تاریک و روشن اقتصاد
محیط زیست و بلایای طبیعی
وبلاگنویسی از پدیدههای جدید و مهم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که با اتکا به اینترنت ممکن شده است. اقتصاددانان زیادی هم برای انتقال افکار خود و هم برای ایجاد رابطه ای نزدیک و پویا با دانشجویان به طور مرتب در وبلاگهای خود یادداشت مینویسند.
مترجم: جعفر خیرخواهان
وبلاگنویسی از پدیدههای جدید و مهم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که با اتکا به اینترنت ممکن شده است. اقتصاددانان زیادی هم برای انتقال افکار خود و هم برای ایجاد رابطه ای نزدیک و پویا با دانشجویان به طور مرتب در وبلاگهای خود یادداشت مینویسند. «وبلاگ بکر- پوسنر» یکی از مهمترین وبلاگهای اقتصادی است که از دسامبر ۲۰۰۴ در آدرس http://www.becker-posner.blog.com آغاز به کار کرد.
در وبلاگ بکر - پوسنر که قالب نامتعارفی دارد، هر بار یک موضوع خاص به بحث گذاشته میشود. موضوعاتی که در این وبلاگ مورد بحث قرار میگیرند، بسیار جالب توجهند. نویسندههای ثابت این وبلاگ، دو صاحب نظر شهیر در تحلیل اقتصادی یعنی گری بکر و ریچارد پوسنر هستند. گری بکر که در دسامبر سال ۱۹۳۰ در پنسیلوانیا به دنیا آمد، استاد دانشگاه شیکاگو و برنده نوبل سال ۱۹۹۲ است. وی از دانشگاه پرینسون مدرک کارشناسی و از دانشگاه شیکاگو دکترای خود را دریافت کرد.
بکر از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۸ در دانشگاه کلمبیا و پس از آن در دانشگاه شیکاگو به تدریس پرداخت. وی در دانشگاه شیکاگو با دانشکدههای جامعه شناسی و بازرگانی پیوندهای زیادی ایجاد کرده، علاوه بر انتشار مطالب عالمانه درباره طیف گسترده موضوعات اقتصادی نظیر آموزش، تبعیض، نیروی کار، خانواده، جرم، اعتیاد و مهاجرت برای سالهای متمادی یک ستون ماهانه نیز در نشریه بیزینس ویک داشت. ریچاردپوسنر نیز در سال ۱۹۳۹ در نیویورک به دنیا آمد و از دانشگاه هاروارد در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. پوسنر اکنون قاضی دادگاه تجدید نظر در شیکاگو و استاد دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو است. وی تالیفات زیادی را به چاپ رسانده و یکی از شخصیتهای مهم در حوزه حقوق و اقتصاد است. نوشتههای او در زمینه قوانین ضدتراست، حوزه خصوصی، سقط جنین، تخطی از قرارداد، مواد مخدر، حقوق حیوانات و شکنجه بسیار تاثیر گذار بوده است. در وبلاگ بکر- پوسنر مباحث کارشناسی علم اقتصاد منتشر میشود. گستره موضوعات مطالب مطرح شده بسیار قابلتوجه است و دقت در مباحث، تحسین خواننده را بر میانگیزد. مطالب ارائه شده در این وبلاگ متشکل از یک مقاله اصلی کوتاه به قلم یکی از این دو شخصیت بزرگ علم اقتصاد و پاسخ کوتاه نفر دیگر است. در آخر نیز هر یک از این دو نفر با توجه به نکتههایی که فرد دیگر و خوانندگان وبلاگ مطرح کردهاند، ممکن است در بخشی با عنوان پس تاملات مسائلی را که به ذهنش میرسد بیان کرده، یک جمعبندی ارائه دهد.
ممکن است در نگاه اول به نظر بیاید که مسائلی که در این وبلاگ مطرح میشود، به علم اقتصاد ربطی ندارد؛ اما مسائل گوناگون را میتوان با دید اقتصادی تحلیل کرد. در واقع امروزه بر خلاف قبل، دیگر علم اقتصاد به عنوان علم به کارگیری منابع کمیاب برای تولید کالاها و خدمات گوناگون در نظر گرفته نمی شود.
در تعریف جدیدتر، علم اقتصاد (با این فرض که انتخاب عقلایی اصل هدایتگر کنشها است) چگونگی واکنش افراد و سازمانها به تغییر انگیزهها را بررسی میکند. روزهای پنجشنبه، برخی از مباحث مطرح شده در این وبلاگ از نظر خوانندگان روزنامه میگذرد.
سونامی و تحلیل اقتصادی ریسکهای فاجعهبار
ریچارد پوسنر
سونامی اقیانوس هند یک نوع فاجعه طبیعی را به نمایش گذاشت که سیاستگذاران توجه بسیار اندکی بهآن میکنند- فاجعههایی که احتمال رخدادنشان بسیار پایین یا نامعلوم است، اما اگر رخ دهند زیانهای بسیار سنگینی بهبار میآورند. هر اندازه که تلفات انسانی، درد و رنج جسمی و احساسی وارده بر بازماندگان و خسارتهای مالی که سونامی اخیر ایجاد کرده بزرگ باشد، باز میدانیم زیانهای حتی بزرگتری میتوانست از سوی سایر بلایای با احتمال پایین (اما نه قابل چشمپوشیدن) یا ناشناخته بر بشر وارد شود. شهاب سنگی که بر بالای منطقه سیبری با قدرت تخریبی یک بمب هیدروژنی در سال ۱۹۰۸ منفجر شد، اگر بر فراز یک شهر پرجمعیت منفجر شده بود چهبسا میلیونها نفر را کشته بود. شانس آوردیم که قطر آن شهاب سنگ فقط حدود ۶۰ متر بود. اگر یک شهاب سنگ بسیار بزرگتر (در بین هزاران شهاب سنگ بزرگ خطرناک در مدارهایی که با مدار زمین برخورد میکنند) به زمین اصابت کند ترکیبی از امواج ضربهای، آتشسوزی، سونامی به همراه میآورد و با جلوگیری از تابیدن نور خورشید به زمین به هر جایی که برخورد کند چه بسا باعث نابودی و انقراض کامل نسل بشر شود. سایر ریسکهای فاجعهبار، علاوه بر زلزلههایی مثل این یکی که باعث سونامی اخیر شد، عبارتند از بیماریهای واگیردار طبیعی (مثلا اپیدمی آنفلوآنزای اسپانیایی ۱۹۱۸ تا ۱۹۱۹ که بین ۴۰ تا ۵۰میلیون نفر را کشت)، حملات هستهای یا بیولوژیک توسط تروریستها، انواع حوادث در آزمایشگاهها و گرمشدن با شیب تند کره زمین. به خاطر سرعت و جهت پیشرفتهای فناوری، احتمال فجایعی که از فعالیت انسانی ناشی میشود، چه عمدی یا غیرعمد، ظاهرا رو به افزایش گذاشته است.
