چرا خرابی‌های زمین‌لرزه در دموکراسی‌ها کمتر است؟

الستئر اسمیت و آلخاندرو فلورس

مترجم: جعفر خیرخواهان

در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۰ پورتو پرنس پایتخت ‌هائیتی، با زلزله‌ای به مقیاس ۷ درجه ریشتر به لرزه درآمد که باعث تخریب گسترده و کشته‌شدن تقریبا ۲۲۲‌هزار نفر شد. یک ماه بعد زلزله‌ای در مقیاس ۸.۸ درجه ریشتر (که تقریبا ۵۰۰ برابر قوی‌تر از زلزله ‌هائیتی بود) در شیلی اتفاق افتاد، اما فقط ۵۰۰ نفر را کشت. چرا تعداد کشته‌های زلزله در کشورهای متفاوت، این‌قدر با هم اختلاف دارد؟ یک دلیل این است که شیلی قوانین سفت و سخت مهندسی ساختمان را به اجرا درمی‌آورد، به طوری که خسارت وارده زیرساخت‌ها در مرکز وقوع زلزله بسیار کمتر بود.

دولت میشله باچلت نیز به محض وقوع زلزله بسیار سریع دست به کار شد. این دولت بی‌درنگ شروع به هماهنگ ‌ساختن تلاش‌های کمک‌رسانی بین‌المللی و داخلی کرد تا مواد غذایی و سرپناه به نیازمندان برساند. بر عکس آن در ‌هائیتی است که هیچ‌گونه قوانین ملی ساختمان وجود ندارد و دولت این کشور هم که پیش از زلزله ناکارآمد بود پس از آن کاملا فلج گردید. در چند هفته‌ای که از زلزله گذشت بسیاری از مقامات دولتی ظاهرا بیش از آنکه علاقه‌ای به کمک به صدها‌هزار نفری که بی‌خانمان شده بودند، نشان دهند به دنبال پرکردن جیب خود بودند.

چندین مقام دولتی متهم به دزدیدن کمک‌های بین‌المللی شده‌اند و حتی بدتر اینکه برخی از امدادرسان‌ها متهم هستند که در ازای دادن غذا و سرپناه، تقاضای رابطه جنسی یا پول نقد می‌کردند. نارضایتی مردم چنان بالا گرفت که پلیس در ماه مه ‌سال جاری مجبور به درهم شکستن اعتراضات خشونت‌بار مردمی شد.

دولت‌ها نمی‌توانند جلوی زمین لرزه و سایر بلایای طبیعی را بگیرند، اما آنها توانایی آماده شدن و کاستن از اثراتش را دارند. تدابیر و تمهیدات برای این کار کاملا شناخته‌شده هستند.

اینکه هنوز کشورهای زیادی در مناطق زلزله‌خیز جهان، ناتوان از پیاده‌ کردن تمهیداتی مثل کنترل و قانونمندکردن ساخت و‌ساز هستند، ظاهرا با منطق جور در نمی‌آید. در عین‌حال بسیار دیده می‌شود که وقتی سیاستمداران بین استفاده از سیمان مرغوب در پروژه‌های ساختمانی یا واگذار کردن قراردادها به رفقایی مخیر هستند که از مواد و مصالح مرغوب استفاده نمی‌کنند، آنها بیشتر اوقات دومی را انتخاب می‌کنند که پیامدهای فاجعه‌باری به دنبال دارد. چین مستعد وقوع چنین فجایعی است که می‌تواند صدها‌هزار کشته بر جای ‌گذارد.

زمین لرزه‌های مشابه در شیلی، ژاپن و آمریکا تعداد بسیار کمتری را کشته است. تفاوت به میزان آمادگی کشورها برمی‌گردد: شیلی، ژاپن و آمریکا سیاست‌هایی را اجرا کرده‌اند که اجازه نمی‌دهد عمل طبیعت به تراژدی‌های انسانی بسیار گسترده تبدیل شود؛ چین و ‌هائیتی چنین کاری نکرده‌اند.

