تملکهای چینی
وقتی اژدها شما را میبلعد
منبع: اکونومیست
چند سال قبل، دو تن از مدیران یک شرکت بینالمللی نفتی تا دیروقت در دفتر کار خود در انگلستان که به جز آن دو هیچ کس در آن حضور نداشت، مشغول کار بودند. یک بانوی جوان چینی به بخش پذیرش شرکت وارد شد.
منبع: اکونومیست
چند سال قبل، دو تن از مدیران یک شرکت بینالمللی نفتی تا دیروقت در دفتر کار خود در انگلستان که به جز آن دو هیچ کس در آن حضور نداشت، مشغول کار بودند. یک بانوی جوان چینی به بخش پذیرش شرکت وارد شد.
یکی از این دو مدیر میگوید «او خود را با لباسهای گوچی آراسته بود.» وی نامهای را از سینوپک، یکی از غولهای دولتی چین در بخش انرژی به آنها تحویل داد که در آن پیشنهاد شده بود که شرکتشان در معاملهای چند میلیارد دلاری به مالکیت سینوپک درآید. این مدیر، در حالی که میتوان اندکی حسرت را در لحنش حس کرد، میافزاید که بعد این بانوی چینی، سوار بر اتومبیلی با شماره محلی در سیاهی شب ناپدید شد و دیگر هیچ وقت بازنگشت.
بنگاهی که این مدیر برای آن کار میکرد، خیلی زود توسط شرکت چینی دیگری خریده شد. از آن زمان تا به حال، روسای غربی در کنفرانسهایی در تورنتو و کیپتاون به دام بنگاههای چینی افتادهاند و در اسکاندیناوی، پیشنهادهایی حاضر و آماده را از آنها دریافت کردهاند. شرکتها در جای جای اروپا خود را به سرمایهگذاران چینی عرضه داشتهاند. بانکها در سراسر دنیا، مشتریانی برای شرکتهای غربی نامزد تملک توسط بنگاههای بزرگ چین پیدا کردهاند. در سال جاری خریداران مستقر در چین و هنگکنگ، یک دهم ارزش معاملات جهانی و از جمله سرمایهگذاری در نفت و تملکهای صنعتی پراهمیتی مانند خرید ولوو را به نام خود ثبت کردهاند. یک دهه پیش، چین بنگاههایش را به توسعه تحت شعار «خروج از چین» واداشت. حالا این اتفاق واقعا رخ میدهد.
اولین نفسهای آتشین
با نظر به رشد چین، یقینا معاملات بیشتری از این دست انجام خواهد گرفت. کنترل بر حجم سرمایهگذاری مستقیم خارجی (افدیآی) در دنیا که تملکها و سرمایهگذاریهای قبلا بارورنشده شرکتها را نیز در بر میگیرد، نشان از توان اقتصادی یک کشور دارد. انگلستان در سال ۱۹۱۴، ۴۵ درصد از افدیآی دنیا را در تملک خود داشت. سهم آمریکا در ۱۹۶۷ به ۵۰ درصد رسید. امروزه چین، اگر هنگکنگ و ماکائو را نیز بخشی از آن به حساب آوریم، سهمی فقط ۶ درصدی دارد. بنگاههای ثبت شده چینی که عمدتا در تملک دولت این کشور قرار دارند، در حال حاضر در زمره بزرگترینهای دنیا هستند و بیش از یک دهم ارزش بازار سهام جهان را به خود اختصاص میدهند. بیشتر آنها هنوز اساسا گروههایی داخلیاند.
پساندازهای زیاد چین نیز باعث افزایش این معاملات میشوند. شرکتهای این کشور غالبا پول نقد مازاد و بانکهای آن، سپردههای مازاد دارند. امروزه این پساندازها به واسطه صندوقهای سرمایه حکومتی (sovereign wealth fund) و بانک مرکزی که در مقام سرمایهگذاران پرتفوی عمل میکنند، به کشورهای ثروتمند بازگردانده شده و عمدتا برای خرید اوراق قرضه به کار میروند، اما چین میتواند و احتمالا باید به متنوع سازی خریدهای خود روی آورد. اهداف سیاسی چین، یعنی دستیابی به دروندادهای مورد نیاز مانند مواد خام، نیروی کار و زمین، دستیابی به توان فنی و تجاری و دسترسی به بازارهای خارجی به این تغییرات شتاب میبخشد.