این واقعیت که احتمال رخدادن یک فاجعه خیلی بعید است توجیه عقلایی برای نادیده گرفتن ریسک رخدادن آن نیست. فرض کنید که یک سونامی با قدرت تخریبی بهاندازه سونامی اقیانوس هند بهطور میانگین هر صد سال یکبار رخ میدهد و ۱۵۰۰۰۰ نفر را میکشد. میانگین سالانه تلفات آن سونامی ۱۵۰۰ نفر است. حتی بدون نیاز به برآورد خیلی دقیق از ارزش زندگی کسانی که در معرض این ریسک قرار دارند، با درجهای از اطمینان میتوان گفت که اگر تعداد تلفات سالانه ۱۵۰۰ نفر را بتوان به میزان قابلتوجهی و با صرف هزینهای معقول کاهش داد، چنین سرمایهگذاری کاملا ارزشش را دارد. این سرمایهگذاری مشتمل بر ترکیبی از روشها است مثل آموزشدادن به ساکنان مناطق ساحلی پست درباره نشانههای هشداردهنده از نزدیک شدن یک سونامی (لرزشهای زمین و پسروی ناگهانی آب اقیانوس). نصب سامانههای هشداردهنده که پیامهای خطر و هشدار اضطراری پخش میکند و آژیرهایی از نوع حملات هوایی دشمن و پیشرفت سامانههای پاسخ اورژانسی، جان تعداد زیادی از آدمهای کشتهشده را در سونامی اقیانوس هند نجات میداد،(احتمالا با مجموع هزینههایی که بسیار کمتر از هر گونه تخمین معقول از زیانهای متوسطی است که از سونامیها انتظار میرود). جابهجا کردن محل زندگی مردم از سواحل خطرناک حتی عمل سودمندتری است، در آسیبپذیرترین مناطق یا در مناطقی که کاربریهای مسکونی و تجاری دارای ارزش ناچیزی است، هزینههای چنین کاری بر منافع آن پیشی خواهد گرفت. زیرا هزینههای سالانه حمایت از مردم را، باید با هزینه انتظاری سالانه و نه کل هزینههای ناشی از سونامی (که در صورت حمایت از مردم محقق نخواهند شد) مطابقت داد.
من در کتاب «فاجعه: ریسک و واکنش» (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۰۴) با دقت بیشتری نشان دادهام چگونه هزینههای فاجعه را تعیین کنیم. اکنون نوشتارهای اقتصادی پر محتوایی وجود دارد که ارزش عمر را از میزان هزینههایی که مردم حاضرند به جان بخرند تا از ریسکهای کوچک مردن بگریزند استنتاج میکنند؛ اگر از رفتار یک فرد در برابر ریسک استنتاج شود که وی حاضر است ۷۰ دلار بپردازد تا از ریسک مردن با احتمال یک در صد هزار جلوگیری کند، ارزش عمر وی ۷میلیون دلار (۷۰ دلار تقسیم بر یک صد هزارم) برآورد میشود. چون ارزش عمر همبستگی مثبت با درآمد دارد، این عدد را نمیتوان برای تخمین ارزش عمر اکثر مردم کشته شده در سونامی اقیانوس هند استفاده کرد. آنچه بحث را پیچیدهتر میکند اینکه محاسبات انجامشده با توجه به ریسک مرگ بسیار کوچکتر از دامنه یک در ده هزار تا یک در یک صد هزار در اکثر بررسیها، استحکام لازم را ندارد؛ ما نمیدانیم ریسک مرگ ناشی از سونامی برای مردم کشتهشده چیست. پیچیدگی اضافی از این واقعیت بیرون میآید که بیتردید بیشتر از ۱۵۰۰۰۰ نفر مردهاند یا خواهند مرد- و کل کشتهها هرگز معلوم نخواهد شد- و نیز بدبختیهای گسترده و خسارت به اموال فراوان که باید مقداری شود. همچنین نیاز به تخمینهایی است که دقیقا مشخص سازد اقدامات پیشگیرانه با دامنه و هزینه گوناگون چقدر موثر بوده است. ریسک سونامیهای کوچکتر، اما هنوز ویرانگری که چنین اقداماتی احیانا جلوی آن را میگیرند نیز باید به عنوان یک عامل دیده شود و اینکه من درباره تخمینهای مربوط به ریسک «یکبار در یک قرن» خودم نیز مطمئن نیستم. با همه اینها به نظر میرسد واضح است که هزینه کل سونامی اخیر به مقدار بسیار بزرگی رسیده باشد که حکایت دارد حقیقتا هزینه اقدامات احتیاطی به اجرا درآمده توجیه میداشت.
پس چرا چنین اقدامات احتیاطی با پیشبینی سونامی در این مقیاسی که رخ داد به اجرا در نیامدند؟ سونامی پیامد رایج زمینلرزه است، زمینلرزه هم امر رایجی است و سونامی علتهای دیگری غیر از زمینلرزه دارد- اصابت یک شهابسنگ بزرگ در اقیانوس، سونامی بهوجود خواهد آورد که سونامی اقیانوس هند در برابر آن کوچک جلوه میکند.
دلایل چندی برای چنین بیتوجهی وجود دارد. نخست اینکه اگر چه احتمال وقوع رویداد یکبار در یک قرن در آغاز قرن یا در هر زمان دیگری وجود دارد، احتمال رخدادن آن در نخستین دهه قرن بسیار کمتر از دهههای بعدی است. سیاستمدارانی که دوره تصدی محدود و بنابراین افق سیاسی کوتاه شدهای دارند احتمال زیادی میرود که به احتمالات فاجعه کم ریسک اهمیتی ندهند، چون ریسک خسارت وارده به پست و مقام آنها از کوتاهی در اتخاذ چنین اقدامات پیشگیرانهای بسیار پایین است. دوم طرحهای پیشگیری اثربخش نیاز به اقدام دولتی دارند اما این واقعیت که دولت یک نظام کنترلی متمرکز است، واکنش مقامات دولتی به طیف کامل ریسکهای احتمالی که در برابر آن، اقدامات توجیهکننده هزینه باید اجرا شود را دشوار میسازد. با توجه به تنوع موضوعاتی که مقامات دولتی باید در نظر داشته باشند، احتمالا آستانه توجه و دقت بالایی دارند که زیر آن آستانه خیلی راحت ریسکها را نادیده میگیرند. سوم اینکه هر جا ریسکها ویژگی منطقهای یا جهانی داشته باشند بهجای اینکه محلی باشند، بیشتر دولتهای ملی بهخصوص در کشورهای فقیرتر و کوچکتر، این دست و آن دست میکنند به این امید که بر اقدامات کشورهای بزرگتر و ثروتمندتر سواری مجانی کنند. کشورهای دسته دوم با دانستن این قضیه، میلی به اتخاذ اقدامات پیشگیرانه ندارند، چون با این کار به کشورهای دسته اول پاداش میدهند و بنابراین آنها را تشویق به سواری مجانی بیشتر میکنند. چهارم، آن کشورهایی اغلب فقیر هستند که دولتهای ضعیف، ناکارآ یا فاسد دارند؛ ویژگیهایی که ملتهای فقیر را در برگزیدن اقدامات پیشگیرانه توجیهکننده هزینه ناتوان میسازد. پنجم مردم معمولا از احتمالات سر در نمیآورند بهویژه احتمالات بسیار پایین که بنابراین معمولا دور آن را خط کشیده و به آن فکر نمیکنند. این امر حمایت سیاسی برای تحمل هزینههای پذیرش اقدامات پیشگیرانه علیه فاجعههای با احتمال وقوع پایین را ضعیف میکند.
