نگاه - آموزش مفاهیم ابتدایی علم اقتصاد
اقتصاد روزمره
مترجم: مریم کاظمی
من گاهی در دفتر کارم مثالهای سرگرمکنندهای را به عنوان یک ابزار کمک آموزشی، برای دانشجویان یا دیگر علاقهمندان مینویسم و اخیرا مابین سخنرانیهایم در کلاس برای برانگیختن بحثها از این نکات استفاده میکنم. بعضی اوقات این نکات به دیدگاههای سیاسی متعصبانه من بازمیگردد، اما اغلب اوقات صرفا به برخی مفاهیم ابتدایی علم اقتصاد اشاره دارند.
رابرت لاوسن
مترجم: مریم کاظمی
من گاهی در دفتر کارم مثالهای سرگرمکنندهای را به عنوان یک ابزار کمک آموزشی، برای دانشجویان یا دیگر علاقهمندان مینویسم و اخیرا مابین سخنرانیهایم در کلاس برای برانگیختن بحثها از این نکات استفاده میکنم. بعضی اوقات این نکات به دیدگاههای سیاسی متعصبانه من بازمیگردد، اما اغلب اوقات صرفا به برخی مفاهیم ابتدایی علم اقتصاد اشاره دارند. این نوشته شامل مثالهای اندکی است که نشان میدهند چگونه میتوان از مثالهای روزمره برای آموختن مفاهیم اقتصادی بهره گرفت. هر نکته شامل بحثی مختصر درباره یکی از مفاهیم اقتصادی و در انتها سوالی برای اندیشیدن یا بحث بیشتر است. خوشحال میشوم اگر خوانندگان مشتاق مثالهای بیشتری را در این باره با من در میان بگذارند.
انتخاب
شاید این سخنی بیرحمانه باشد، اما زندگی پیرامون اخذ تصمیم میگذرد. در جهانی مملو از کمیابیهای گوناگون، ما برای برآوردن خواستهها و تمایلاتمان منابع کافی در اختیار نداریم. در نتیجه مجبوریم از میان خواستهها و تمایلاتمان مشخص کنیم که کدام را میخواهیم برآورده سازیم و کدام را نمیتوانیم برطرف کنیم. به عنوان مثال، اگر شما تنها ۲۰ دلار داشته باشید میتوانید آن را صرف خرید چند چیز مختلف کنید، اما چون پول شما محدود است نمیتوانید آن را خرج چیزی کنید که کمیاب است و در اطرافتان به اندازه کافی موجود نیست، در نهایت مجبورید انتخاب کنید که پول خود را صرف خرید چه بکنید و صرف خرید چه نکنید. به عنوان مثال هیلاری دوست دارد که بیشتر از دو نفر از دوستانش را برای شام به رستوران دعوت کند، اما مادرش به او اجازه نمیدهد. در مباحث اقتصادی، تعداد افرادی که هیلاری میتواند به رستوران دعوت کند اندک است و همچنین او باید انتخاب کند که از بین دوستانش کدامیک را انتخاب کند.
بیندیشیم: اگر شما بیل گیتس - ثروتمندترین فرد در ایالاتمتحده - بودید، مجبور بودید دست به چه نوع انتخابهایی بزنید؟
هزینه
گاهی از اقتصاد به عنوان علمی ملال انگیز یاد میشود و این تا حدی بدین خاطر است که اقتصاددانان دوست دارند هر از چند گاهی به یاد مردم بیاورند که چیزی تحت عنوان ناهار مجانی وجود ندارد. اگر شما برای انجام کاری دست به انتخاب میزنید، به این معنا است که یک فرصت دیگر را از دست دادهاید. این همان چیزی است که اقتصاددانان آن را هزینه فرصت مینامند. به عنوان مثال، اگر ۵۰ دلار بابت خرید یک پیراهن بپردازید، دیگر نمیتوانید آن ۵۰ دلار را صرف خرید یک جفت کفش کنید و فرصت خرید آن از دست رفته است. یک اقتصاددان در این حالت خواهد گفت: هزینه پیراهن، از دست رفتن فرصت خرید یک جفت کفش جدید است (یا هر کار دیگری که ممکن بود با این ۵۰ دلار انجام دهید).