اعلام عمومی این قبیل معاملهها، ادا و اصول است. مدیران خشک و بیروح چینی اشاره میکنند که مبنای عمل آنها صرفا اصول تجاری است. روسای غربی از عصر جدیدی از همکاری استقبال میکنند. با این وجود، این معاملهها پر از حقه و کلک هستند، هم به خاطر تفاوتهای فرهنگی و هم به دلیل نقش دولت چین. در این میان ناکامیهایی وجود داشته. در سال ۲۰۰۵، شرکت نفتی کنوک CNOOC چین، پیشنهاد خود برای خرید کارخانه یونوکال کالیفرنیا را بعد از جار و جنجالی که سیاستمداران آمریکایی به راه انداختند، پس گرفت. در سال ۲۰۰۹، ریو تینتو، بنگاه انگلیسی-استرالیایی فعال در حوزه معادن، از فروش سهم کوچکی به چینالکو، بنگاه چینی فعال در زمینه فلزات انصراف داد. سهامداران ریو با این فروش مخالفت کردند، اما بسیاری بر این گمانند که دولت استرالیا نیز با این کار مخالف بوده است.
اکونومیست با مدیران سابق و کنونی
۱۱ شرکت غربی که توسط بنگاههای چینی خریده شدهاند یا سهام خود را به آنها فروختهاند یا در حال مذاکره برای این کار بودهاند، بدون ذکر نام مصاحبه کرده. ده مورد از معاملاتی که مورد بحث قرار گرفتهاند، ارزشی بیش از ۱ میلیارد دلار داشتهاند. آنچه این افراد میگویند، بینشی را هم درباره توان چین برای توسعه شرکتهایش در خارج از مرزهای خود و هم درباره عملکرد مبهم بنگاههای تحت حمایت دولت این کشور فراهم میآورد. برداشتی که این افراد به دست میدهند، آمیزهای است از ترس آمیخته با احترام در برابر بلندپروازی و مهارتهای فنی چین و برآوردی بسیار شایستهتر از توان شرکتهای چینی برای انجام کسبوکارهای بینالمللی.
محتوای مذاکرات غالبا دو بخش دارد: جلساتی ماراتنی در ساختمان یک بانک سرمایهگذار که اغلب در لندن برگزار میشوند و دیدار مدیران بنگاههای هدف از چین یا هنگکنگ. در این جا انتظار میرود که بنگاه در قالب پاورپوینتهایی حماسی به مخاطبان غولآسا معرفی گردد و ضیافتها و گفتوگوهای دوستانهای در هتلهایی که اغلب متعلق به بنگاه خریدار است، برگزار شود.
بیشتر بازدیدکنندگان تحت تاثیر فهم تکنیکی بنگاههای چینی قرار میگیرند. هر دو طرف سعی میکنند که رابطهای دوستانه با یکدیگر برقرار کنند. یک بریتانیایی میگوید که «احساس و اعتماد مهم است»، زیرا قدرت در بنگاههای چینی، مبهم است. مذاکرهکنندگان چینی، به کرات میکوشند که دست بالاتر را از آن خود کنند. یک اروپایی درباره روزهای مبهم و آشفتهای که در یک هتل به جزئیات معامله میپرداخته، میگوید که این تاکتیکی شناخته شده است.
بیشتر شرکتهایی که هدف تملکهای چینی واقع میشوند، نیاز به مترجم دارند. میصرفد که مراقب باشید. رییس یک بنگاه معدن شیفته یکی از این خانمها شده بود، اما به شوخی میگوید «معلوم بود که او یک جاسوس داخلی است.» بیشتر مدیران میگویند که به میزبانان خود اعتماد میکردهاند، اما همه آنها این گونه نبودهاند. یک اروپایی میگوید «آنها همه چیز را درباره من میدانستند» و میافزاید: «52 بار از چین به کامپیوتر خانه من حمله شده بود.» مدیر دیگری که حول یک معامله جنجالی درباره منابع طبیعی مذاکره میکرده، فضای حاکم بر گفتوگوها را شیطانی میداند. «مجبور بودی باتری موبایلت را بیرون بیاوری. به ما میگفتند که در اتاقها میکروفن مخفی کار گذاشته شده است.»