شیوه عمل برخی از این عوامل را میتوان با خودداری ملتهای اقیانوس آرام (که سامانه هشداردهی سونامی دارند)، در گسترشدادن سامانه خود به اقیانوس هند قبل از فاجعه اخیر به خوبی نشان داد. سونامیها در اقیانوس آرام رایجتر هستند و بیشتر ملتهای اقیانوس آرام در همسایگی اقیانوس هند قرار ندارند، اما حتی اگر ریسک وقوع سونامی در اقیانوس هند فقط یک دهم سونامی در اقیانوس آرام باشد (رقمی که من در مقاله یک روزنامه دیدم) هنوز هم ارزش اقدامات پیشگیرانه در برابر آن را دارد؛ اما این تمایل هست که احتمال ریسکهای اندک را در حد صفر در نظر بگیریم.
نمونه حتی برجستهتر از بیتوجهی به ریسکهای با احتمال پایین، اما هزینه سنگین به تهدیدات شهاب سنگی مربوط میشود که از جنبه تحلیلی مشابه با تهدید سونامی است. سازمان فضایی ناسا با داشتن بودجه سالانه بیش از ۱۰میلیارد دلار، فقط ۴میلیون دلار در سال صرف نقشهبرداری از شهاب سنگهای خطرناک بسیار نزدیک به زمین میکند. این سازمان با سرعت عمل پایین و بودجه اندکی که به این کار اختصاص داده است تا یک دهه بعد هم کار را کامل نمیکند با اینکه چنین نقشهبرداری، کلید دفاع شهاب سنگی است چون که سالها جلوتر به ما هشدار میدهد. منحرف ساختن یک شهاب سنگ از مدارش وقتی که هنوز میلیونها کیلومتر از زمین فاصله دارد کاری شدنی است. در هر دو مورد بالا، این ریسکهای پایین مربوط به فاجعههای وحشتناک اساسا به دلایل سیاسی عمدتا نادیده گرفته میشوند.
تا حدی چون یکی از ریسکهای برخورد شهاب سنگ،وقوع سونامی است، فاجعه اقیانوس هند، علاقه جدیدی به دفاع شهاب سنگی برانگیخته است. از این حرکت باید استقبال کرد. این واقعیت که یک فاجعه از نوع خاص به تازگی یا حتی در حافظه مکتوب بشر رخ نداده است (یا حتی هیچگاه رخ نخواهد داد) دلیل خوبی برای نادیده گرفتن آن نیست. ریسک و احتمال رخدادن شاید اندک باشد، اما اگر پیامدهای ناشی از وقوع آن بسیار عظیم باشد، هزینه مورد انتظار فاجعه شاید کفایت کند که اقدامات تدافعی کاملا توجیهپذیر شوند.
اثــرات اقتـصادی سـونامی و سایر بلایای طبیعی
گری بکر
جان استوارت میل، اقتصاددان و فیلسوف بزرگ انگلیسی قرن نوزدهم با خوشبینی، اما من معتقدم با دقت تمام یادآور شد که «... کشورها با سرعتی زیاد از وضعیت تخریب خارج میشوند و در زمانی کوتاه همه آثار آسیبهای وارده بهوسیله زمینلرزه، توفان، گردباد و ویرانیهای جنگ ناپدید میشود.» تجربه تاریخی هر دو دسته فاجعههای طبیعی و مصنوعی ساخت دست بشر طی یک قرن و نیم بعد معمولا در تایید سخن میل بوده است.
با وقوع حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر به سرعت تصور شد که یکسری از حملات احتمالا ویرانگرتر بر شهروندان و اموال آمریکاییها شروع شده است و بسیاری از مفسران در آن هنگام معتقد بودند که این حادثه باعث رکود شدید اقتصادی میشود. با اینحال تاثیر کلی اندکی بر مسیر تولید ناخالص داخلی و اشتغال در آمریکا گذاشت، اگر چه برخی صنایع و شهر نیویورک برای چند سال متاثر از آن شدند. زمینلرزه کوبه سال ۱۹۹۵ بیش از شش هزار نفر را کشت و بیش از یکصد هزار خانه را نابود کرد، با اینحال بهبودی اوضاع اقتصادی نه فقط ژاپن، بلکه همچنین شهر کوبه خیلی سریع بود. بیماری همهجاگیر آنفلوآنزا ۱۹۱۸ تا ۱۹۱۹ حدود ۳۰میلیون نفر را در سطح جهان کشت بدون اینکه تاثیر مهمی بر اقتصاد جهانی بگذارد. اثرات اقتصادی ماندگار مربوط به اکثر بلایای طبیعی دیگری که طی یکی دو قرن گذشته رخ داده است به همین ترتیب اندک هستند.
بیشتر فاجعههای طبیعی احتمال وقوع بسیار پایینی دارند، اما وقتی که رخ میدهند باعث تخریب نسبتا زیاد داراییها و تلفات انسانی بالا میشوند. سونامی اخیر در اقیانوس هند یک نمونه وحشتناک است. این حادثه تعداد بسیار بیشتری را در مقایسه با یازده سپتامبر و زلزله کوبه کشت، اما هر اندازه که بد و ناگوار بود، تلفات جانی که نسبت به جمعیت ملتها داشت در مقایسه با برخی بلایای پیشین بسیار کوچکتر است. برای مثال زمینلرزه لیسبون پرتغال در ۱۷۵۵ شصت هزار نفر را کشت، ادعا میشود سایر زمینلرزهها در گذشته صدها هزار نفر را کشتند و من بیماری همهجاگیر آنفلوآنزا را نام بردم که در سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۱۹ دهها میلیون نفر را در سطح جهان کشت.
