یک کالای خاص یا گرانی آن نخواهد بود. اگر به مقاله «استفاده از دانش در جامعه»هایک نگاه کنیم میتوانیم این نکته را ببینیم. البته سالها قبل از وی نیز آدام اسمیت تقسیم کار یا همان تخصص را مدنظر قرار داده است.
درک پدیدههای نوظهور توسط اقتصاددانان بازار را به عنوان اساس شیوه تفکر اقتصادی برای آنها مطرح میکند. البته بماند که مغز انسان بیشتر با روش تفکر مهندسی خو گرفته است، یعنی همان جایی که کنش و طراحی انسانی با هم کار میکنند. برای مثال شما تصمیم میگیرد تا شکل آشپزخانه خود را تغییر دهید. به هر دلیلی برای مثال ممکن است همسرتان آن را دوست نداشته باشد. بنابراین شما نقشه را در سر میپرورانید و بعد هم میتوانید اندازه و شکل آشپزخانه خود را تغییر دهید. یا زمانی که برگ درختان میریزد شما نمیتوانید انتظار داشته باشید که خودشان از کنار خیابان محو شوند.
اما این روش تفکر مهندسی در خصوص پدیدههای نوظهور جواب نمیدهد. تلاش برای تغییر نتایج پدیدههای نوظهور ذاتا دشوارتر از تلاش برای ساختن یک بزرگراه یا فرستادن انسان به کره ماه است. براستی چرا انسان میتواند یک شبه بر روی کره ماه قرار بگیرد اما نمیتواند فقر را از زندگی بشریت حذف نماید. قراردادن انسان بر روی کره ماه یک مساله مهندسی است و با در اختیار داشتن وسایل کافی میتوان به آن دست یافت. اما حذف فقر یک مساله اقتصادی است ( منظورم از اقتصادی به معنای مالی یا پولی نیست)، فقر چالشی است که با پدیدههای نوظهور درگیر است و خود را از این طریق نمایان میسازد. در مورد فقر مقادیر زیاد پول به تنهایی و در صورتی که نسبت به بازار و انگیزههای کار بی توجه باشد نمیتواند کمک چندانی نماید.
حقیقت این است که انتخاب واقعیت اختیاری نیست. ما میخواهیم واقعیت همانطوری که ما میخواهیم باشد. ما میخواهیم نتایج مطلوب را آنگونه خودمان دوست داریم تغییر دهیم اما بهواقع همانند بخاری داخل خانه مان اختیار انجام این کار را نداریم. ما میخواهیم درآمدمان را افزایش دهیم و قیمتها را کاهش دهیم. به آسانی صاحب خانه شویم. ما به دنبال این هستیم که در زندگی روزمره وقتی با ترافیک یا هر مساله ای دیگری مانند افزایش قیمت مسکن مواجه میشویم مقصر را پیدا کنیم و او را مجازات کنیم. اما در این میان پیچیدگی زندگی واقعی را فراموش میکنیم.
زمانی که میبینیم دستمزد کارگران شرکتی پایین است اعتراض میکنیم. اما نمیدانیم که شاید این حداقل دستمزد هم میتواند این کارخانه را به ادامه تولید وا دارد و هم از بروز بیکاری در عرصه اقتصاد جلوگیری نماید. یا مشاهده میکنیم که هر گاه سعی در کنترل قیمتها داریم و سیاستمداران در راستای انجام آن قدم بر میدارند چندان موفق نیستیم و در مواردی هم حتی نتایجی عکس حادث میشود. بنابراین این پدیدههای نوظهور اقتصادی همانند رفتن انسان به کره ماه نیست بلکه این پدیدههای اقتصاد ساختارهای مربوط به خود را دارند و را حل آنها هم بدون شک یک راه حل گوشهای نیست.
زمانی که قیمت مسکن یا گوجه فرنگی افزایش مییابد میفهمیم که طرح ما برای تاثیرگذاری بر آن قیمتها شاید در مورد گوجهفرنگی جواب دهد آنهم برای مثال با واردات اما در برابر افزایش قیمت مسکن کاری از ما ساخته نیست. ما هرگز نباید ماهیت نوظهور قیمتها را فراموش کنیم.
ارسال نظر