ساختار قدرت در شرکتهای چینی، تا اندازهای برای خارجیها و حتی برای اندک غربیهایی که در هیاتمدیره بنگاههای بزرگ تحت حمایت دولت این کشور حضور دارند، رازآلود است. یک نظریه پرطرفدار در این ارتباط آن است که این شرکتها توسط گروهی موازی از مقامات حزب کمونیست اداره میشوند. ارشدترین فرد حزب در یک بنگاه یا همان دبیرکل، لزوما بلندمرتبهترین مدیر آن نیست. هر چند یک مدیر غربی میگوید که این تمایز در بنگاههای چین آشکار بوده است («در این شرکتها افرادی از جانب حزب وجود داشتند و افراد دیگری نیز بودند که کارها را انجام میدادند»)، اما غالب آنان از تعداد زیاد این گروهها متعجب شدهاند. یکی از آنها به تنهایی به لندن میرود و در آن جا با سی تا چهل نفر، به نمایندگی از طرف چینی روبهرو میشود. او با خنده میگوید: «شوکه شده بودم.» ممکن است در ملاقاتهایی که در چین برگزار میشود، مخاطبان زیادی حضور داشته باشند و دائما افرادی به درون محل برگزاری ملاقات بیایند یا از آن خارج شوند. گروهی از افراد سوالات خوبی میپرسند، اما بسیاری از کسانی که به بازدید از چین رفتهاند، میگویند که ظاهرا حتی آنها نیز قدرت یا تمایلی برای
تصمیمگیری ندارند.
قدرت پشت صندلی
عدم شفافیت در قدرت، خود را در نقشی که مدیران صوری بنگاههای چینی بازی میکنند نیز نشان میدهد. یکی از مدیرانی که به چین رفته، درمییابد که طرف مقابلش، فرد خودرایی است که عمله و اکره دور تا دورش را گرفتهاند. «تفاوت را در برخورد با این آدم حس میکنید. وقتی صحبت میکند، هیچ کس نتق نمیکشد.» با این همه بیشتر بازدیدکنندگان از چین، از دستنشاندگانی جذاب و خوشرو، مثلا در سینوپک سخن به میان میآورند. «دو صندلی در وسط گذاشتهاند که شما و او روی آنها مینشینید... نکات از پیش آماده شده را پشت میکروفن میگویید و بعد همه دست میزنند... دختران چای میآورند... رییس بزرگ مذاکره نمیکند. او تنها معامله را متبرک میکند.» مدیر دیگری میگوید که رییس هواوی، بنگاه سازنده تجهیزات ارتباطاتی، «یک آقای متشخص و بزرگ بود» که «برای کسب اطلاعات بر جانشینان خود تکیه میکرد.» مدیر یک شرکت فعال در حوزه منابع طبیعی میگوید که رییس مینمتالز، شرکت معدنی بزرگ چین، تنها برای «حفظ تشریفات» در آن جا حضور داشت.
پس چه کسی اختیار را در دست دارد؟ شاید جانشینی که خارج از چین زندگی کرده، گفتوگو با مدیر ارشد شرکت هدف را پیش ببرد. مدیری غربی میگوید که چینالکو از یک آدم زبر و زرنگ تقریبا ۴۰ ساله که به دو زبان تسلط داشته، در معاملات مختلف استفاده کرده است. او «خیلی خیلی خوب» بود، اما افرادی که اکونومیست با آنها مصاحبه کرده، به استثنای یک نفر بر این باورند که کنترل نهایی در دستان دولت است. یکی از آنها میگوید: «میتوانید این را حس کنید.» یکی دیگر میگوید: «در چین با دولت معامله میکنید، اما در هند با شرکتها.»
اما این گونه نیست که دولت، قابل پیشبینی و بدون انعطاف باشد. غالبا بیش از یک بنگاه چینی، به دنبال یک شرکت هدف واحد راه میافتند. آنها برای جلب توجه بنگاههای غربی و کسب جایگاه «پیشنهاد دهنده برتر» نزد مقامات کشور خود به رقابت میپردازند. این فرآیند میتواند بینظم و آشفته باشد. مدیری میگوید که ماهها با یک بنگاه چینی حوزه معدن مذاکره میکرده و از جمله با صدها نفر از کارمندان آن دیدار داشته و این معامله در نهایت به شکست انجامیده، چون فاقد مجوز سیاسی بوده است.
