رو در رو با اقتصاددانان
نابرابری چه اهمیتی دارد؟ - ۱۱ بهمن ۸۹
منبع: اکونومیست
هال واریان: نابرابری نتیجه تقویت استعدادها توسط تکنولوژی است
منبع: اکونومیست
هال واریان: نابرابری نتیجه تقویت استعدادها توسط تکنولوژی است
چیزی که به عنوان افزایش نابرابری در سالهای اخیر شاهدش بودهایم نتیجه خیزش جهانی شدن است. زمانی که اکثر کسبوکارها بومی و محلی بودند، خلق ثروت توسط آنها به یک حوزه جغرافیایی محدود میماند، اما امروزه حتی یک بنگاه بزرگ هم میتواند در مدت زمان ناچیزی از سطح خرد به ملی و سپس به بازارهای جهانی برسد. با رساندن کالاها و خدمات ارزان به ۶ میلیارد انسان در سراسر جهان میتوان ثروتهای هنگفتی به هم زد.
در آیندهای که ما میبینیم هزینههای ارتباطی و محاسباتی همچنان رو به نزول خواهد بود و همچنان میبینیم میلیاردرهای جدیدی ظهور میکنند که ظهورشان اثر جانبی اجتنابناپذیر روندهای تکنولوژیک جهانی است.
سفرهای ماورای اقیانوسی، تلگراف و راهآهن هم در زمان خودشان همزمان با کسبوکارهای فراوانی که راه انداختند ثروت عظیمی نیز خلق کردند؛ امروزه نیز باید همین پدیده را با تکنولوژیهای ارتباطی مدرن انتظار داشته باشیم.
درکل میتوانم بگویم که این پدیده چیز بدی هم نیست. پولدارها به این دلیل پولدار شدهاند که چیزی که برای همگان ارزشمند است را ارائه میکنند و به این ترتیب کل جهان نیز ثروتمندتر شده است. به طور تاریخی دستمزدها منعکسکننده رشد بهرهوری بلندمدت بودهاند، فکر میکنم این بار نیز همین واقعیت مصداق داشته باشد.
مارک توما: کاهش نابرابری میتواند رشد را تقویت کند
نابرابری به سطوحی رسیده است که در عصر گیلدی شاهدش بودیم و اگر همین طور به رشدش ادامه بدهد - که به نظر مانع عمدهای هم بر سر راهش نیست - شاید به نقطهای برسد که به لحاظ اخلاقی دیگر تحملپذیر نباشد. بهعلاوه شواهدی هست که نشان میدهد با افزایش نابرابری معضلات اجتماعی نیز افزایش مییابد. ضمن آنکه سطوح بالای نابرابری میتواند پیامدهای منفی برای اقتصاد داشته باشد.
میدانیم که اگر در جامعهای برابری کامل برقرار باشد، آن جامعه سرعت رشد خیرهکنندهای نخواهد داشت. وقتی سهم همه از درآمد یکسان باشد، مردم انگیزهشان را برای تلاش کردن و از دیگران پیشی گرفتن از دست میدهند. در عین حال میدانیم در جامعهای که یک نفر همه چیز را در دست داشته باشد و دیگران برای معاششان در مضیقه باشند - یعنی نابرابرترین توزیع درآمد قابلتصور - هم وضعیت مطلوبی بهوجود نخواهد آمد؛ بنابراین آن سطح نابرابری که حداکثرکننده رشد است باید جایی بین این دو باشد (یک دلیل کاهش رشد اقتصادی بعد از گذشتن نابرابری از یک سطح خاص میتواند همین مشکلات سیاسی و فرصتسوزیهایی باشد که با سطوح بالای نابرابری
ایجاد میشود.)
