به سوی مدل‌های پویا در اقتصاد

تیم‌هارفورد

مترجم: گلچهره پاکدل

مشهورترین شاخص‌های اقتصاد هرسه تغییر را اندازه می‌گیرند: تورم، رشد محصول ناخالص داخلی و افت و خیز روزانه‌ قیمت سهام. با این همه، حتی به لمس جنبش دیوانه وار موجود در نظام‌های اقتصادی نیز نزدیک نمی‌شوند: رشد و ورشکستگی شرکت‌ها، اخراج و استخدام‌های بی‌شمار (که ‌آمار بیکاری به سختی منعکس‌کننده‌ آن است)، جریان حرکت کالاها و خدمات در سرتاسر جهان. در چنین احوالی عجیب است که اقتصاددانان راه قابل قبولی برای بحث پیرامون تغییر نداشته باشند؛ اما چه کنیم که نداریم. همان طور که هر دانشجوی تازه کار اقتصاد می‌داند، اقتصاد خرد و کلان اغلب تغییر را آن‌طور تشریح می‌کنند که ما مثلا در تبلیغ پودرهای رخت شویی می‌بینیم: «قبل از شست و شو» و «بعد از شست و شو». وقتی قیمت نفت بشکه‌ای ۲۰ دلار بود اقتصاد این شکل را داشت و بعد که ۱۰۰ دلار شد این شکل. اینکه چطور فرآیند تغییر اتفاق افتاد - یا با چه سرعتی - چیزی است که در کتاب‌های درسی اقتصاد و ژورنال‌های اقتصادی حرفی از آن نمی‌بینید.

این امر نگران‌کننده است. شاید اصلا حتی معقول نباشد که ما تنها دو تصویر «قبل» و «بعد» را مقایسه کنیم؛ شاید آنچه در حین این دو اتفاق می‌افتد از همه مهم‌تر باشد. با انصاف بگوییم، اقتصاددانان نیز چشم خود را یکسره به روی این مشکل نبسته‌اند. در ۱۹۲۳ جان مینارد کینز هشدار می‌داد که: «اقتصاددانان چنان راحت گرفته‌اند و چنان وظیفه‌ بیهوده‌ای را دنبال می‌کنند که مثل آن است که کسی مدت‌ها بعد از توفان و صاف شدن دریا بیاید و بگوید روزی اینجا توفانی شده بوده است.» او تنها نبود. با این حال شناسایی این مشکل از حل آن ساده‌تر است، حداقل با توجه به ابزارهای ریاضی که اکنون مورد استفاده‌ اقتصاددانان است.

در برخی کتاب‌ها استدلال شده است که اقتصاددان‌ها می‌توانند از روش‌های مرسوم در سایر علوم برای فهم بهتر فرآیندهای پویا استفاده کنند. روزنامه نگاری به نام مالکوم گلدول، کتابی نوشت در این باره که تمام نوآوری‌ها، مد‌های لباس و دیگر ایده‌های بکر با الگویی شبیه انتشار بیماری در جامعه منتشر می‌شوند. نویسنده‌ دیگری به نام فیلیپ بال، مستقیم‌تر اقتصاد را مورد حمله قرار داد و در کتاب خود نوشت که اقتصاددان‌ها باید از نوع فهم فیزیکدان‌ها از فرآیندهای پویا استفاده کنند. (مثلا در فیزیک مفهومی هست تحت عنوان تغییر فاز که می‌توان آن را در قالب مثال تبدیل ناگهانی آب سرد به یخ توضیح داد.) همچنین دیگران هم اقتصاددانان را ترغیب کرده‌اند که به مدل‌های دینامیک تکاملی توجه بنمایند.

اینها همه پیشنهادهای کلی است؛ اما جزئیات اهمیت دارند. دانکن واتز که روی مطالعه فرآیندهای پویا در شبکه‌ها کار می‌کند به این نتیجه رسیده است که نه فیلیپ بال و نه گلدول هیچ کدام تمام موضوع را درنیافته‌اند. ایده‌ها می‌توانند به شکل یک بیماری یا انتقال فازی منتشر شوند - همه‌ این امر بستگی دارد به چگونگی اتصال شبکه‌های اجتماعی که در قالب آنها این ایده‌ها جریان می‌یابند. گلدول در کتابش توجه خود را معطوف افراد بسیار پررابطه نموده که می‌توانند هرچیز از یک مد جدید گرفته تا نرم‌افزاری تازه را سریعا منتشر کنند. اما واتز معتقد است که ایده‌ها نسبت به بیماری راه‌های بسیار بیشتری برای انتقال دارند. بنابراین مدل انتقال بیماری نمی‌توان چندان توضیح‌دهنده باشد؛ زیرا یک روند تازه در اقتصاد یا به شکل انتقال فازی ناگهانی اتفاق می‌افتد، یا اصلا آغاز نمی‌شود و در هر دو مورد، وجود افراد «رابط» بی‌معنا است، چون در هر حال هرکدام از ما با یکدیگر رابطه داریم.

به نظر من اقتصاددانان دیر یا زود خواهند توانست روشی را از سایر علوم به عاریت بگیرند تا از آن برای فهم بهتر فرآیندهای پویا استفاده کنند.

اما جای تاسف خواهد بود که برای این منظور تنها به فیزیکدانان، یا شیمی دان‌ها و بیولوژیست‌ها چشم بدوزیم، آنوقت چیزی را از دست خواهیم داد. مثلا دانکن واتز خودش جامعه‌شناس است.