همه اقتصاددان‌های رییس‌جمهور

ریچارد ران *

مترجم: محسن رنجبر

اداره بودجه کنگره در به روز رسانی پیش‌بینی‌های بودجه‌ای اوباما در هفته گذشته برآورد کرد که کسری بودجه طی ده سال آینده به طور متوسط نزدیک به یک تریلیون دلار در هر سال خواهد بود. هیچ مکتب اقتصادی (کلاستیک، اتریشی، کینزی و...) وجود ندارد که بگوید کسری‌هایی با این اندازه برای یک دهه یا بیشتر به افزایش مشکلات اقتصادی یا چیزی بدتر از آن منجر نخواهد شد. سوال کلیدی آن است که چرا رییس‌جمهور آمریکا چنین بودجه‌ای را به امضا می‌رساند، بی‌آنکه طرحی را برای بیرون آوردن این کشور از این افتضاح ارائه دهد. اقتصاددان‌های او کجایند؟

آقای اوباما تیمی از اقتصاددان‌های بسیار کاردان و با کفایت را گرد هم آورده است. لاورنس سامرز، رییس پیشین خزانه‌داری به عنوان رییس فعلی شورای ملی اقتصاد، پل ولکر رییس سابق فدرال رزرو به عنوان مشاور ارشد، کریسیتنا رومر به عنوان رییس شورای مشاوران اقتصادی (CEA)، پیتر اورژگ رییس قبلی اداره بودجه کنگره (CBO) به عنوان ریاست دفتر مدیریت و بودجه و آستن گلسبی اقتصاددان پیشین دانشگاه شیکاگو به عنوان عضو شورای مشاوران اقتصادی در تیم اقتصادی اوباما قرار دارند.

لری (لاورنس) سامرز سابقه‌ای درخشان به عنوان یک اقتصاددان دانشگاهی و مشاور دولتی داشته و از جمله به عنوان عضو شورای مشاوران اقتصادی در دوره ریاست جمهوری ریگان فعالیت کرده است. من اولین بار او را در آنجا دیدم.

سامرز فردی بسیار تیزهوش است و از تمام مکاتب فکری اقتصادی کاملا آگاهی دارد. او هنگامی که رییس خزانه‌داری در دولت کلینتون بود، آخرین مازاد بودجه دولت فدرال را با افتخار تحت کنترل داشت و در راس آن بود. پل ولکر در سرتاسر پیشینه حرفه‌ای خود درباره خطرات کسری بودجه دولت هشدار داده است و حتی زمانی در هیات مدیره شورای تشکیل سرمایه‌ آمریکا فعالیت کرده است.

کریستینا رومر، هر چند با عنوان یک «نیوکینزی» از او یاد می‌شود، اما یقینا اعتقاد دارد که داشتن کسری بودجه‌ای بیشتر از ۳ درصد تولید ناخالص داخلی (GDP) برای یک دهه یا بیشتر از نظر مالی غیرمسوولانه است.

پیتر اورژگ، زمانی که رییس اداره بودجه کنگره بود، بارها نسبت به خطرات کسری بودجه بزرگ هشدار داد و آستن گلسبی، از اقتصاددان‌های دانشگاه شیکاگو با آثار میلتون فریدمن، هایک و دیگرانی که شرح دادند مخارج و کسری‌های بیش از حد دولت به کجا خواهند انجامید، آشنا است.

با وجود این همه تجربه و قدرت ذهنی که در تیم اقتصادی اوباما وجود دارد، اقتصاد او تا این جا به صورت یک رشته تصمیمات ظاهرا خلق‌الساعه تعریف شده است که نه بر نظریه اقتصادی مبتنی هستند و نه بر فلسفه اقتصاد. گرچه دولت اوباما مخارج کسری بودجه «محرک» کینزی سنتی را در خلال بحران عملی ساخت، حتی کینزی‌ها هم بر این باور بودند که کسری تنها باید در آخر چرخه کسب و کار به اجرا درآید، نه در سرتاسر آن.

اوباما و مشاورانش در سخنرانی‌های خود اعلام کردند که مخارج اسراف کارانه تحمل نخواهد شد- اما نه تنها آن را تحمل کرده‌اند، بلکه این مخارج را به شکل تصاعدی افزایش داده‌اند.