به همین ترتیب، بانکهای چینی تحت کنترل دولت که در حال گسترش فعالیتهای خود در خارج از مرزهای این کشور بودهاند، غالبا به عنوان سرمایهداران بیقید و لاابالی فتوحات خارجی آن توصیف میشوند. با این وجود، همین رییسی که از او یاد کردیم، به خاطر میآورد که برای ملاقات با یکی از مقامات ارشد بانک توسعه چین (که ظاهرا پدرش با فیدل کاسترو آشنایی داشته) به کوبا میرود و در آن جا این پیام آشکار را دریافت میکند که در مورد معامله تردید وجود دارد. مدیر دیگری میگوید که در معاملهای با زدتیای، سازنده تجهیزات مخابراتی که تامین بودجه آن از سوی یک بانک دولتی انجام میگرفت، سعی میشد که نظر موافق مقامات جلب شود. البته او خاطرنشان میکند که روسای زدتیای تاثیر چندانی بر دولت مرکزی نداشتند.
با این وجود، همین که پیشنهاد دهنده برتر انتخاب میشود، ممکن است سیلی از پول ارزان به راه بیفتد. فردی که در معامله ریو دخالت داشته، حضور در یک بانک چینی را به خاطر میآورد که بیانضباطی حاکم بر آن، او را شوکه کرده بود. «آنها میگفتند: چه قدر میخواهید؟ 10 میلیارد دلار؟ 20 میلیارد دلار؟ نمیتوانستم باور کنم.» مذاکرهکنندگان مورد پسند بنگاه غالبا اختیاراتی برای تغییر شرایط معامله دارند، اما تصمیمات مهم را به پکن ارجاع میدهند. مدیر یک شرکت نفتی غربی میگوید که در حین برگزاری مناقصه این شرکت، نماینده یک بنگاه انرژی متعلق به دولت چین «برای بالاتر بردن پیشنهاد خود با وزیر تماس گرفت.»
با این همه، این سلسله مراتب به ظاهر پرمشقت میتواند در لحظات کلیدی، نقشی تعیینکننده را بازی کند. یک مدیر نفتی، مناقصهای را برگزار کرده که در پایان، دو بنگاه، یکی هندی و دیگری چینی در آن باقی میمانند (و هر دوی آنها تحت کنترل دولت قرار داشتهاند). او میگوید که هندیها «هیچ برداشتی از اهمیت موضوع نداشتند» و در گل ایرادگیریهای بیمعنی فرورفته بودند. در مراحل پایانی، آنها پیشنویس قرارداد را در حالی که پر از حک و اصلاح بود، بازگرداندند. چینیها آن را دستنخورده برگرداندند و پیروز مناقصه شدند.
هر چند بنگاههای چینی برای آنکه بتوانند مناقصهای خارجی را برگزار کنند، باید موانع زیادی را پشت سر بگذارند، اما وقتی که از پس این کار برآیند، امتیازات بزرگی به دست خواهند آورد. به منابع ارزان مالی دسترسی پیدا میکنند. میتوانند به قیمت سهام خود اعتنایی نکنند، زیرا سهامدار عمده آنها، یعنی دولت، در جایگاه مطلوبی قرار دارد. سیاستمداران نیز برای روبهراه کردن اوضاع میکوشند. پتروقزاقستان، شرکتی کانادایی که داراییهایی در آسیای مرکزی دارد، چشم و دل یک شرکت روسی را ربوده بود. دیدار رسمی هوجینتائو، رییسجمهور چین از آستانا، پایتخت قزاقستان کافی بود تا این شرکت به تملک بنگاه چینی سیانپیسی درآید.
نظام تحت حمایت دولت در چین، معایبی نیز دارد، از جمله اینکه دولتهای خارجی به شکلی روزافزون از مالکیت چینیها احساس نگرانی میکنند. از جمله این دولتها میتوان به کانادا و استرالیا اشاره کرد که سابق بر این، دو مورد از آزادترین بازارهای دنیا در قبال کنترلهای شرکتی بودند. این سیستم، نقص نامحسوستر دیگری نیز دارد و آن، اینکه چنین شیوهای برای تصمیمگیری میتواند باعث شود که شرکتهای چینی پول زیادی بپردازند و مجبور شوند برای ادغام خریدهای خود تلاش کنند.