تاریخ بشر و تحلیل علمی هر دو اشاره دارند که بازگشت رونق و رفاه اقتصادی ملتهایی که بیشترین تاثیر منفی را از این سونامی پذیرفتند سریع خواهد بود، هر چند که در مورد مناطق تفریحی و ساحلی که بیشترین خسارت وارد شده است به زمان طولانیتری نیاز خواهد بود. انتظار رونق سریع گویای این است که چرا بازارهای سهام آسیا پس از حادثه سونامی تغییر زیادی نکرد: شاخص بورس سهام کشورهای اندونزی و مالزی طی هفته آخر دسامبر عملا اندکی افزایش یافت، در حالیکه بورس سهام تایلند اندکی کاهش یافت و بورس سریلانکا چند درصد سقوط کرد.
من کاملا با بکر موافقم که ارزش دارد هزینه بسیار بیشتری اختصاص یابد تا سامانههای هشداردهنده زودهنگام بهتری درباره وقوع آینده زمینلرزه و سونامی، شهابسنگهایی که احیانا با زمین برخورد میکنند و سایر بلایای زمینی و آسمانی عرضه گردد. اما نکته اینجا است که هر اندازه پول خرج کنید و برنامهریزی بهتری انجام دهید، بلایای طبیعی کماکان رخ خواهد داد و برخی اوقات غیرمنتظره خواهد بود.
دو روش محافظت شدن در برابر بلایای طبیعی و سایر بلایا وجود دارد: یکی از طریق بیمه کردن است که به اشخاص به شدت آسیبدیده بهخاطر از دست دادن عضو خانواده یا دارایی کمک میکند تا غرامت دریافت کنند. روش دیگر از طریق برنامههای خودحمایتی است، منظور اقداماتی که احتمال وقوع حوادث بد را کاهش میدهد- مثل وقتی که شخص با دقت بیشتری رانندگی میکند تا احتمال تصادف کردن را کاهش دهد یا وقتی کشورها توافق میکنند انتشار گازهای گلخانهای را کاهش دهند با این امید که احتمال گرمشدن شدید زمین کم شود.
هر چقدر چیزهای بیشتری درباره بلایای طبیعی گوناگون میآموزیم، اقدامات خودحمایتی بیشتری در دسترس قرار خواهد گرفت. اما برای بسیاری از بلایایی که احتمال وقوع کمی دارند، حتی با تخمینهای خیلی بالای ارزش عمر از آن نوعی که پوسنر بحث کرد، صرف نمیکند که افراد اقدامات خودحمایتی پرهزینه را بپذیرند. بهترین واکنش در این موارد، وجود یک سامانه بیمهای کارآمد برای کسانی است که بهسختی آسیب دیدند. بنابراین من بیشتر اظهارنظر خویش درباره حمایت در برابر بلایا را روی بیمه متمرکز میکنم.
بازماندگان از بلایایی که ملتهای ثروتمند گرفتار میشوند معمولا پوشش بیمه پزشکی برای هزینههای درمان و توانبخشی دارند و بیمههایی که بیشتر داراییهای نابود شده را پوشش میدهند و در حالیکه کسانی که کشته میشوند معمولا بیمه عمر برای خانوادهشان و فرصتی برای بچههایشان باقی میگذارند تا تحصیلات شایسته بهدست آورند. برعکس آن بیشتر کسانی که در کشورهای فقیر آسیا و جاهای دیگر زندگی میکنند عمدتا متکی بر کمک از خانوادهها و همسایهها در هنگام وقوع بلایا هستند. بدبختانه وقتی بلایایی همانند سونامیها و زمینلرزههای بزرگ بر سر بیشتر اعضای همان خانواده و کل منطقه محل زندگی فرود میآید، چنین کمکی در دسترس نیست.
یک روش موثر برای ملتهای فقیرتر که در بلندمدتتر جواب میدهد تشویق به سرمایهگذاری بیشتر در آموزشو تحصیل است. از آنجا که تحصیلات بیشتر، درآمد افراد و درآمد سرانه کشورها را بالا میبرد تحصیلات، از پس بلایا برآمدن را آسانتر میسازد. همانطور که استوارت میل هنگام تاکید بر اهمیت دانش در سرعتبخشی برگشتن به وضع عادی پس از بلایا، خیلی وقت پیش آن را تشخیص داده بود. اما فراتر از آن، همکارم آلیس مولیگان در دانشگاه شیکاگو به همراه من، نشان دادیم که افراد تحصیلکرده در تصمیمات شخصی خود نگاه بلندمدتتری به قضایا دارند. یعنی اینکه آنها هنگام تصمیمگیری دراینباره که کجا زندگی کنند و چگونه خانههای خود را بسازند احتمال وقوع و محل بلایای طبیعی را در نظر میگیرند و نیز با روشهای دیگر، خودشان را بهتر خودحمایتی و بیمه میکنند.
اما در کوتاهمدت، دسترسی بیشتر به بازار بیمه خصوصی، حتی اگر با یارانه دولتی باشد مهم است. تاسفآور است که چنین بیمهای معمولا در اختیار خانوادههای بسیار فقیری که تاثیری بیش از حد از این سونامی پذیرفتند نیست یا که آنها آن را انتخاب نکردهاند. سرازیرشدن کمکهای فراوان خارجی از سوی ملتهای ثروتمند در زمان خیلی کوتاهمدت درمان و کمک موقتی خواهد بود. بهترین گزینه به جای بیمه خصوصی، برنامههای دولتی بلایای طبیعی در کشورهای فقیر است که مناطق آسیبدیده از زمینلرزه، گردباد و سایر بلایای طبیعی یا غیرطبیعی را شایسته دریافت کمک میداند. چنین برنامههایی به خانوادههای فقیری که همسر یا پدرشان را از دست دادهاند کمک مالی کافی میکند و به خانوادههایی که بیشتر اموالشان از بین رفته است، کمک میکند تا از نظر مالی روی پای خود بایستند، بدون اینکه باعث فشار جدی بر بودجه دولت حتی در ملتهای در حال توسعه فقیری مثل اندونزی و سریلانکا شود.
اثرات ناشی از مخاطره اخلاقی چنین برنامههایی، همیشه نگرانکننده بوده است. اگر خانوادهها انتظار داشته باشند در هنگام خراب شدن خانههایشان، دولت خسارتشان را میپردازد. در این صورت با خیال راحت روی خطوط گسل زلزله خانه میسازند یا به ساخت و ساز در نزدیکی سواحل رودخانهها و دریاها که خطر بالقوه آببردگی وجود دارد، ادامه خواهند داد. در برابر چنین واکنشهای عقلایی به پوششدهی دولتی زیانها، هیچ عامل خنثیکننده کاملی وجود ندارد، اما حمایت ناقص (به شکل «مشارکت افراد در پرداخت خسارت») و منع قانونی کمک کردن به انواع معین ساخت و سازها و سایر فعالیتهای در معرض خطر در مناطق بالقوه حادثهخیز، افراد را تشویق میکند تا ریسکهای دخیل در تصمیمات و اعمال خویش را مدنظر قرار دهند.
