نگاه- اوباما باید هویت خود را پیدا کند
درس ریگان به اوباما
مترجم: فیاض خاک
منبع: فوربس
تعدادی از کارشناسان معتقدند که محبوبیت باراک اوباما قابل مقایسه با محبوبیت رونالد ریگان در همین مرحله از ریاستجمهوریاش است.
مترجم: فیاض خاک
منبع: فوربس
تعدادی از کارشناسان معتقدند که محبوبیت باراک اوباما قابل مقایسه با محبوبیت رونالد ریگان در همین مرحله از ریاستجمهوریاش است.
با این حال به نظر میرسد که اوباما از نظر سیاسی با مشکلات بیشتری رو به رو است. من فکر میکنم دلیل اصلی این تفاوت این است که سیاستهای ریگان با هم هماهنگی داشت در حالی که این امر در مورد سیاستهای اوباما صادق نیست.
ریگان معتقد بود که دولت مسوول اغلب مشکلاتی است که مردم در سالهای دهه ۱۹۸۰ با آنها مواجه بودند. کسانی که خود را طرفدار ریگان معرفی میکنند و هر مشکلی که روی زمین وجود دارد را به دولت نسبت میدهند باید به یاد داشته باشند که یافتهها و تحقیقات زیادی سیاستهای ریگان را پشتیبانی میکرد و بین این سیاستها و مشکلاتی که باید حل میشدند رابطه محکمی وجود داشت. در مقابل، اغلب محافظهکاران امروزه حرفهایی را میزنند که درکی در موردشان ندارند و جای جدیتی که در زمان ریگان در ارائه شواهد لازم برای یک سیاست وجود داشت خالی است.
در سیاست خارجی، ریگان یک ضدکمونیست بود که دیدگاههایش با رویکرد جریان اصلی سیاست خارجی بعد از جنگ جهانی دوم هماهنگی داشت. این دیدگاهها بر نوشتهها و مطالعات زیادی بنا شده بود. ریگان در سیاست خارجی خود کاملا مصمم بود و همین باعث میشد به راحتی بتواند جیمی کارتر را به عنوان یک خیال باف لیبرال که از واقع بینی و جدیت لازم برای دفاع از منافع آمریکاییها برخوردار نیست، متهم کند. زمانی که در سال 1979 دانشجویان ایرانی سفارت آمریکا را تسخیر کردند، کارتر نتوانست هیچ کاری برای آزاد کردن گروگانها از پیش ببرد. تنها کاری که کارتر برای نجات آنها انجام داد نیز به شکل مفتضحی شکست خورد. حتی زمانی که شوروی به افغانستان حمله کرد تنها واکنش ایالات متحده این بود که در المپیک مسکو شرکت نکند.
در سیاست داخلی نیز ریگان به شدت به کارتر و اقتصاددانان کینزی لیبرال انتقاد میکرد و آنها را به خاطر سیاستهای بیقیدانه مالی و پولی، مالیات تصاعدی و نرخهای مالیات بالا و مقررات دست و پاگیر مسوول رکود تورمی میدانست. ریگان معتقد بود که تقریبا همه مشکلات ما در زمینه انرژی از کنترل قیمت نفت، گازوئیل و گاز طبیعی نشات میگیرد. من میدانم که در سال ۱۹۷۹ حاضر بودم برای خرید یک پیت نفت ۱۰۰ دلار بپردازم، اما این اجازه را نداشتم و مجبور بودم که در صفهای طولانی وقت خود را تلف کنم.
این موارد در انتخاب شدن ریگان در 1980 موثر بود. وی از همان اول تاکید میکرد که مشکلات آمریکا طی چند سال انباشته شده و حل این مشکلات زمان بر است. او وانمود نکرد که حل تورم دو رقمی و نرخهای بهره بالا آسان است. ریگان و مشاورانش خود را برای یک رکود شدید که ممکن بود از خطاهای مالی و پولی ناشی شود آماده کرده بودند.