دولت اوباما به دنبال زیادتر کردن قابل ملاحظه‌ مالیات‌ها بر سرمایه مولد (عایدی سرمایه، سود سهام و بهره) بوده است. این در حالی است که مشاوران اقتصادی او می‌دانستند که وضع مالیات‌های چند باره و با نرخ‌های بالا بر سرمایه مولد، چنانکه اکنون صورت می پذیرد، به لحاظ اقتصادی مخرب است.

بیشتر اقتصاددان‌ها درک می‌کنند که طرح‌های دولت در ارتباط با دو حوزه انرژی و مراقبت‌های بهداشتی تنها بر فشار وارد آمده بر دولت می‌افزایند و به کاهش مشاغل منجر می‌گردند، اما این مساله دولت و کنگره که اکثریت آن در اختیار دموکرات‌ها است را از تاختن به جلو بی‌آن که هیچ اهمیتی به کارآیی اقتصادی دهند یا مطمئن شوند که منافع این کار بیشتر از هزینه‌های آن است، باز نداشته است.

اقتصاددان‌های خوب از هر مکتبی (صفت «خوب» اقتصاددان‌های سوسیالیست‌ و کمونیست را کنار می‌گذارد) که باشند، می‌فهمند که مالکیت دولت بر ابزارهای تولید به کارآیی و نوآوری کمتر خواهد انجامید.

با این حال دولت به تصاحب بخش‌هایی از صنایع خودروسازی و مالی دست زده است که مشکلات آنها را می‌شد به نحوی مناسب‌تر با تکنیک امتحان پس داده ورشکستگی که قرن‌ها عمر دارد، رفع و رجوع کرد.

البته آن طور که من از تجربه شخصی خودم می‌دانم، بودن مشاور اقتصادی رییس‌جمهور یا دیگر چهره‌های سیاسی آسان نیست. بسیاری از کارهای بدی که اقتصاددان‌ها ناخوشایند و غیرقابل قبول می‌دانند، به نام مصلحت سیاسی انجام می‌شوند. سوال مشاور این است که پیش از آنکه استعفا دهم یا حرف خود را رک و بی‌پروا بزنم، تا کجا می‌توانم پیش بروم؟

آن دسته از اقتصاددان‌هایی که با هر سیاست مضری همراهی کرده‌اند، تقریبا همیشه به آوازه خودشان لطمه زده‌اند. آنها همچنین هیچ سودی به فردی که به او مشاوره می‌دادند نرسانده‌اند، چرا که او فکر می‌کرده است پیامدهای یک سیاست احمقانه، چنان چه مشاورانش آن را تاب بیاورند، آن قدرها هم بد نخواهد بود.

وقتی ریچارد نیکسون تصمیم گرفت برخلاف توصیه پل مک کراکن، رییس شورای مشاوران اقتصادی خود، کنترل‌هایی را بر قیمت‌ها و دستمزدها وضع کند، وی استعفا کرد. هرب استاین، خلف او در مقام ریاست این شورا با این گفته مشهور که «دولت اعتقاد دارد کنترل‌های قیمتی و دستمزدی به بهترین وجه توسط افرادی اجرا خواهند شد که اعتقادی به آنها ندارند»، توانست یکپارچگی ذهنی خود را حفظ کند.

برخی از مشاوران سیاسی رونالد ریگان از این که ویلیام نیسکانن، رییس فعال شورای مشاوران اقتصادی او کارهایی را که بدان‌ها اعتقاد ندارد مطرح نساخته و تایید نخواهد کرد، عصبانی بودند. مثال دیگر لاورنس لیندسی، اولین رییس شورای ملی اقتصادی جورج بوش، است که به خاطر این گفته درست خود که پیش‌بینی هزینه‌های جنگ عراق بسیار کمتر از حد واقع بیان شده بود از سوی بسیاری از اعضای دولت مورد هتاکی قرار گرفت.

مشاوران نمی‌توانند انتظار داشته باشند که در هر موضوعی پیروزی را از آن خود کنند، اما برای آن که اثرگذار باشند و واقعا کار خود را انجام دهند، باید بدانند که چه مسائلی آن قدر مهمند که یا باید در آنها پیروز شد یا استعفا داد. در حال حاضر می‌توان فهمید که مشاوران اقتصادی آقای اوباما کیمیایی نزدیکی به صندلی قدرت را سرمست کننده‌تر از دوری از مصیبت‌های اقتصادی طی دهه آینده دیده‌اند.

* ریچارد ران عضو ارشد موسسه کیتو و رییس موسسه رشد اقتصادی جهانی است.

منبع: cato.org