بلایای بزرگ طبیعی و مشکل آدم دلسوز و نیکوکار
گری بکر
هر چند که تعداد دقیق کشتهها از توفان کاترینا هنوز مشخص نشده است، خسارات جانی و مالی وارده از این توفان، آن را یکی از بدترین بلایای طبیعی در تاریخ آمریکا میسازد. در حالی که کمتر از یکسال پس از سونامی بزرگ که حدود سیصد هزار نفر را در آسیا کشت این اتفاق افتاد، چنین تجربههایی بسیاری از مردم را به فکر فرو برد که آیا جهان شاهد شرایط آب و هوایی نامنظمتر و شدیدتری است که احیانا علت آن گرمشدن زمین بوده است.
من پاسخ به این پرسش را نمیدانم؛ اما حتی اگر شدت و وخامت بلایای مهم طبیعی طی زمان افزایش نیابد مسائل مهم سیاست عمومی مربوط به آنها مطرح میشود. یک پرسش مهم این است که آیا افراد، شرکتها و دولتهای محلی، هنگام تعیین اینکه در کجا نیروگاه، دکل حفاری نفت، پالایشگاه، کارخانه، خانه، جاده، سد و پل را مستقر سازند انگیزههای درستی دارند.
تصمیمات مکانیابی بهینه خواهد بود، اگر کسانی که این تصمیمات را میگیرند مجبور باشند هزینه اجتماعی کامل هر خسارتی که از بلایا به اموال و اشخاص وارد میشود را بر عهده گیرند. تحت این شرایط، اضافه حق بیمههای بیشتر در مناطقی که مستعد توفان، زمینلرزه، سونامی و سایر بلایای طبیعی هستند، ریسکهای بزرگتر به جان و مال در این مناطق را منعکس خواهد کرد. زیان انتظاری وارده بر کسانی که بیمه نیستند متناسب با ریسک بزرگتر افزایش خواهد یافت. سپس مردم، شرکتها و دولتها فقط در صورتی در مناطق حادثهخیز خانه، جاده، واحدهای تجاری و مثل آن را میسازند که منافع آن از ریسک کامل خسارتها پیشی بگیرد.
اما کمکهای سخاوتمندانه خصوصی و عمومی به قربانیان بلایای وحشتناک طبیعی، در حالی که امر کاملا پسندیدهای است، چنین محاسبات عقلانی را به هم میزند. مجلس نمایندگان به تازگی در حمایت از کمک نجات بیش از ۱۰میلیارد دلاری به قربانیان توفان کاترینا رای داد، صلیب سرخ و سایر گروههای خصوصی نیز وعده کمک خصوصی بیش از ۲۰۰میلیون دلاری دادند، سایر ملتها کمکهای فراوانی تقدیم کردهاند و آمریکا آژانس مدیریت اضطراری فدرال را دارد که کمکهای هنگفتی به مردم و بنگاههای مستقر در مناطقی کرده است که بهعنوان مناطق آسیبدیده اعلام شدهاند. روسای جمهور هم از این آژانس هر چه بیشتر در جهت اعلام مناطق نیازمند کمکهای اضطراری بهرهبرداری سیاسی میکنند.
چنین کمکهای عمومی و خصوصی در صورت وقوع بلایای طبیعی، احتمال اینکه اشخاص، شرکتها و فعالیتهای عمومی در مناطق خطرخیز استقرار یابند را بیشتر میسازد چونکه آنها اغلب اوقات از بیشتر این زیانها و خطرات جان سالم بدر خواهند برد. آنها همچنین احتمالا در برابر ریسکهایی که زیانهای عظیم بهبار میآورند خود را بیمه نخواهند ساخت؛ برای مثال، تعداد نسبتا اندکی از مالکان خانههای نیواورلئان در برابر سیل بیمه شده بودند. بررسیها نشان داده است تمایل به بیمهشدن در برابر بلایای طبیعی با احتمال پایین که باعث خسارات سنگین میشود اندک است. نگاه کنید به هوارد کونرئور و ریچارد راث، «پرداخت قیمت، جایگاه و نقش بیمه در برابر بلایای طبیعی در آمریکا» (۱۹۹۸). بنابراین دلسوزی و بخشش عمومی و خصوصی به قربانیان بلایای طبیعی باعث ایجاد اخلال در تصمیمات پیش از وقوع بلایا میشود.
این اختلال تحت نام پارادوکس «آدم دلسوز و نیکوکار» در فلسفه و اقتصاد جای میگیرد. برای اینکه مشکل را بهتر توضیح دهیم، رفتار محبتآمیز والدین را نسبت به فرزندان خود در نظر بگیرید. چنین والدینی به کمک فرزندان میآیند اگر که آنها مثلا دچار دردسر مالی شوند، مشکلات پزشکی جدی داشته باشند یا سایر مشکلات را تجربه کنند. در عین حال، همین والدین از فرزندان خود میخواهند که پولشان را حسابشده خرج کرده، با جدیت کار کنند و درس بخوانند، برای حوادث غیرمترقبه آتی آماده باشند و زندگی سالمی را در پیش بگیرند، بهنحوی که بتوانند از گرفتاریهای شخصی دور بمانند.
جای تاسف برای والدین است که فرزندان میتوانند واقعیت را از سخنرانی تشخیص دهند و تهدیداتی را که با رفتار والدین پشتیبانی نخواهد شد، شناسایی کنند. اگر آنها ببینند در صورتی که به مشکلی دچار شوند والدینشان به کمکشان خواهند آمد اگر نسبت به والدینشان خیلی دگرخواه نباشند، به نحو افراطی مصرفکرده و احتمالا حتی قماربازی هم میکنند و احیانا مشاغل خوب را ول میکنند تا مثلا «تواناییها و استعدادهای خود را کشف کنند.» پس والدین احیانا غیرمستقیم همان رفتار فرزندان خود را تشویق میکنند که میخواهند آنها از آن پرهیز کنند.