آمریکا ممکن است نزدیک یا حتی پشت این مرز نابرابری که به کاهش رشد میانجامد باشد. شواهد و اطلاعات دراین باره قطعی نیست و نمیتوان به راحتی قضاوت کرد، اما اگر چند دهه دیگر هم مثل گذشته ادامه بدهیم احتمالا وضعیت دشوار خواهد شد؛ بنابراین چرا خطر کنیم؟
اما چطور میتوان به آنها که روز به روز عقبتر میافتند و وضعشان دشوارتر میشود کمک کرد؟
آنطور که لین کنورثی اشاره میکند، وقتی نگاه میکنیم که طی چند دهه گذشته نابرابری درآمدی میان کشورهای ثروتمند چطور تغییر کرده است «درمییابیم که هیچ رابطهای میان نابرابری درآمدی و تغییرات در سطح مطلق درآمد خانوادههای فقیر نیست. دلیلش این است که رشد درآمد این خانوارها تقریبا به تمامی از محل پرداختهای انتقالی دولت حاصل شده است.» به این ترتیب کشورهایی که خانوادههای فقیرشان عملکرد بهتری داشتهاند، آنهایی هستند که دولتهایشان بیشترین سطح پرداخت انتقالی را داشتهاند.
یک راه معکوس کردن این روند در آینده آموزش بهتر است، اما حتی اگر مشکلات آموزشی را نیز حل کنیم - امری که با وجود تلاشهای فراوان تاکنون بهبود اندکی داشته است - شاید رشد نابرابری را نه معکوس که تنها اندکی ملایمتر کند. متاسفانه جواب این سوال را تا واقعا نظام آموزشی بهبود نیابد نخواهیم دانست. باید ببینیم که جوانهای آموزش دیده در این نظام اصلاح شده چه عملکردی خواهند داشت که این فرآیند حداقل یکی دو دهه طول میکشد. این کار به حال تعدیل سطوح نابرابری کنونی سودی نخواهد داشت.
به همین دلایل است که من عقیده دارم بازتوزیع درآمد تنها پاسخ ممکن در شرایط فعلی به مشکل نابرابری درآمدی ماست.
اما آیا چنین اقداماتی رشد اقتصادی را از نفس نخواهد انداخت؟ خیر. با توجه به سطح متورم کنونی نابرابری، کاهش آن به نظر نمیرسد که تاثیر زیادی بر انگیزههای تولیدی افراد داشته باشد. انگیزههایی که برای رشد اقتصادی مهم هستند.
اگر میخواهیم اقتصاد و جامعهای سلامت و رو به رشد داشته باشیم و از نقاطی که منحنی نابرابری به رشد کمتر میانجامد دور بشویم، باید برای بازتوزیع درآمد نسبت به چند دهه گذشته کارهای خیلی بیشتری بکنیم. این به این معنا خواهد بود که دیگر همه چیز به جیب ثروتمندان نمیرود، از آنها خواسته میشود که رشد اقتصادی را با کارگران سهیم شوند، کارگرانی که به ایجاد این رشد کمک کردهاند و باید برای رشد بهرهوریشان پاداش بگیرند.
زمانی که از ثروتمندان خواسته شود بخشی از درآمدشان را تاکنون منحصرا به خودشان تعلق داشته با دیگران سهیم شوند اعتراضات بسیاری خواهیم شنید. انواع استدلالات قابلتصور به گوشمان میخورد و میشنویم که توضیح میدهند چرا نابرابری سیاست نادرست و زیانآوری است، اما کار درست این است که تمام مشارکتکنندگان در فرآیند رشد اقتصادی از مزایای آن بهرهمند شوند. برای آینده قابلپیشبینی، سیاستهای بازتوزیعی میتوانند تنها راه قابلتصور باشند که اندکی توزیع کیک اقتصادی
متوازنتر شود.
اسکات سامنر: به جای پراکندگی درآمدی تمرکزتان بر مصرف باشد
نابرابری اقتصاد انواع بسیار گوناگونی دارد: کارگران رسمی و غیررسمی، درآمد سرمایه و درآمد نیروی کار و بهعلاوه تفاوتهایی که در دسترسی به بهداشت و کیفیت آموزش هست. نابرابری درآمدی ابزار خوبی برای پرداختن به مساله نابرابری اقتصادی نیست.