بیندیشیم: با آنکه علم اقتصاد میگوید ناهار مجانی وجود ندارد، اما ظاهرا باز هم برخی موارد مثل آموزش عمومی خارج از این قاعده هستند. آیا آموزش عمومی واقعا رایگان است؟
ماهیت انگیزهها
تصمیماتی که ما در زندگی میگیریم تحت تاثیر انگیزههایی هستند که در مرحله انتخاب با آنها مواجهیم (و عموما بر مبنای منافع و مضرات شخصی هستند) لذا به طرق قابل
پیشبینیای به تغییر در انگیزههای خود واکنش نشان میدهیم. اگر میخواهید افراد به شیوه خاصی رفتار کنند، آنگاه مساله داشتن انگیزههای درست مطرح میشود. اگر میخواهید که مردم آهستهتر رانندگی کنند، باید جریمههای سرعت غیرمجاز را افزایش دهید. اگر از کسی میخواهید که ماشینتان را بشوید، شما نیز باید در عوض آن مثلا ظرفهای او را بشویید. در این بحث مثلا ممکن است دانشجو شک کند که آیا انگیزههای مادی او را وادار به مطالعه و تمرین بیشتر خواهد کرد یا نه؟
بیندیشیم: معلم از چه نوع انگیزههایی استفاده کند تا شما را تشویق به درس خواندن کند؟
انگیزههای محیطی
قیمتهای بازار به افراد انگیزه میدهد تا از منابع خود نگهداری کنند، اگرچه هیچ کس از اجبار به پرداخت برای چیزهای مختلف لذت نمیبرد، اما نکته خوشایند این موضوع آن است که قیمتها به شما این انگیزه را میدهند که در مصرف منابع صرفهجویانهتر رفتار کنید. به همین خاطر، ما تنها هنگامی نسبت به خرید چیزی تشویق میشویم که بدانیم ارزش پولی که بابت آن میپردازیم را دارد.
به عنوان مثال اگر پیتر بخواهد از درآمدی که از شغل پارهوقتش به دست میآورد، قبض آب خانواده را پرداخت کند، نگاه او نسبت به مصرف آب تغییر خواهد کرد. وی حال که برای آب هزینه میپردازد، ناگهان نسبت به طرز استفاده از آن حساس میشود و افراد خانواده را تحت فشار میگذارد که آب کمتری مصرف کنند.
بیندیشیم: در مناطقی همچون کالیفرنیای جنوبی که آب به شدت کمیاب است، حتی در فصول خشکسالی نیز معمول نیست که افراد به چمنزارهایشان آب بدهند. به نظر شما دلیل این امر چیست؟
کارآیی و آثار جانبی
مفهوم کارآیی اقتصادی نیازمند مقایسه میان منافع و هزینههای عملی است که مد نظر ما است. هنگامی که منافع یک عمل خاص بیش از هزینههای آن باشد، آن عمل را کارآ مینامیم، اما در صورتی که هزینههای آن بیشتر از منافعش باشند، آن عمل ناکارآ خواهد بود.
معمولا، افراد دست به انتخابهای کارآیی میزنند، زیرا معمولا انجام کارهایی را انتخاب میکنند که سودآوری آن بیش از هزینههایش باشد، اگرچه برای این قانون استثنائاتی نیز وجود دارد.