دلسوزی و نیکوکاری دولت فدرال و بخش خصوصی در وضعیت مشابه فرد نیکوکار است در شرایطی که خانوادهها، کسبوکارها و دولتهای محلی اقدام به ساختوساز در جایی میکنند که احتمال سیل، رانش زمین، توفان، زمین لرزه و سایر بلایای بزرگ طبیعی میرود. دولت فدرال و سایرین آرزو میکنند که ای کاش آنها (خانوادهها و بنگاهها) اینقدر زیاد در این مناطق خانه و تاسیسات نمیساختند و دولت امید به متنوع شدن ساخت و سازها در جاهای دیگر دارد. با اینحال اگر توصیه دولت نادیده گرفته شود و اگر یک حادثه تلفات وحشتناکی داشته باشد، همه دولتهای حساس انسانی و سیاسی و سازمانهای نیکوکاری کمک خواهند کرد هر چند که آنها دوست دارند قربانیانشان تصمیمات کارآتر اجتماعی قبل از وقوع فاجعه گرفته بودند.
یک تصمیم مکانیابی به ویژه مهمی که دولت آمریکا مواجه است این است که آیا باید تمرکززدایی بیشتر تاسیسات نفتی، پالایشگاه و گاز طبیعی را تشویق کند. توفان کاترینا تولید حدود ۵/۱میلیون بشکه نفت، ۱۶ درصد تولید گاز طبیعی و حدود ۱۰ درصد ظرفیت پالایشگاهی آمریکا را متوقف ساخت در زمانی که مازاد ظرفیت پالایشگاهی جهان بسیار اندک است و سیستم توزیع برق و گاز طبیعی این منطقه نیز از کار افتاده بود. دانیل یرگین در مقاله «بحران کاترینا» در والاستریت ژورنال مورخ ۲ سپتامبر ۲۰۰۵ نوشت «در مجموع حدود ۸۰۰ سکوی نفتی خدمهدار به اضافه چند هزار سکوی کوچکتر بدون خدمه، آب و گاز را به ۳۲ هزار مایل خطوط لوله زیر آب تزریق میکنند.»
بیشتر هزینه این تعطیلیها به دوش کل کشور خواهد افتاد که بخشی از آن در تصمیم به استفاده از ۷۰۰میلیون بشکه از ذخایر نفت استراتژیک بازتاب مییابد- دولت آمریکا ذخایر بنزین ندارد با اینکه برخی کشورها چنین ذخایری را دارند. مجتمع انرژی خلیج مکزیک ظاهرا آسیبپذیری خاصی نه فقط به بلایای طبیعی آتی، بلکه به حملات تروریستی برنامهریزی شده دارد.
توانایی تمرکززدایی تولید گاز طبیعی و تا حدی نیز نفت بهخاطر مهلت قانونی دولت فدرال بر تولید نفت و گاز طبیعی در فلات قاره محدود شده است. لایحه اخیر انرژی شامل الزام به آمادهسازی موجودی این ذخایر است و تلاشهایی در کنگره صورت میگیرد تا این مهلت قانونی را تمدید کند. خسارتی که کاترینا ایجاد کرد نشان میدهد که چنین گامهایی عاجلتر از آنی هستند که حتی چند هفته قبلتر بهنظر میرسیدند.
آیا میتوان معمولا کاری را انجام داد تا قبل از اینکه بلایا رخ دهد انگیزههای ناکارآیی که به خاطر تمایل طبیعی و ستودنی دولت در کمک به قربانیان بلایای وحشتناک طبیعی به وجود آمده است را تضعیف نمود؟ برای شروع، خوب است که محدودیتهای منطقهبندی سفت و سختتری در مناطق بلادیده برقرار گردد که میزان ساخت و سازها را کاهش داده و ظرفیت و توانایی آنها برای مقاومت در برابر شوکهای شدید را افزایش دهد. این محدودیتها برای مثال در مورد مناطق در معرض سیلابهای شدید همانند مورد نیواورلئان (احتمالا چون ساختمانها و جادهها زیر سطح دریا خواهد بود) و ساختمانهای روی گسلهای بزرگ که خصوصا در معرض خسارت زمینلرزه قرار دارند، به کار میروند. پس از تخریب شدیدی که زمینلرزه ۱۹۸۹ کالیفرنیا بهوجود آورد، آن ایالت مقررات ساختمانسازی را سفت و سختتر کرد تا احتمال آسیب ندیدن ساختمانها در صورت وقوع زلزلههای شدید را افزایش دهد. چه بسا آنها مقررات را به حد کافی سفت و سخت نمیکردند، چون که کالیفرنیا به محض اینکه دوباره یک زلزله شدید در آینده رخ دهد، انتظار مقدار زیادی کمک دولت فدرال را دارد. ملتهای آسیایی در برخی مناطق تخریب شده بر اثر سونامی بزرگ اجازه بازسازی و ساخت و ساز مجدد را ندادهاند.
علاوه بر این، هر کسی که در مناطق معین شده با ریسک بالا شروع به ساخت و ساز کند باید ملزم به بیمه کردن شود که بیشتر این زیانها را پوشش میدهد، همانطور که بسیاری از کشورها، بیمه شخص ثالث خودرو را اجباری کردند. این شرط قانونی باعث میشود تا بیشتر هزینه خسارات بر دوش افراد و بنگاههایی بیفتد که در مناطق پرخطر مستقر شدهاند و نیز شرکتهایی که آنها را بیمه میکنند. پیشبینیهای لازم باید برای اشخاص بسیار فقیر در نظر گرفته شود تا بیمه کافی داشته باشند و شرکتهای بیمه نیز باید منابع کافی در صورت وقوع بلایای بزرگ داشته باشند. بیشتر ایالتها پیش از این شرکتهای بیمه را ملزم ساختند تا حداقل میزان سرمایه نقدی را حفظ کنند.
با توجه به ضرورت کمک کردن به قربانیان بلایای طبیعی، هیچ روش کاملی وجود ندارد تا افراد، بنگاهها و دولتهای محلی را ترغیب به گنجاندن کاملتر ریسکهای زندگی و ساخت و ساز در مناطق مصیبتزده در تصمیمات خود نماید. اما کار بیشتری میتوان کرد و کاترینا اثبات کرد که با وجود حادثه ۱۱ سپتامبر، آمریکا هنوز فاصله زیادی دارد تا یک بلای بزرگ را مدیریت کند. فکر کردن در این باره ترسناک است که کشور با چه سرعت و دقتی به فاجعههای حتی بزرگتر واکنش نشان خواهد داد، از قبیل بلایی که بر اثر یک حمله تروریستی بسیار کشندهتر در آینده بهوجود میآید.