همیشه این وسوسه هست که بگوییم توانایی کشور در آمادگی برای مقابله با زلزله، به داشتن و نداشتن پول مربوط می‌شود. همه می‌دانیم آمریکا و ژاپن کشورهای بسیار پولداری هستند. اما با اینکه ثروت قطعا عامل مهمی است، نظام سیاسی مهم‌تر است. چهار دهه پیش، زلزله ۷.۹ درجه ریشتری در پرو حدود ۶۶‌هزار نفر را کشت. در سال ۲۰۰۱، زلزله به مراتب قوی‌تری در آنجا رخ داد، اما کمتر از ۱۵۰ نفر کشته شدند. باید اعتراف کرد تراکم جمعیت در منطقه زلزله نخست حدود دو برابر منطقه دوم بود. اما این به تنهایی تفاوت عظیم در تعداد تلفات را توضیح نمی‌دهد. تفاوت درآمدها هم قدرت توضیح‌دهندگی ندارد.

در این دو مقطع زمانی، درآمد سرانه پرو به قیمت‌های واقعی واقعا یکسان بود. تفاوت عظیم در تلفات را باید با عوامل سیاسی توضیح داد. در سال ۲۰۰۱، پرو دموکراسی داشت در صورتی ‌که در ۱۹۷۰ این چنین نبود. زلزله ۱۹۰۶ سانفرانسیسکو، یکی از بدترین‌ها در تاریخ آمریکا، بیش از سه‌هزار نفر را کشت. سرانه تولید ناخالص داخلی آمریکا در آن زمان در سطحی مشابه تولید سرانه مکزیک غیردموکراتیک در ۱۹۸۵ بود، همان سالی که زلزله‌ای با اندازه مشابه مکزیکوسیتی را به لرزه درآورد و بیش از سه برابر را کشت و در حالی که زلزله ۲۰۰۱ در هند دموکراتیک بیش از ۲۰‌هزار نفر را کشت، زلزله‌ای اندکی خفیف‌تر در پاکستان غیردموکراتیک (و اندکی ثروتمندتر در آن زمان) بیش از ۸۰‌هزار نفر کشته بر جای گذاشت.

در دموکراسی، رهبران باید اعتماد بخش‌های زیادی از جمعیت را جلب کنند تا بتوانند در قدرت باقی بمانند. بدین منظور، آنها نیاز به حمایت از مردم در برابر بلایای طبیعی از طریق رعایت اکید قوانین مهندسی ساختمان دارند و اینکه نظام اداری را مدیران لایق و شایسته اداره می‌کنند. وقتی سیاستمداران ناتوان از خدمتگزاری به جامعه باشند مثلا باعث شوند تعداد زیادی از مردم به خاطر بلایای طبیعی بمیرند، آنها پست و منصب خویش را از دست می‌دهند. دموکراسی‌ها در هر دوره دو ساله به طور میانگین، ۳۹‌درصد اعتراضات ضددولتی را تجربه می‌کنند. این نرخ تقریبا پس از یک زلزله شدید (زلزله‌ای که منجر به تلفات بیش از ۲۰۰ نفر شود) دو برابر می‌شود. در صورتی که ۴۰‌درصد ملل دموکراتیک بین ۱۹۷۶ و ۲۰۰۷ با تغییر رهبر در هر دوره دو ساله مواجه شدند پس از زلزله شدید این رقم به ۹۱‌درصدرسید.

ماجرای کشور ترکیه در این مورد آموزنده است. در سال ۱۹۹۹، دو زمین‌لرزه بزرگ در عرض سه ماه در ماه‌های اوت و نوامبر در این کشور رخ داد. تعداد کشته‌ها در زمین لرزه اولی به ۱۷‌هزار نفر رسید. خشم عمومی به خاطر خانه‌هایی که سرسری و بی‌کیفیت ساخته شده بود، تقریبا به قیمت از دست دادن پست بلنت اجویت، نخست‌وزیر تازه منتخب تمام شد. وقتی زلزله دوم رخ داد، دولت آمادگی بسیار بهتری داشت. بر خلاف بی‌عملی و ناهماهنگی دولت پس از زلزله اوت، در زلزله نوامبر، دولت یک مرکز بحران برای هماهنگ‌سازی کمک‌های داخلی و بین‌المللی ایجاد کرد و توانست خیلی سریع نیروهای مسلح را برای کمک‌رسانی به مناطق آسیب‌دیده به صف کند. تعداد کشته‌های زلزله نوامبر زیر‌هزار نفر شد و دولت به خاطر سرعت عمل و اقدامات مناسب مورد تحسین گسترده قرار گرفت.