برخی از مدیرانی که با آنها مصاحبه کردهایم، بر این باورند که خریداران چینیشان با زیرکی مذاکره و معامله میکنند. یکی از آنها که چهار بنگاه معدنی را فروخته، میگوید که چینیها به خوبی با خریداران غربی برابری میکنند. دیگران تا این اندازه از آنها ستایش نمیکنند. شرکتهای چینی برای آن که بتوانند بنگاهی را به تملک خود درآورند، نیاز به صرف انرژی فراوانی دارند. برخی اشاره میکنند که آنها برای مهار بانکهای سرمایهگذار خود میکوشند. یک مدیر ارشد اجرایی میگوید: «آنها کنترل اوضاع را از دست دادند. امیدوارم که در آینده، به خاطر خودشان، عملکرد بهتری در مذاکرات داشته باشند.»
همچنین شرکتهای چینی در صورت ناکامی با خطر انزوای سیاسی مواجه خواهند بود. مدیری اروپایی بر پایه تجربه خود در فروش یک بنگاه میگوید که حس ماموریت بنگاههای چینی، به آنها شفافیت میبخشد. «آنها نمیتوانند دست به خطر بزنند و معامله را ببازند.» یک رییس اروپایی دیگر اشاره میکند که مدعی چینیاش، به دنبال داد و ستد با بازارهای بورس غربی بود. اگر ما به عنوان اقتصاددان قصد داریم حادثهای را با ارجاع به کنشی غایتمند توضیح دهیم، ضرورتا اذعان به حضور «افرادی» داریم که آن کنش را شکل میدهند. به طور کلی، اگر بگوییم در پس حوادث، هوشی آگاه است، ضرورتا به حضور موجوداتی هوشمند که آگاهی «متعلق» به آنها است، اعتراف کردهایم.
قوانین علنیسازی اطلاعات غربیها به این معناست که اشتباهات بنگاهها علنی میشوند و این در حالی است که سرمایهگذاران مختلف نهادی، رفتاری دمدمی مزاج دارند. نتیجتا خریداران چینی، بنگاه هدفی با یک سهامدار بزرگ واحد که بتواند به شکلی دوجانبه مذاکره کند را بیشتر میپسندند. با این همه، خرید این قبیل بنگاهها، به خاطر کمیابیشان میتواند پرهزینه باشد.
قیمتی که چین میپردازد را غالبا نامعقول میانگارند و به آن بیتوجهی میکنند. با این وضعی که پیش آمده، چند میلیارد دلار چه ارزشی دارد؟ اما پرداخت نظاممند مبلغی بیش از حد نیاز برای داراییهای خارجی، حتی برای کشورهای ثروتمند نیز ایدهای نامناسب است. شرکتهای ژاپنی بعد از عیش و نوشی که در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ به راه انداختند، مجبور شدند هزینههای خود را کاهش دهند.
دوستت دارم، نامت چیست؟
ادغام شرکتی که به تملک یک بنگاه درمیآید، به اندازه قیمت محصول برای این بنگاه مهم است. وقتی معامله به پایان میرسد - پیش آمده که پیامی از چین برسد و ارائه پیشنهادی بالاتر را تایید کند - ممکن است مراسمی برای امضای قرارداد در کشور بنگاه هدف و سپس ضیافتی در چین، با حضور روسای بانک مرکزی و وزرای دولت برگزار شود. ممکن است از روسای بنگاه خریداری شده خواسته شود که به کار در مقامی با درآمد خوب، اما عمدتا نمادین ادامه دهند.
