نوبلیستهای اقتصاد - جوایز نوبل در سال ۱۹۹۳
رابرت فوگل و داگلاس نورث
بخش نخست
رابرت فوگل
طی دهههای گذشته، تاریخدانان اقتصادی عمدتا از دو روش ترکیب نظریهها با روشهای مقداری و تشکیل و بازسازی مجموعه دادههای جدید به پیشرفت علوم اقتصادی کمک کردهاند. این کار علاوه بر گسترش دانش اقتصادی به کنارگذاشتن نظریههای نامربوط هم کمک کرده است. این اقدامات نشان داده است که نظریههای سنتی برای درک رشد و تغییر اقتصادی بایستی تکمیل و اصلاح شود.
بخش نخست
رابرت فوگل
طی دهههای گذشته، تاریخدانان اقتصادی عمدتا از دو روش ترکیب نظریهها با روشهای مقداری و تشکیل و بازسازی مجموعه دادههای جدید به پیشرفت علوم اقتصادی کمک کردهاند. این کار علاوه بر گسترش دانش اقتصادی به کنارگذاشتن نظریههای نامربوط هم کمک کرده است. این اقدامات نشان داده است که نظریههای سنتی برای درک رشد و تغییر اقتصادی بایستی تکمیل و اصلاح شود.
داگلاس نورث و رابرت فوگل دو تاریخدان اقتصادی هستند که برای پاسخگویی به سوالات اساسی از علوم اقتصاد، جامعه شناسی، آمار و تاریخ بهره جستند. آنها پیشرویان شاخهای از تاریخ اقتصادی بودند که به نام تاریخ اقتصادی جدید یا کلایئومتریکس1 معروف گردید. تاریخ اقتصادی جدید، نظریه اقتصادی را با روشهای مقداری، آزمون فرضیه و تکنیکهای سنتی تاریخ اقتصادی ترکیب کرده و برای توضیح رشد و افول اقتصادی به کار میگیرد. در این بخش ابتدا زندگی و کارهای عمده نورث بیان شده و آنگاه به بررسی زندگی و کارهای علمیفوگل پرداخت میشود.
۱ - داگلاس نورث
داگلاس نورث در سه زمینه علم اقتصاد نقش برجستهای ایفا کرد. او روشهای آماری را برای مطالعه تاریخ اقتصادی به کار گرفت و نقش نهادها را در تنظیم رفتار انسانی بررسی کرد و توضیح داد و همچنین کوشید تا نیروهای تاریخی موثر در فقر و ثروت اقتصادها را درک کند، البته این سه موضوع چندان هم از هم گسیخته نیستند، نورث رشد اقتصادی را با اتخاذ نهادهای درست توضیح داد و از تکنیکهای آماری برای آزمون نظریههای نهادی خود درباره علل رشد اقتصادی بهره جست.
نورث در سال ۱۹۲۰ در ماساچوست آمریکا متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی به دانشگاه کالیفرنیا رفت و در سه رشته علوم سیاسی، اقتصاد و فلسفه تحصیل کرد و علاقهمند به ادامه تحصیل در رشته حقوق شد، اما جنگ جهانی دوم مانع از ادامه تحصیل او شد و او سه سال را در مسافرتهای دریایی گذراند و با مطالعه در این مدت به اقتصاد گرایش پیدا کرد و در دوران بعد از جنگ به دانشگاه بازگشت و دکترای خود را در سال ۱۹۵۲ گرفت. موضوع پایان نامه دکترای او تاریخ بیمه عمر در ایالات متحده بود. او از دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۳ در دانشگاه واشنگتن تدریس کرد و آنگاه به درجه پرفسور اقتصاد و تاریخ در این دانشگاه رسید.
