پیشنهاد روز
هیچ چیزی شبیه زندگی
چهارمین فیلم عبدالرضا کاهانی در آغاز با جلوهگری بازی گیرا و جذب کننده مهدی هاشمی جلب توجه میکند و تمام اتفاقی را که باید درون بیننده بیفتد تا او را مجاب کند که تا پایان باید همراه فیلم باشد، همان اول در او به وجود میآورد. بیننده خیلی زود با قصه همراه میشود. نوع روایت داستان خطی و بیتکلف است. مردی که زیاد میخورد و به همین خاطر همه اطرافیان خود را ناراضی کرده، به بهانه ازدواج با مادر خانواده وارد یک خانواده شلوغ و بیپول و جنوب شهری میشود، به این امید که با درآمد و مستمری که دارد، دردی از آنها دوا کند. غافل از اینکه شغلی ندارد و مستمریاش را هم عمه پیری میدهد که برای خلاص شدن از شرش حاضر است خیلی بیشتر از اینها هم بدهد. این خانواده شلوغ ظاهرا همه چیز دارد به جز پول. هر کدام کاری انجام میدهند تا گوشهای از مخارج را تامین کنند و حتی کودکان هم سهمی در کارکردن دارند.
اگر با دقت بیشتری به «هیچ» نگاه کنیم، به نکتههای قابل تامل و تضادهای جالبی میرسیم. نکتهها و تضادهایی که سرشار از کنایه است. مثلا در صحنهای که گزارشگران تلویزیون آمدهاند تا گزارشی جذاب از عجایب روزگار را تهیه کنند، در قاب دوربینشان به کلوزآپی از نادر سیاه دره بسنده میکنند. آنها نه تنها به حاشیه این موجود غریب توجهی ندارند، بلکه آن را مزاحمی برای کار خود میدانند. سکون دوربین آنها دقیقا در تضاد با دوربین جستوجوگر و متحرک مسعود سلامی (فیلمبردار هیچ) است و به ما میگوید که برای ثبت گزارشهای سفارشی، طراحی و ساخته شده است. جایی که مردها با دی وی دی از صفحه تلویزیون، «فیلم نرم» «پـورنو» را تماشا میکنند، به محض سررسیدن یکی از زنها، میزنند روی کانال تلویزیونی که آرم پایان برنامههای سیما در آن حک گردیده، این کنایهای است به بیتفاوتی رسانه ملی که با طنزی نیشدار همراه شده است. ایجاد شهرتهای پوشالی و کاذب از سوی رسانه ملی هم زمانی به چشم میآید که اهل محل برای گرفتن عکس یادگاری به سمت نادر میآیند، با همه شهرت و سرمایهای که نصیب نادر میشود، ساکنان اصلی خانه همچنان در فقر و فراموشی باقی میمانند.
ارسال نظر