آن دسته از افرادی که در مصاحبه با ما شرکت کرده و تلاش بنگاههای چینی برای ادغام شرکت آنها را تجربه کردهاند، اشاره میکنند که در آغاز، کارها خوب پیش میرود. یکی از آنها میگوید «کارهای مقدماتیشان را انجام داده بودند.» فردی دیگر میگوید که رویکرد آنها در ابتدا «بسیار هوشمندانه» بود. او میگوید که پیام خریدار مبنی بر آن که تمام کارمندان را حفظ خواهد کرد، «بسیار ساده و مفهوم بود.» معمولا شرکتی که تحت تملک درآمده، میزانی از قدرت را حفظ خواهد کرد. تنها یک مدیر از بنگاهی در آمریکای شمالی میگوید که احساس او این بوده که این پیامها، ریاکارانه بوده است. «روزی که من از ساختمان بیرون رفتم، چینیها زمام امور را به عهده گرفتند. ... پستهای حیاتی، بلافاصله جایگزین شدند.» یکی از همکاران پیشین او، مخالف این عقیده است و میگوید که چینیها صرفا کنترل شرکت را به دست گرفتند.
با این همه برنامههای کسبوکار با گذشت زمان تغییر مییابند. ممکن است بنگاههای منابع طبیعی به جای فروش محصولات خود در بازار آزاد، ناچار شوند که محصولاتشان را به چین عرضه کنند. یکی از مدیران یک شرکت معدنی آمریکای لاتین، مشاجره پرجنجالی را میان دو گروه از زمینشناسان به خاطر میآورد که زمانی حل شد که غربیها دریافتند هدف جدید آنها، بیشینه کردن تولید است، نه سود. دیانای بنگاههای چینی - حسی از ماموریت، همرایی، تفاوت و پیچیدگی - میتواند مشکلاتی را در بلند مدت به بار آورد. کمبود مدیران مسلط به زبان انگلیسی که با کار در خارج از چین آشنا باشند، میتواند بر وخامت اوضاع بیفزاید. فردی که قراردادی که نهایتا به شکست انجامیده است را تنظیم کرده بود، میگوید «فرصتهایی بسیار بزرگ - و مشکلاتی واقعا بزرگ - وجود داشت.»
رییس سابق بنگاهی اروپایی که اکنون در مالکیت یک غول چینی قرار گرفته، میگوید که به همکاران جدیدش علاقه داشته، اما میافزاید که عدم گفتوگوی آزادانه، برخوردهایی را به وجود میآورد. «هیچ کس با آن چه مدیران ارشدشان میگویند، مخالفتی نمیکند. چنین اتفاقی ابدا رخ نمیدهد. ... تصمیمات در جایی دیگر اخذ میشوند.» ارسال برنامههای بنگاه به چین و تجدیدنظر در آنها، مهندسان بنگاه را «سرخورده» کرد. او میگوید که اداره بنگاههای خارجی برای شرکتهای چینی سخت است. «چین جامعهای بسیار طبقاتی دارد.» فرد کهنهکاری از همین بنگاه، به مزاح از «اثر پکن» صحبت به میان میآورد و میگوید «من که بنگاهی را به آنها فروختهام و یک سال برایشان کار کردهام، پاک بیخبرم که چگونه کار میکنند.» او میافزاید «عملا تمام مدیران ارشد از بنگاه رفتهاند و افراد سطح پایینتر به دنبال شغلی تازهاند.»
آن چه گفتیم، در رابطه با تمام معاملات صدق نمیکند، اما چیزی خاص و استثنایی نیز نیست. رییس سابق یک بنگاه اروپایی که به تملک چینیها درآمده، راجع به برنامه ادغام چنین میگوید: «روی کاغذ بسیار خوب به نظر میرسید، اما هیچ نتیجهای از آن نگرفتیم.» تصمیمگیری «حتی درباره سادهترین موضوعات» ماهها به طول میانجامید. به گفته او «تقریبا تمام افراد کلیدی شرکت آن را ترک کردند» و میافزاید که در ادارات مرکزی، «چیزی به عنوان شرکت باقی نمانده» و صرفا پوستهای از آن به جا مانده است.
