ارزیابی یک کارشناس
دردسرهای اقتصاد آمریکا با پول اعتباری
منبع: کاپیتالیسم مگزین
طبق تعریف خودش هم که نگاه کنیم پول اعتباری چیزی است که از هوا بهدست میآید. حتی در اصطلاح اقتصادی این پدیده (fiat money) از کلمه fiat استفاده میشود که واژهای برگرفته از لاتین است به معنای تحتاللفظی بهوجود آوردن چیزی از هیچ چیز، آنگونه که خدا در روز اول آفرینش کرد، اما بهای راحتی و آسایشی که این نظام پولی به بانکداران میدهد را پساندازکنندگان باید بپردازند. ارزش پولهای اعتباری که به هیچ چیز در ذات خودشان وابسته نیست به آنها درست حالت خاکستری را میدهد که هر لحظه ممکن است با وزش نسیمی ملایم در هوا ناپدید شود.
مایکل پنتو
منبع: کاپیتالیسم مگزین
طبق تعریف خودش هم که نگاه کنیم پول اعتباری چیزی است که از هوا بهدست میآید. حتی در اصطلاح اقتصادی این پدیده (fiat money) از کلمه fiat استفاده میشود که واژهای برگرفته از لاتین است به معنای تحتاللفظی بهوجود آوردن چیزی از هیچ چیز، آنگونه که خدا در روز اول آفرینش کرد، اما بهای راحتی و آسایشی که این نظام پولی به بانکداران میدهد را پساندازکنندگان باید بپردازند. ارزش پولهای اعتباری که به هیچ چیز در ذات خودشان وابسته نیست به آنها درست حالت خاکستری را میدهد که هر لحظه ممکن است با وزش نسیمی ملایم در هوا ناپدید شود. طی چهل سال اخیر، یا حتی پیش از آن، تمامی کشورهای جهان از پول اعتباری استفاده کردهاند. این به آن معنا است که حالا اقتصادهای جهان بیش از هرزمان دیگری در تاریخ در برابر لغزشهای بانکهای مرکزی شان آسیبپذیر هستند؛ بنابراین بانکهای مرکزی اگر از خط خود خارج شوند خطری بزرگ تمام جهان را تهدید خواهد کرد. در همین آمریکا، سیاستهای بانک مرکزی این اواخر همه را به وحشت انداخته است.
به ما تلقین میکنند که اینطور باور کنیم که کاهش قیمتها پدیده شومی است و تنها افزایش تورم است که میتواند به حرکت اقتصاد کمک کند. از زمانی که بحران مالی در ۲۰۰۸ آغاز شد، رییس بانک مرکزی بن برنانکی به دنبال کاهش ارزش دلار بوده و متعاقب آن قیمت داراییها بالا رفته است - بهویژه در بخش املاک و مستغلات، اما اقدامات او واقعا خارج از ریل است. بانک مرکزی نه میتواند نرخ دقیق تورم را کنترل کند و نه میتواند بر توزیع تورم در بخشهای مختلف اقتصاد اثر روشن و مستقیمی بگذارد. به عبارت دیگر، تورم موجودی وحشی است؛ یک بار که آزادش کردید دیگر معلوم نیست از کجا سردرمیآورد و کجا میتوانید باز به دامش بیندازید.
به همین خاطر هم هست که در همه جا و ازجمله آمریکا شاهد افزایش قیمتها هستیم. نشانه غیرقابل کنترل بودن تورم آنکه طبق آمارها قیمتها در آمریکا در همه بخشها در حال افزایش است جز آن بخشی که برنانکی واقعا میخواهد بر آن اثرگذار باشد، یعنی املاک و مستغلات. آماری که هفته پیش در آمریکا منتشر شد نشان میدهد که قیمت میانه خانههای موجود در فوریه نسبت به سال قبل ۲/۵ درصد کاهش داشته است؛ و همین رقم برای خانههای تازه ساخت به ۹ درصد نیز رسیده است.
بخش کالاها جایی است که ناتوانی فدرال رزرو در کنترل قیمتها را میتوان بیش از هر جای دیگر به روشنی دید. با همین چند ماهی که از سال جدید میگذرد طلا ۴ درصد گرانتر شده و شاخص CRB نیز ۸ درصد رشد داشته است.