تا اواخر قرن بیستم، تاریخ اقتصادی عمدتا رشتهای توصیفی در اقتصاد بود و از تحلیل آماری به دور بود. در نتیجه نورث و فوگل با مقاومت زیادی در کاربرد ریاضی و آمار در تاریخ اقتصادی روبه رو شدند. آنها معتقدند که تمامیکارها در زمینه تاریخ اقتصادی به پیش بینیهای آزمون پذیر و ابطالپذیری منجر میگردد که میتوانند در مقابل گزینه فرضیه صفری که برخی عوامل را بیاهمیت میداند، مورد آزمون قرار گیرند. این اقدام مستلزم گردآوری دادههای تاریخی و به کارگیری آنها با ابزارهای آماری بود. نورث در کارهای اول خود به بررسی نقش تجارت بین جنوب، شمال و غرب ایالات متحده در رشد اقتصادی این کشور پرداخت. استدلال او چنین بود که پیشرفتهای حمل و نقل منجر به سه ناحیه اقتصادی متفاوت، ولی به هم وابسته گردید. هر ناحیه دارای تخصص متفاوتی است، به طوری که منطقه جنوب به تولید کتان، شمال به مرکز مبادلات مالی و صنعتی و غرب به تولید محصولات غذایی و پوست حیوانات پرداخته است. علاوه بر این هر ناحیه به کالاهای سایر نواحی وابسته است. آنگاه نورث برخی آزمایشات کنترل شده را انجام داد. او این فرضیه را آزمون کرد که آیا تخصصی شدن مناطق منجر به رشد اقتصادی شده
است یا اینکه تقسیم مناطق تاثیری در رشد نداشته است. او دریافت که هر سه منطقه تمایل به انقباض و انبساط اقتصادی باهم دارند. همچنین دریافت که رشد در هر منطقه منجر به تقاضا در مناطق دیگر میشود.
نورث (۱۹۷۷) دریافت که کلایئومتریک میتواند توضیحات پیشنهادی درباره تغییرات تاریخی را بیازماید، اما هیچ توضیح جدیدی برای رشد اقتصادی ارائه نمیکند. از اینرو رویکرد دیگری مورد نیاز بود و او به مطالعه نهادها و قواعد اجتماعی پرداخت. نورث (۱۹۹۰) نهادها را محدودیتهای ابداع شده توسط افراد معرفی نمود که بر رفتارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنها اعمال میشود. او نهادها را به دو دسته کلی رسمیو غیررسمیتقسیم نمود و آنگاه کوشید تا تاثیر این نهادها بر رفتار افراد و عملکرد اقتصادی را توضیح دهد. او همچنین دلایلی را که نهادهای خاص در زمانهای معینی از تاریخ پدیدار میشوند را توضیح داد. این یافتهها نورث را در زمره بنیانگذاران مکتب اقتصاد نونهادگرا قرار داد.
اغلب اقتصاددانان، نهادها و قواعد اقتصادی را مفروض میگیرند، برای مثال بازار را مفروض میگیرند و چیزی درباره توسعه و تکامل آن بیان نمیکنند، اما نهادها بر عملکرد اقتصادی و هم بر بازار تاثیر میگذارند؛ چراکه نهادها درباره انسانها و نحوه تعامل آنها با هم و ساختاربندی دنیای آنها است. این نهادها بر هزینههای تولید کالا و توانایی فروش آنها و نرخهای رشد اقتصادی تاثیر میگذارند؛ از نظر نورث، نهادها از سه طریق حائز اهمیت هستند. اولا اینکه نهادها حقوق مالکیت و انگیزه اقتصادی ایجاد میکنند. ثانیا بدون بعضی توافقات درباره اینکه چه کسی مالک باشد، افراد تولید نکرده و تلاشی برای بهبود اوضاع اقتصادی خود انجام نمیدهند. ثالثا انگیزهها همراه با حقوق مالکیت منجر به کسب فنآوریهای جدید و به کارگیری روشهای تولید کارآتر میشوند. برای مثال، بدون حقوق مالکیت فکری، فرد یا بنگاه انگیزه کمیبرای تحقیق و توسعه دارد، چراکه افرادی که سرمایهگذاری سنگینی در تحقیق و توسعه نکردهاند به آسانی و ارزانی میتوانند از دستاورد دیگران بهرهمند شوند. در نتیجه برای بنگاهها به صرفه نخواهد بود که در فعالیتهای تحقیقی شرکت کنند و رقبا از آنها
بهرهبرداری کنند. در این حالت هر بنگاه منتظر میماند تا سایرین اکتشافات جدید را انجام دهند، اما سرانجام چنین حالتی به زیان همگان تمام خواهد شد، چون هیچ کس درگیر مخارج تحقیق و توسعه نشده و دستاوردهای جدید اندکی رخ خواهد داد.
داگلاس نورث
ارسال نظر