دموکراسی‌ها مجبورند برای سایر انواع بلایا نیز آمادگی داشته باشند. یکی از دلایل اصلی که جمهوری‌خواهان در انتخابات کنگره در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸ کرسی‌های مجلس را از دست دادند، عملکرد ضعیف دولت بوش پس از توفان کاترینا بود که ایالت‌های خلیج مکزیک را در سال ۲۰۰۵ در هم نوردید. باراک اوباما اینک با بحران مخصوص به خود در خلیج مکزیک روبه‌رو است: لکه نفتی شرکت بی‌پی. مردم آمریکا عملکرد اوباما را در شیوه مدیریت با این فاجعه زیست محیطی قضاوت می‌کنند و تا این‌جا او منابع قابل‌توجهی را برای حل این مشکل اختصاص داده است. این در تضاد با شیوه برخورد مثلا سیاستمداران نیجریه‌ای با چگونگی رفع لکه‌های نفتی در دلتای نیجر بوده است. مقامات نیجریه‌ای به شرکت‌های نفتی اجازه می‌دهند منطقه را آلوده کنند بدون اینکه مجازات شوند. لوله‌های نفتی که به آسانی قابل تعمیر است برای ماه‌ها نشت می‌کند، چون که اراده سیاسی برای جلوگیری از آن وجود ندارد. حقیقتا در رژیم‌های غیردموکراتیک هیچ اراده سیاسی در برخورد با بلایا وجود ندارد که برخلاف دولت‌های دموکراتیک، متکی به پشتیبانی مردمی نیستند. در این کشورها هم همانند دموکراسی‌ها، نرخ اعتراضات ضددولتی، پس از زمین لرزه تقریبا دو برابر می‌شود، اما نرخ کنارگذاشته شدن دولت‌ها اصلا به همان اندازه افزایش نمی‌یابد (در دوره دو ساله پس از زلزله شدید، از ۲۲‌درصد به ۲۴‌درصد افزایش می‌یابد). رهبرانی که در محیط دموکراتیک انتخاب می‌شوند به شدت نسبت به تلفات در بلایای طبیعی حساس هستند، اما رهبران غیردموکراتیک چنین حساسیتی را ندارند و دسته دوم حقیقتا عملکرد ضعیفی در حمایت از شهروندان خود در برابر بلایای طبیعی دارند.

در سال ۲۰۰۸، توفانی عظیم سواحل میانمار (برمه سابق) را درنوردید. تعداد کشته‌ها به ۱۳۸‌هزار نفر رسید. نه فقط رژیم نظامی اصلا هیچ کاری برای کمک به مناطق به شدت آسیب دیده نکرد، بلکه مانع ورود کمک‌های بین‌المللی نیز شد. تلفات وارده در مقیاسی صدها برابر تلفات توفان کاترینا بود، اما رژیم نظامی میانمار همچنان محکم بر سر جای خود باقی ماند.

برای کسانی که در کشورهای غیردموکراتیک زندگی می‌کنند، مطمئن‌ترین مکان برای جان سالم بدر بردن از بلایای طبیعی، زندگی در مراکز مهم اقتصادی و سیاسی است که سیاستمداران از اعتراض و شورش شهروندان به شدت هراس دارند. روستاییان میانمار اساسا قادر به بهره‌برداری سیاسی از توفان نبودند، چون که در مناطقی بسیار دورافتاده کاملا پراکنده شده بودند. حقیقتا به دنبال این فاجعه آنها هیچ اعتراضی نکردند.