زمانی که ریگان در ۲۶ ژوئن ۱۹۸۲ اولین سخنرانی سالانه خود را انجام داد، اقتصاد ایالات متحده دچار یک رکود طولانی شده بود و نرخ بیکاری یک واحد درصد نسبت به سال قبل افزایش یافته بود. انتظار میرفت این نرخ در دسامبر همان سال دو واحد درصد افزایش یافته و به ۸/۱۰ درصد رسد. با وجود این که دموکراتها ادعا میکردند که سیاستهای ریگان اوضاع را بدتر میکند، ریگان تصریح کرد که در حال رفع مشکلاتی است که طی سالهای قبل در ایالات متحده ایجاد شده بود. وی در همان سخنرانی گفت «برای درک وضع کشور نه تنها باید به وضع فعلی نگاه کنیم و آینده را در نظر بگیریم، بلکه باید ببینیم که کجا قرار داشتهایم».
من این موارد را یادآوری کردم تا بگویم که اوباما نیز مشکلات زیادی را از دولت جورج دبلیو بوش به ارث برد، اما وی به جای این که مانند ریگان بین سیاستهای خود و سیاستهای پیشین تمایزی ایجاد کند، آن سیاستها را ادامه داد. در مواردی هم سیاستها کاملا تغییر کرده، اما اوباما روی این تغییرات مانور نداده است.
سیاست خارجی حوزهای است که اوباما میتوانست بیشترین دستاوردها را نسبت به گذشته حاصل کند. وی به راحتی میتوانست از جنگ عراق و افغانستان انتقاد کند و بگوید که دموکراسی را نمیتوان با توصل به نیروهای نظامی به کشورهایی که تجربهای از دموکراسی یا نهادهای لازم آن نداشتهاند تحمیل کرد. با این حال اوباما به جای این که از گذشته برائت بجوید سیاستهای بوش را عینا ادامه داد و حتی نقش آمریکا در افغانستان را افزایش داد. سیاستهای اوباما حتی در زمینه شکنجه و نگهداری متهمان به فعالیتهای تروریستی از سیاستهای بوش فاصله نگرفته است. اوباما حتی وعده خود برای بستن زندان گوآنتانامو را عملی نکرده است.
در حوزه اقتصاد نیز اوباما نتوانست به خوبی توضیح دهد که بخش عمدهای از مشکلات را از سیاستهای دولت بوش به ارث برده بود. برای مثال، وی میتوانست به راحتی نشان دهد که بخش عمده کسری بودجه سال گذشته از زمان بوش وجود داشت. وی برای قویتر کردن ادعای خود میتوانست از مطالعه دن میشل اقتصاددان لیبرتارین موسسه کاتو استفاده کند.
اوباما همچنین میتوانست توضیح دهد که پولی که فدرال رزرو در زمان بوش منتشر کرد باعث حباب مسکن شد و همین امر به سقوط اقتصاد انجامید. وی بن برنانکه را در مقام ریاست فدرال رزرو نگه داشت، در حالی که میتوانست او را عزل کند و یک دموکرات مانند جانت لنن رییس فدرال رزرو سان فرانسیسکو را به این مقام بگمارد تا از گذشته فاصله بگیرد. به عقیده من با توجه به این که برنانکه قبل از آنکه رییس فدرال رزرو شود یکی از مشاوران اقتصادی بوش بود این تغییر باید در دستور کار قرار میگرفت.
همچنین اوباما با به کارگماری تیم گایتنر به عنوان وزیر خزانه فرصت سرزنش دولت قبلی را از دست داد. گایتنر که رییس فدرال رزرو بانک نیویورک بود خود را آغشته طرح نجات کرده بود. متاسفانه همچنان که جزئیات بیشتری در مورد زدو بندهایی که با پول مالیات دهندگان صورت میگیرد فاش شد افکار عمومی نسبت به گایتنر و اوباما ناامید شد.