کاترینا
تحلیل هزینه- فایده و تروریسم
ریچارد پوسنر
رییس مجلس نمایندگان دنیسهاسترت، به خاطر گفتن اینکه شاید بهتر باشد ساکنان نیواورلئان آن جا را ترک کنند بهجای اینکه منطقه بازسازی شود خود را به دردسر انداخت و مجبور به عذرخواهی شد. او موضوع معتبری را مطرح ساخت؛ اینکه او به این خاطر به دردسر افتاد اندرزی را به اثبات میرساند که در عرصه سیاست، «حقیقت را بر زبان آوردن» مشابه «گافدادن و خرابکاری» است. نه اینکه هنوز نمیتوان گفت ساکنان نیواورلئان نباید محل را ترک کنند؛ این نتیجهگیری فقط از یک تحلیل پیچیده قابل معلوم شدن است. نکته اینجا است که آن تحلیل باید انجام شود. مساله کلیتر، نقش محاسبات هزینه- فایده در تحلیل ریسک فاجعه است. علاوه بر این، این فاجعه در نیواورلئان یک هشدار به موقع از ریسک تروریسم است.
چون نیواورلئان هم زیر سطح دریا و هم در مجاورت دریا است (دریاچه پونتکارترین از طریق دریاچهای دیگر و یک تنگه به خلیج مکزیک متصل میشود)، شهر فوقالعاده آسیبپذیر دقیقا به هر نوع سیلی است که هنگام شکستن سدهای خاکی در نتیجه توفان کاترینا رخ داده است. برای تصمیمگیری در این باره که آیا شهر بازسازی شود یا به حال خود گذاشته شود، هزینه بازسازی نیواورلئان به اضافه هزینه انتظاری وقوع چنین بلایایی در آینده را باید با هزینه ساختن یک شهر جدید یا آنچه که ارزانتر و سریعتر خواهد بود، یعنی صرفا جابهجا کردن ساکنان کنونی به شهرها و شهرکهای موجود و...، مقایسه کرد، راهحلی که صرفا مستلزم احداث برخی تاسیسات تجاری و مسکونی دیگر به اضافه مقداری زیرساختهای بیشتر است. البته نیواورلئان ارزش تاریخی و عاطفی دارد و این عامل را باید در تحلیل جای داد؛ اما نه به حدی که وزن تعیینکننده پیدا کند. چه بسا که باید وزن کمی به آن داده شود، چونکه بخشهای تاریخی شهر (محله فرانسویها و ناحیه گاردن) قابل بازسازی و حفظ شدن به عنوان مکان گردشگری، بسیار شبیه مستعمره ویلیامبسورگ هست، بدون نیاز به اینکه بخشی از شهر باشد. تصمیم به ترک شهر یا ماندن در آن را نمیتوان به نظام بازار واگذار کرد. این کار را میشد کرد اگر دولتهای فدرال، ایالتی و محلی تعهد معتبری میدادند که هیچ کمک مالی به ساکنان، بنگاهها و سایر نهادهای شهر در صورت وقوع حادثه دیگری نکنند(اما دولت نمیتواند چنین تعهدی بدهد) یا اگر دولت میتوانست ساکنان و بنگاهها و بقیه را مجبور سازد تا بیمهای بخرند که هزینههای کامل چنین بلایایی را پوشش دهد، اما دوباره این کار شدنی نیست؛ بیمه با چنین مبلغی، برای پوششدادن مجموعه حوادثی با چنین درجه نااطمینان بالایی را نمیتوان در بازار خصوصی خریداری کرد.
بنابراین تصمیم در این باره را باید دولت بگیرد و حالت ایدهآل این است که بر پایه تحلیل هزینه- فایده باشد. در چنین تحلیلی، هزینه مورد انتظار یک سیل فاجعهبار در آینده (یعنی هزینه تنزیلشده با این احتمال که واقعا رخ خواهد داد) احتمالا وزن خیلی سنگینی پیدا میکند و میتواند به آسانی کفه ترازو را به نفع ترک کردن شهر تغییر دهد. دلیل آن این است که تنها بخش مربوط به ساخت خاکریزها و ساختن سایر تجهیزات و بهبودها که حمایت بیشتری در برابر خطر سیل فراهم خواهد کرد بسیار پرهزینه خواهد بود (چنین برنامهای در ۱۹۸۸ پیشنهاد شده بود که هزینه ۱۴میلیارد دلار داشت، بر اساس مقاله مارک فریشتی، «آنها آمدن سیل را دیدند،» نیویورک تایمز، دوم سپتامبر ۲۰۰۵)؛ علاوه بر این، خاکریزها، دریچههای دریا و غیره نیز در برابر حملات تروریستی بهشدت آسیبپذیر هستند. رخنه و شکافهایی شبیه آنهایی که باعث سیل اخیر شد؛ اما بهواسطه بمبهای اتمی بدون هشدار اتفاق میافتند، باعث تلفات انسانی بسیار بیشتری خواهد شد چون فرصتی برای تخلیه جمعیت وجود نخواهد داشت، در صورتی که بهخاطر هشدار نزدیک شدن توفان، ۸۰ درصدجمعیت نیواورلئان قبل از آمدن سیل، شهر را ترک کردند. هزینه مورد انتظار یک حمله تروریستی بر بازسازی خاکریزها را نمیتوان تخمین زد؛ اما هزینهها به احتمال زیاد باید سنگین باشد به خاطر جار و جنجال گستردهای که آسیبپذیری شهر در برابر سیل داشته است و این واقعیت که آسیبپذیری شهر بندری در برابر تروریسم بیشتر از شهرهای داخل خشکی است، چون تروریستهایی که از دریا وارد میشوند با احتمال کمتری قبل از حمله شناسایی میشوند، چون که آنها زمان کمتری را در خاک آمریکا بهسر میبرند. (تکنیکهای تحلیلی برای تطبیق تحلیل هزینه- فایده به موقعیتهایی که ریسکها را نمیتوان با هر درجه دقت تخمین زد در فصل ۳ کتاب من، «فاجعه: ریسک و واکنش» [۲۰۰۴] بحث شده است. ) البته مقادیر عظیمی پول را میتوان به حمایت از شهر بازسازی شده آسیبپذیر در برابر حمله تروریستی اختصاص داد، اما صرفا هزینه هنگفت دیگری است که با ترک کردن شهر از آن اجتناب میشود.
نیواورلئان نه فقط به علت حملات تروریستی، بلکه به خاطر سه دلیل دیگر نیز آسیبپذیرتر شده است. این شهر در حال غرقشدن است چون (به شکل تناقضنمایی) کنترل سیل، جلوی تهنشین شدن رسوبات رود میسیسیپی را گرفته است تا گل و لای فروکش کرده را که شهر بر روی آن بنا شده است، تجدید نماید. باتلاقها و جزایری که موانع حمایتی در برابر اثرات توفانها بودند ناپدید شدهاند و با گرم شدن کرهزمین انتظار میرود سطح آب دریاها افزایش یابد و نیز شدت و تعداد توفانها بیشتر شود- اینها همگی عواملی هستند که نیواورلئان را آسیبپذیرتر در برابر سیلهای آینده میسازند.