در همین دوره طبق شاخصها، دلار نسبت به سایر پولهای اعتباری مهم ۴ درصد تنزل ارزش داشته است و این درحالی است که با وضعیت توسعه اقتصادی موجود در جهان ارزی که جایگاه ذخیره را دارد باید قدرتش بیشتر نیز بشود. ژاپن که سومین اقتصاد بزرگ جهان است به خاطر زلزله به شدت آسیب دیده است، اتحادیه اروپا حالا درگیر طرح نجات بزرگ دیگری برای پرتغال است که نتوانسته از پس الزاماتش بربیاید و آتش انقلابات هم تمامی خاورمیانه را میان شعلههای خود گرفته است. تمام این رویدادها به جای آنکه موجب تقویت دلار شوند، تنها به سقوط بیشترش کمک کردهاند.
واقعا جای تعجب نیست که ایمان خیلی آمریکاییها به کشورشان خدشه دار شده است. با وجودی که خطرهای تورمی به وضوح آشکار شده است، هیچ گونه چشماندازی در آینده نزدیک از اراده برای تغییر سیاستها به چشم نمیخورد. با کاهش نرخ بهره واقعی، قیمت کالاها بیشک بیش از این نیز بالا خواهد رفت. با وجودی که نرخ اوراق قرضه یک ساله ۲۳/۰ درصد و تورم نیز طبق اعلام دولتی ۱/۲ درصد است برآورد من این است که نرخ بهره واقعی چیزی در حدود ۷۵/۸- باشد. به همین خاطر هم سرمایهگذاران به طلا پناهنده شده و از داراییهای دلاری گریزانند. واقعا حق انتخاب زیادی نیست.
با تمام اینها از آنجا که بازار مستغلات حبابی بزرگ و پردامنه داشته است، املاک آخرین داراییهایی هستند که میتوان انتظار داشت به استراتژی کاهش ارزش فدرال رزرو واکنش نشان بدهند. با وجودی که میگویند تخصص بن برنانکی بحران بزرگ دهه سی بوده است، اما حالا معلوم میشود که آنقدرها هم وقت صرف مطالعه حبابها نکرده است، اگر کرده بود میفهمید که چند دهه طول کشید تا طلا از بحران ۱۹۸۱ بیرون بیاید. نزدک هنوز ۴۵ درصد زیر بالاترین ارزش اسمیاش که یک دهه پیش به دست آمده بود سیر میکند و برخلاف قیمت مسکن، این بازارها آزاد بودند که بعد از بحران خود را اصلاح کنند. قبل از آنکه قیمتها دوباره سربالایی بروند بیش از ۷۰ درصد کاهش داشتند. برخلاف این، قیمت مسکن توسط محرکهای فدرال رزرو در جای خود نگه داشته شده است. از آنجا که ۴۰ درصد شاخص قیمت مصرفکننده را هزینه اجاره تشکیل میدهد، برنانکی به این وسیله بخش بزرگی از تورم را اشتباه اندازه میگیرد.
لرزههای پس از بحران میلیونها خانه دار را به ورشکستگی کشانده، ۱۱ درصد خانهها خالی ماندهاند و ۲۳ درصد وام گیرندگان اکنون هیچ سهمی در مسکن خریداری شده شان ندارند. اگر فدرال رزرو اعتباری را مستقیما به خرید این خانهها از بازار اختصاص ندهد، خیلی سخت خواهد بود که قیمت خانه به این زودیها رو به رشد بگذارد.
واضح است که برنانکی با تلاش برای کانالیزه کردن تمام تورم تنها در قالب یک دارایی، اقتصاد آمریکا را به ورطه پرخطری کشانده است. حالا با موقعیت بغرنجی روبهرو شده است. آیا او سعی خواهد کرد با افزایش عمده نرخ بهره به بهای یک بحران دیگر در بخش مسکن به جنگ تورم برود، یا اینکه فقط بیکار خواهد نشست و اجازه میدهد روز به روز بر شمار ورشکستگان وامهای رهنی افزوده شود. هیچ کدام از این دو انتخاب خوشایند نیست، اما یک چیز مسلم است: اگر حرفههای بازار اوراق قرضه شروع به افزایش هزینه استقراض کنند، آن وقت مطمئن میشویم که دیگر کار از کار گذشته است.
ارسال نظر