خود من هشت سال اول زندگی کاریم را در 20 درصد پایین الگوی توزیع درآمد گذراندم. حالا در 10 درصد بالایی هستم و در زمان بازنشستگیام احتمالا باز هم شاهد نزول چشمگیر جایگاهم خواهم بود. دورههای آموزشی طولانیتر و دورههای کاری بیشتر به نظر به افزایش نابرابری طی زمان دامن میزند، اما هیچ تاثیری برای نابرابری اقتصادی ندارد. یک مثال دیگر مهاجرت است که میتوان آن را بزرگترین برنامه ضد فقر دولت آمریکا دانست. این برنامه نابرابری اقتصادی را در سطح جهانی کاهش میدهد، اما خود نابرابری در آمریکا بیشتر میشود.
بزرگترین مشکل درآمد این است که آن چیزی که اغلب مردم تصورش را میکنند اندازه نمیگیرد: یعنی نشان نمیدهد که افراد چه میزان منابع مصرفی در اختیار دارند. یک دوقلو را در نظر بگیرید که هر کدام برای چهل سال سالانه 100 هزار دلار درآمد دارند. یکی از اینها درآمدش را یک باره خرج میکند، دیگری تصمیم میگیرد که نیمی از درآمد را پسانداز کرده و مصرفش را به تاخیر بیندازد. در چنین موردی هیچ نابرابری اقتصادی در کار نیست - هر دو منابع مشابهی در اختیار دارند و ارزش فعلی مصرفشان در طول زندگی نیز با هم برابر است، اما آن یکی که بیشتر پسانداز میکند درآمد بیشتری در زندگیاش دارد و به نظر خیلی ثروتمندتر خواهد رسید.
هدف من اینجا این نیست که استدلال کنم نابرابری اقتصادی مهم نیست یا اینکه نباید هیچ کاری درباره آن کرد، بلکه من میخواهم نشان بدهم که تمرکز ما باید روی مصرف باشد و نه روی درآمد. برای مثال یکی از بهترین کارهایی که میتوانیم بکنیم این است که همه مالیاتهای شخصی و شرکتی را ملغی کنیم و به جایشان مالیات بر مصرف فزاینده
وضع کنیم.
اگر به نابرابری از منظر درآمد نگاه کنید این سیاست به نظرتان خیلی ناعادلانه خواهد رسید، زیرا بخش عمدهای از درآمد سرمایه به ثروتمندان میرسد. باید بگویم که این توهمی بیش نیست، درست مثل همان مثالی که دوقلوهای مشابه درآمدشان به چشم ناظران خارجی خیلی متفاوت میرسید، اما در واقع منابع یکسانی برای مصرف
در اختیار داشتند.
مالیات فزاینده بر مصرف میتواند در واقع رسیدن به برابری اقتصادی را خیلی تسهیل کند، زیرا به کارآتر شدن اقتصاد کمک میکند. شخصا کشوری را نمیشناسم که تمام اتکایش بر مالیات بر مصرف باشد، اما مدل کشورهای شمال اروپا تقریبا شبیه به این طرح است؛ یعنی مالیات نسبتا بالا بر مصرف و مالیات سبکتر بر سرمایه. این رویه به اقتصادهای شمالی امکان داده است که با وجود مالیاتهای بالایشان اقتصادهای نسبتا مولد و بهرهوری داشته باشند. بخشی از این مالیات میتواند صرف کمک به کارگران فقیر بشود یا شاید هم به آنها در کاهش هزینههای بهداشتی و درمانیشان کمک کند.
کسانی که مخالف مدل مالیات مصرفی بالا همانند کشورهای شمال اروپا هستند شاید بد نباشد نگاهی به سنگاپور بیندازند، کشوری که تاکید زیادی بر پسانداز اجباری برای مصارف اجتماعی دارد (بهداشت و درمان، بازنشستگی و غیره). این رویه هم به آنها امکان داده است که با وجود بار مالیاتی اندک وضعیت بهداشتی و آموزشی خوبی در کشورشان داشته باشند، درآمد مالیاتی هم عمدتا از محل مخارج مصرفی است.
مادامی که ملاک ارزیابی نابرابری اقتصادی برایمان به جای دستمزد، بهداشت و آموزش، درآمد افراد باشد، نمیتوانیم نظام مالیای طراحی کنیم که به این معضلات رسیدگی کند؛ و لاجرم نظام مالیاتی ضد رشد را بر دوش اقتصاد تحمیل خواهیم کرد.
ارسال نظر