در چین، پس از زلزله در سال ۲۰۱۰ دولت کمک نصفه و نیمه‌ای به استان دورافتاده گوینگای کرد و به خاطر بی عملی، با پیامدهای سیاسی چندانی مواجه نشد، اما وقتی در سال ۲۰۰۸ زلزله‌ای در استان سیچوان رخ داد، دولت چین، نگران از بروز اعتراضات در این مرکز قدرتمند سیاسی و اقتصادی، عملیات کمک‌رسانی را به اجرا درآورد که تایید اکثر نهادهای بین‌المللی را به دنبال داشت.

زمین لرزه در مراکز حساس سیاسی از قبیل پایتخت، حکومت‌های خودکامه را تهدید می‌کند، اما رویدادهای با تلفات سنگین در جاهای دیگر چنین قابلیتی ندارد. سیاستمداران به خواسته‌های هواداران نزدیک خود واکنش سریعی نشان می‌دهند و برای نیازهای سایرین اهمیت کمتری قائل هستند. پس اگر سیاستمداران انگیزه‌ای برای کاهش اثرات بلایای طبیعی نداشته باشند کمتر کاری برای کاهش آنها می‌توان انجام داد. از طرف دیگر، رهبران دموکراتیک که موفق به جلوگیری از اثرات فاجعه‌بار بلای طبیعی نمی‌شوند از قدرت کنار گذاشته می‌شوند. به این جهت است که دموکرات‌ها برای بلایای طبیعی برنامه داشته و واکنش نشان می‌دهند، در حالی‌که خودکامه‌ها هیچ کار نمی‌کنند.

زمین لرزه‌های اخیر در شیلی و ‌هائیتی این نوع پویایی را نشان می‌دهند. با توجه به زلزله بسیار شدیدی که در شیلی دموکراتیک رخ داد، ۵۰۰ نفر کشته نسبتا اندک بود و دولت به خاطر پاسخ موثر به فاجعه به درستی مورد تحسین قرار گرفت، اگر چه باچلت در هنگام زلزله به پایان دوره خود می‌رسید، مدیریت بحران به محبوبیت حزب وی کمک کرد و انتظار می‌رود او نیز نفع ببرد اگر برای انتخاب مجدد در سال ۲۰۱۴ نامزد شود.

از طرف دیگر، دولت خودکامه ‌هائیتی موفق نشده بود حتی خدمات توان‌بخشی اولیه برای ۲۳۰‌هزار قربانی مدفون شده در ویرانه‌ها فراهم کند. انتخابات در ‌هائیتی با تقلب و فساد همراه است و رژیم از زلزله به عنوان توجهی برای به تعویق انداختن این مسابقه بی‌شور و حال استفاده کرد. اگر چه معدود اعتراضاتی وجود داشت، اما رژیم به رغم ناتوانی در کمک به مردمانش احتمالا دوام می‌آورد.

بقای سیاسی در قلب سیاست بلایای طبیعی است. در صورتی که سیاستمداران متعهد و مدیون به مردم نباشند، انگیزه‌ای ندارند تا منابع جامعه را صرف حمایت از مردم در برابر خشم طبیعت کنند به خصوص وقتی بتوان این منابع را به خود و کادر کوچک حامیان خود اختصاص داد. بدتر از همه اینکه، تلفات پس از یک فاجعه، عامل اصلی در میزان کمک بین‌المللی دریافتی کشور به حساب می‌آید. پول‌های کمک حتی باعث تقویت حکومت‌های غیردموکراتیک می‌شود، اگر آنها از این کمک‌ها برای خرید فرادستان پشتیبان خود استفاده کنند.

با توجه به چنین انگیزه‌هایی، بی‌تفاوتی خودکامگان به کشته‌های ناشی از بلایای طبیعی کماکان ادامه خواهد یافت. راه حل فقط سیاسی است؛ رهبران از سیاست‌های کاهش‌دهنده اثرات بلایای طبیعی استفاده نخواهند کرد تا زمانی که انگیزه کافی برای این‌کار وجود نداشته باشد.