یکی از موارد ناکارآیی در زندگی ما زمانی است که برخی هزینهها (یا منافع) اعمال ما به افراد دیگری تحمیل شود. علم اقتصاد این موارد را آثار جانبی مینامد. در اینجا میتوانیم این مثال را مطرح کنیم که کودکی داریم که یک گردنبند از جنس آب نبات میخواهد. از آنجا که او پولی بابت آن گردنبند نمیپردازد، مطمئنا حتی اگر سه دلار هم برایش ارزش نداشته باشد همچنان آن را خواهد خواست، اما داشتن یک گردنبند آب نباتی برای هر فرد دیگری که این مقدار خواهان آن نیست، ناکارآ است.
بیاندیشیم: میتوانید چند مورد را مثال بزنید که در آن اجازه دارید که پول افراد دیگر را خرج کنید؟ در چنین مواردی تا چه حد محتاط هستید؟
مطلوبیت نهایی نزولی
اغلب مقدار کمی از هر چیز، خوب است، اما دریافت بیشتر و بیشتر و بیشتر از همان چیز لزوما خیلی خوب نیست. بنا بر اصل مطلوبیت نهایی نزولی، رضایت اضافی ناشی از مصرف یک چیز، با مصرف بیشتر و بیشتر آن کاهش مییابد. یک تکه پیتزای خوشمزه خیلی میچسبد، تکه دوم بهتر است، اما به اندازه تکه اول نمیچسبد، تکه سوم پیتزا هنوز هم خوب است، اما تکه چهارم حتی به اندازه تکه سوم هم خوب نیست و تکههای بعدی را دیگر باید به زور خورد. در واقع مطلوبیت نهایی نزولی عاملی است که توضیح میدهد چرا ما خوردن تکههای پیتزا را تا ابد ادامه نمیدهیم.
اصل مطلوبیت نهایی نزولی در درک یک اصل اقتصادی دیگر نیز به ما کمک میکند و آن قانون تقاضا است. قانون تقاضا بیان میکند که مردم در قیمتهای پایینتر از هر کالایی، مقادیر بیشتری از آن کالا را خریداری میکنند. همچنین به بیان دیگر میتوان گفت که انگیزه پرداخت برای هر چیزی، هنگامی که مقادیر بیشتری از آن چیز را کسب کنید، کاهش مییابد. زیرا مطلوبیت اضافی به محض افزایش مصرف کاهش مییابد، بهایی که حاضر به پرداخت آن هستید نیز به همین صورت.
بیاندیشیم: به نظر میرسد که پول، چیزی است که هر کدام از ما همواره ترجیح میدهیم تا مقادیر بیشتری از آن داشته باشیم. چرا در مورد پول مطلوبیت نهایی نزولی را بدان صورت که در مورد پیتزا حس میکنیم، احساس نمیکنیم.
انتظارات قیمتی
هنگامی که انتظار داریم قیمت یک محصول افزایش یابد، مردم انگیزه پیدا میکنند تا هرچه زودتر آن محصول را بخرند تا مجبور نباشند در آینده مبلغ بیشتری بپردازند. به شکل مشابهی، اگر قیمتها در حال کاهش باشند، افراد اغلب خرید کالاهای مورد نظرشان را به تعویق میاندازند تا در آینده بهای کمتری بپردازند. به این فکر کنید که اگر میفهمیدید تمام فروشگاههای یک مرکز خرید قرار است تا هفته آینده اجناسشان را به حراج بگذارند و بابت هر کالا ۵۰ درصد تخفیف بدهند، چه واکنشی نشان میدادید. در آن صورت اگر برای خرید چیزهایی که نیاز دارید هنوز هم از پدرتان پول توجیبی میگیرید، میتوانستید با آگاهی از این موضوع راحت او را گول بزنید و سود زیادی کسب کنید.
بیاندیشیم: هنگامی که خطر ناامنی یا جنگ در خاورمیانه افزایش یابد، معمولا بلافاصله قیمت نفت افزایش مییابد، اگرچه ممکن است هیچگاه جنگی پیش نیاید. علت این امر چیست؟
ارسال نظر