حتی در مورد طرح محرک نیز که رسانه جناح راست یعنی فاکس نیوز به شدت نسبت به آن انتقاد دارد، اوباما هرگز نتوانست توضیح قانعکنندهای بدهد. با این که مشاوران اوباما به او گفته بودند که کاهش مالیاتها کمترین اثر را بر اقتصاد دارد وی تسلیم فشارهای جمهوریخواهان شد و مالیاتها را به شدت کاهش داد. این در حالی بود که اوباما نتوانست بعدا که به رای جمهوریخواهان احتیاج داشت روی آنها حساب کند.
در طرح خدمات سلامتی نیز اوباما هرگز بوش و همراهانش را به خاطر گسترش دادن Medicare بدون پیش بینی منابع لازم شماتت نکرد. این در حالی است که همین امر باعث شد که اوباما مجبور شود مخارج Medicare را کاهش دهد. او حتی زمانی که جمهوریخواهان اصرار کردند که مخارج Medicare نباید کاهش یابد آنها را به سیاست دوگانه متهم نکرد. در واقع اوباما میتوانست بگوید که اصلاح خدمات سلامتی با ایدههای جمهوریخواهان هماهنگی دارند.
خلاصه آن که اوباما هرگز سیاستهای خود را از سیاستهای دولت بوش متمایز نکرده است، طوری که موسسه کاتو دولت اوباما را دور سوم دولت بوش خوانده است. این در حالی است که به نظر میرسید اوباما یک سوسیالیست جناح چپی باشد.
اوباما برای بسیاری از آمریکاییها هنوز معما است. همین امر باعث میشود که افراد جناح راست و جمهوریخواهان برای حل این معما از منطق خاص خود استفاده کنند. این در حالی است که دموکراتها و جناح راست زمانی که تلاش کردند تا همین کار را با ریگان بکنند شکست خوردند چون سیاستهای ریگان به نحوی یکپارچه سیاستهای دولتهای پیشین را زیر سوال میبرد.
من فکر میکنم که مشکل اصلی اوباما این است که میانه رو است. وی انسان خوبی است. اوباما پراگماتیستی است که با مشکلاتی که به بار میآید مواجه شود بدون این که ایدئولوژی خاصی را در ذهن داشته باشد. تا این جای کار عیبی ندارد، اما این امر کسانی که دنیا را با یک فلسفه سیاسی خاص میبینند و تحلیل میکنند عصبانی میکنند.
واضح است که اوباما توانایی سخنرانی و جلب افکار عمومی برای سیاستهای خود را دارد، اما به نظر میرسد که او از این توانایی استفاده نمیکند. به نظر میرسد که اوباما فکر میکند کافی است که یکبار سیاستهایش را توضیح دهد و دیگر نیازی نیست هر دفعه از این سیاستها دفاع کند، اما بهتر است که او مانند ریگان عمل کند. ریگان بازیگر ماهری بود که میتوانست یک جمله را بارها و بارها با همان اشتیاق و شور و شوق اول تکرار کند. وی میدانست که هر ایده باید بارها و بارها تکرار شود تا در ضمیر ناخودآگاه مردم حک شود؛ این همان رویکردی است که تبلیغات و ارتباطات عمومی مدرن در نظر میگیرند.
ریگان میدانست که گاهی مهمترین مخاطبانش مردم آمریکا نیستند، بلکه حامیان و اعضای تیمش هستند؛ کسانی که با رییسجمهور مستقیما کار میکنند باید متوجه شوند که وی چه میخواهد زیرا در نهایت موفقیت یک رییسجمهور به تمایل و توان زیردستانش برای اجرای سیاستها بستگی داشت.
خوشبختانه اوباما هنوز فرصت دارد، اما وی با وجود گذشت زمان زیاد نتوانسته خود و فلسفهاش را به خوبی معرفی کند. اگر اوباما میخواهد دوباره انتخاب شود باید تمرکز کرده و برای اعتقاداتش مبارزه کند.
بروس بارتلت سابقا اقتصاددان خزانه داری آمریکا بوده و کتابهای «اقتصاد ریگانی»، «اقتصاد طرف عرضه در عمل»، «شکست اقتصاد ریگانی» و «راه رو به جلوی نوین» را منتشر کرده است. وی برای فوربس مرتبا مطلب مینویسد.
ارسال نظر