روش چینی
آیا هیچ یک از اینها اهمیتی دارند؟ گذشته از همه آن چه گفتیم، تملکهای غربی میتوانند به شکلی وحشیانه نیز صورت بگیرند و خریدار روی هم رفته محق است که هر طور صلاح میداند، عمل کند. چندین تن از روسای شرکتهای نفتی و معدنی نیز معتقدند که فرآیندی سالم در جریان است که طی آن چین، بنگاهها را میخرد و سرمایه و نیروی کار ماهری که در این میان آزاد شدهاند، به شرکتهای جدید نوپا هدایت میشوند. با این همه، ناتوانی در حفظ کارمندان از دید بنگاههای چینی یک مشکل به حساب میآید. توان فنی و محلی، بخش عمدهای از ارزش شرکتها را تشکیل میدهد و همزمان با اینکه چین پا را از استخراج معادن - که در آن بسیار کارکشته است - فراتر میگذارد و به صنایع پیچیدهتر مصرفی قدم میگذارد - چه رسد به اینکه به صنایعی که خلاقیت بیشتری را میطلبند، وارد شود - مدیریت بهتر به امری ناگزیر بدل خواهد شد. مزیت شرکتهای فعال در دیگر بازارهای نوظهور مانند هند و برزیل از این لحاظ، آن است که از صلاحیتهای بخش خصوصی بهرهمندند و فرهنگی جهانوطنیتر دارند. پردوامترین شرکتهای چندملیتی مانند نستله و اونیلور غالبا پا را از ملیت فراتر میگذارند.
یک دیدگاه خوشبینانه این است که چین مجبور خواهد بود راههای دیگری را برای «معاشرت» پیدا کند. این کشور میتواند از طریق شرکت سرمایهگذاری چین که یک صندوق سرمایه حکومتی است، به شکلی منفعلانه به تملک سهام بپردازد. مدیرانی از دو بنگاه تصدیق میکنند که نمایندگان چین، خود را در جلسات هیاتمدیره آفتابی نمیکنند. یک گزینه دیگر، سرمایهگذاریهای مشترک است. رییس یک بنگاه نفتی که شریکی چینی دارد، میگوید که «انگیزه آنها این نیست که کنترل بنگاه را در دست بگیرند» و ما روابط دوستانهای با یکدیگر داریم.
به عنوان گزینهای دیگر، بنگاههای چینی میتوانند بدون خرید رشد کنند. تا پیش از آغاز موج معاملات بینالمللی در دهه ۱۹۸۰، اغلب بنگاهها با انجام دوباره عملیات مختلف خود، جهانی شدند. بنگاههای چینی عملکردشان را از این لحاظ بهبود میبخشند. یکی از آنها به نام کاسکو حق بهرهبرداری از بخشی از بزرگترین بندر یونان را در اختیار دارد. بنگاههای چینی حاضر در عرصه ساخت و ساز، قراردادهایی را در آفریقا و اروپای شرقی به امضا رساندهاند. هواوی، بی آن که شرکتهای زیادی را به تملک خود درآورد، رشد کرده است.با وجود همه اینها سخت است که بپذیریم شرکتها و سیاستمداران چینی میخواهند به آسانی و به سادگی به فعالیت بپردازند و هر چند ممکن است بسیاری از شرکتهای بزرگ این کشور هیچ گاه شبیه به غربیها به نظر نیایند، سهامداران پرچانه خصوصی نداشته باشند و از دولت مستقل نباشند، اما ممکن است مجبور شوند برای موفقیت در معاملات بزرگ بینالمللی، بیش از پیش در این راستا حرکت کنند. یکی از مقامات ارشد دولت چین در یکی از سخنرانیهای ماه گذشته خود بر نقش بنگاههای «خصوصی» چین در خارج از این کشور که معمولا جهتگیری دولتیشان چندان بارز نیست،
تاکید کرد. همچنین شاید چین مجبور شود برای رفع نگرانیهای دیگر کشورها در رابطه با کنترلهای سیاسی خود، نفوذش را بر شرکتهای غولآسای تحت تملک دولت کمتر کرده و تضمین دهد که ساختار قدرت آنها شفافتر شود.
اغلب مدیرانی که اکونومیست با آنها مصاحبه کرده است، همچنین معتقدند که نسل بعدی مدیران چینی که اکنون در دهه سوم و چهارم عمر خود هستند و تحصیلات و تجربه بینالمللی بیشتری دارند، بسیار کارآمدتر از جماعت فعلی روسای این کشور خواهند بود. طی دو دهه گذشته، این جماعت پایگاهی را در صنایع برای خود دست و پا کردهاند و شرکتهای غولآسایی از آن سر بر آورده است. با این همه اگر قرار است که این شرکتها ظرفیت خود را در خارج از مرزهای این کشور به طور کامل عملی کنند، پدیدآورندگانشان مجبورند که از نفوذ و کنترل خود بر آنها بکاهند.
ارسال نظر