شاید بهنظر رسد که اگر آنطور که برآوردهای جاری نشان میدهند، هزینه خسارت وارده بر اثر توفان کاترینا «فقط» ۱۰۰میلیارد دلار باشد، هزینه مورد انتظار نمیتوانسته است خیلی زیاد بوده باشد، چون احتمال وقوع چنین سیلی بنا به فرض پایین بود. اما در حالی که احتمال سالانه آمدن سیل پایین است، احتمال تجمعی در یک دوره نسبتا کوتاه مثلا یک یا دو دهه، احتمالا بسیار بالا است. بهعلاوه ۱۰۰میلیارد دلار تقریبا به طور قطعی یک تخمین ناقص است به خاطر تلفات انسانی (اقتصاددانان در حال حاضر از رقم ۷میلیون دلار برای برآورد ارزش عمر یک آمریکایی معمولی استفاده میکنند)، آسیبهای روحی و جسمی عظیمی که بر صدها هزار آواره از سیل وارد شده است و تولید از دسترفته بنگاهها و افرادی که به خاطر سیل جابهجا شدهاند. آنطور که یک اقتصاددان هزینهها را برآورد میکند، اینها هزینههای اجتماعی هستند. آنچه هزینه اجتماعی نیست زیانهای مالی قطعا خالصی است که در جایی دیگر در اقتصاد جبران مافات میشود؛ برای مثال، زیان کسبوکارهای متعارف در نیواورلئان، یک نفع برای سایر شهرها خواهد بود.
هزینه پنهان دیگر ناشی از بازسازی شهر بهجای ترککردن آن، نااطمینانی در مورد مدت زمانی خواهد بود تا شهر بازسازی شود و ساکنان سابق طی این مدت چه کار خواهند کرد. اگر آنها انتظار بازگشت به شهر در عرض چند ماه را دارند، در این اثنا با مشکل یافتن شغلی با حقوق مکفی مواجه خواهند شد.
برای سادگی، فرض میکنم که انتخاب فقط بین بازسازی نیواورلئان و ترک آن است. اگر واقعبینانه به قضایا نگاه کنیم، باتوجه به عامل سیاست و امتناع غیرارادی یک فرد آمریکایی معمولی به پذیرش شکست (که کلا امر در خور ستایشی است)، انتخاب در زمینه مقیاس بازسازی است. من اصرار میکنم که ملاحظه دقیقی به بازسازی در مقیاس بسیار کاهشیافتهتر از آنچه شهر قبل از سیل بود، داده شود.
همانطور که من قبل از این درباره تروریسم سخن گفتم، یک مقاله در واشنگتن پست امروز (نوشته سوزان گلیزر و جوش وایت، «توفان درهمریختگی را نشان میدهد: کجای کار اشتباه بود») از آنهایی پشتیبانی میکند که ادعا میکنند واکنش کند به سیل نیواورلئان نشان میدهد، ملت آمادگی کافی برای واکنش نشاندادن به یک حمله تروریستی به وسیله سلاحهای کشتار جمعی - یک خطر جدی (هر چند دوباره غیر قابل کمی کردن) و در حال رشد- پیدا نکرده است. یک حمله با تسلیحات هستهای، رادیو اکتیو یا بیولوژیک و با تلفات بسیار بیشتر انسانی به آسانی میتواند یک شهر کامل را بدون هشدار مجبور به تخلیه کند.
با گذشت چند سال از حملات یازده سپتامبر به نظر میرسد ما هنوز تهدید تروریسم را جدی نگرفتهایم. چهار ابزار ضد تروریستی اساسی وجود دارد: (۱) ارزیابی تهدید که به معنای انجام تحلیلهای هزینه- فایده با هدف شناسایی اهدافی که از همه آسیبپذیرتر به حملات تروریستی هستند، با توجه به اهداف تروریستها (تا آنجایی که قابل تعیین باشند) ارزشمندی هدف و هزینه مقاوم کردن (دفاع کردن) از آن. (۲) مقاوم کردن حداقل آسیبپذیرترین اهداف، (۳) اطلاعات هوشمند هشداردهنده (که البته در یازده سپتامبر عمل نکرد) تا حملات قریبالوقوع را ردیابی کند. (۴) اقدامات واکنش اضطراری اگر یک حمله رخ دهد، به قصد حداقل ساختن خسارت انسانی و مالی.
ابزار (۱) پیشرفت اندکی داشته است و این تا حدی به دلیل موانع سیاسی است؛ همه مقامات انتخابی به استثنای رییسجمهور و معاون رییسجمهور، حوزههای انتخابیه با محدوده معین جغرافیایی دارند و طبیعتا در برابر تلاشهایی که بخش بسیار زیادی از منابع را به اقدامات تدافعی که فقط به ساکنان خارج از آن حوزه نفع خواهند رساند مقاومت خواهند کرد. ابزار (۲) به دلیل هزینه آن پیشرفت بسیار اندکی داشته است. ابزار (۳) بهبود یافته است اگر چه نه به آن اندازهای که باید داشته باشد. (نگاه کنید به کتاب من «پیشگیری از حملات ناگهانی: اصلاحات به دنبال یازده سپتامبر» [۲۰۰۵] و تکنگاری تازه منتشر شده من «شکلگیری مجدد اطلاعات داخلی» [اوت ۲۰۰۵].) و با قضاوت کردن از فاجعه نیواورلئان، (۴) کاملا ناکافی باقی میماند. یک واکنش احتمالی این بوده است که رییسجمهور حکومت نظامی اعلام کرده و یک ژنرال که تجربه جنگی داشته باشد (یعنی کسی که میداند چگونه تعداد زیادی از مردم را در شرایط اضطراری و نااطمینانی هماهنگ کند) را به فرماندهی همه نهادها و پرسنل واکنش سریع فدرال، ایالتی، محلی، عمومی، خصوصی، نظامی، غیرنظامی منصوب کند. مقاله واشنگتن پست در امروز صبح که من اشاره کردم بر موانع بوروکراتیکی اشاره دارد که واکنش را به تاخیر انداخت؛ حکومت نظامی بر آن موانع غلبه خواهد کرد. ایده من درباره چگونگی واکنش نشاندادن به چنین فاجعهای شاید زیادی نمایشی و کاملا بیپایه و اساس باشد؛ من کارشناس در این زمینه نیستم. اما از زمان حادثه یازده سپتامبر معلوم شده است که احتمال یک حمله تروریستی با استفاده از سلاحهای کشتار جمعی وجود دارد و اگر اینطور باشد واکنش اضطراری درست شاید مستلزم تخلیه یک شهر باشد. این دلسردکننده است که فکر کنیم پس از گذشت سالها هنوز هیچ برنامه آمادهسازی یا سامانه دستوری برای مقابله با چنین حادثه محتملی وجود ندارد.
ارسال نظر