مهدی محمدی

هربرت سایمون در سال ۱۹۱۶ در ویسکانسن ایالات متحده متولد شد. پدر او مهندس و مخترع و مادرش هم نوازنده پیانو بود. دایی سایمون مدت کوتاهی بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه ویسکانسن در رشته اقتصاد از دنیا رفت و خاطرات و کتاب‌های او برای سایمون باقی ماند. علاقه سایمون به علوم اجتماعی و ریاضیات او را به دانشگاه شیکاگو رساند و از استادانی مانند شولتز بهره جست. او در دوره لیسانس به بحث تصمیم‌گیری در سازمان‌ها علاقمند شد و دکترای خود را در همین موضوع از دانشگاه کالیفرنیا دریافت کرد. دستاوردهای علمی سایمون فراتر از رشته تخصصی او بود و در زمینه‌ نظریه علم، آمار ریاضی کاربردی و تحلیل عملیات‌ها نیز دستاوردهایی داشته است. او در تمامی این مقوله‌ها کارهای برجسته‌ای را به جا گذاشت، اما بیش از همه او به عنوان اقتصاددان و با انتشاراتی درباره ساختار و تصمیم‌گیری درون سازمان‌های اقتصادی شناخته شده است. در مطالعات اقتصادی سنتی هیچ تمایزی بین بنگاه‌ها و نوآوران تجاری و صنعتی وجود نداشته است و تنها فرض بر این بوده که نوآوران تنها یک هدف دارند و آن حداکثرسازی سود است. هدف از این نظریه کلاسیک و نسبتا مقدماتی از بنگاه ایجاد پایه‌ای برای رفتار کل بازار و نه رفتار تک تک بنگاه‌ها بوده است. مادامی‌که این بنگاه‌ها به صورت واحدهای کوچک و به‌ روش پدرسالاری اداره می‌شوند، چندان جلب توجه نمی‌کنند؛ اما وقتی که اندازه این بنگاه‌ها رشد می‌کند مالکیت آن از اداره آن جدا شده و کارکنان شروع به تشکیل اتحادیه‌ها کرده و نرخ توسعه بنگاه‌ها افزایش می‌یابد و رقابت قیمتی بین تعداد زیادی از آنها جایگزین رقابت کیفیتی و نوع خدمات بین تعداد اندکی می‌شود و رفتار تک تک بنگاه‌ها از اهمیت و توجه خاصی برخوردار می‌گردد.

اقتصاددانان تحت تاثیر سایر علوم اجتماعی در دهه ۱۹۳۰ شروع به مطالعه ساختار شرکت‌ها و فرآیند تصمیم‌گیری در آنها با روش کاملا نوینی کردند. کارهای سایمون در این جریان جدید از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است. او در کتاب «رفتار اداری» و کارهای بعد از آن به توصیف شرکت به عنوان نظام تطبیقی اجزای اجتماعی، شخصی و فیزیکی پرداخت که با شبکه‌ای از ارتباطات متقابل و تمایل اعضای آن به همکاری و تلاش برای هدف مشترک پا برجا می‌ماند. آنچه در ایده‌های سایمون تازگی دارد این است که او مفروضات نظریه سنتی بنگاه درباره نوآور اقتصادی عقلایی و حداکثر‌کننده سود را رد می‌کند. او این نوآور اقتصادی را با تعدادی از تصمیم‌گیران همکار جایگزین می‌کند که ظرفیت‌هایشان برای عمل محدود بوده و فاقد اطلاعات کافی درباره عواقب تصمیمات خود هستند و وابستگی‌های اجتماعی و شخصی نیز دارند. از آنجا که این تصمیم‌گیران نمی‌توانند بهترین گزینه را انتخاب کنند، تلاش برای حداکثر کردن سودها نمی‌کنند، بلکه راه حل‌های قابل قبولی را برای مسائل پیچیده پیدا می‌کنند. این بدان مفهوم است که تعدادی از اهداف نسبتا متناقض در یک زمان به دست می‌آیند. هر تصمیم‌گیرنده‌ای در چنین شرکتی می‌کوشد تا با در نظر گرفتن چگونگی حل مساله دیگران،

راه حل رضایت بخشی را برای مسائل خود پیدا کند.

سایمون معتقد است که رابطه بین نظریه بنگاه اقتصاددانان و نظریه سازمانی در نوشته‌جات مدیریتی چندان به طور شفاف مورد توجه قرار نگرفته است و نویسندگان در هر کدام از دو رشته از استنتاجات کارشان در رشته دیگر مطلع نیستند. از این‌رو سایمون ابتدا نظریه بنگاه و سپس نظریه سازمان را تشریح می‌کند و با شناخت این دو نظریه به مقایسه آنها می‌پردازد. نظریه‌های بنگاه و سازمان هر دو با رفتار فرد یا افرادی سر و کار دارند که می‌کوشند با استفاده از متغیرهای در دسترس به اهداف خاصی برسند. مساله رفتار بهینه، عقلایی یا کارآ با توجه به این اهداف می‌تواند به عنوان مساله حداکثرسازی برخی توابع در نیل به این اهداف تلقی گردد؛ اما نظریه‌های سازمانی در مقابل نظریه‌های بنگاه تنها به راه‌حل‌هایی بهینه توجه ندارد، بلکه تمامی راه‌حل‌های ممکن را در نظر می‌گیرد و این راه‌حل‌ها ممکن است تنها بقای سازمان و نه کارآمدی آن را موجب شوند.

مساله بهینه‌سازی در نظریه بنگاه در شکل کلاسیک آن همان حداکثر‌سازی سود است؛ یعنی تفاوت بین ارزش تولیدات و هزینه تولید به حداکثر ممکن برسد. در جریان تولید ممکن است محصولات یا نهاده‌های مختلفی وجود داشته باشند و قیمت‌ها به طور برونزا برای بنگاه تعیین شوند یا تابع میزان تولید بنگاه باشد. همچنین قیمت عوامل تولید نیز ممکن است برونزا تعیین شده باشند یا تابع تقاضای بنگاه نیز باشند. در این نظریه، مشارکت‌کننده مورد بررسی در سازمان؛ یعنی شخص نوآور به صورت فردی عقلایی در نظر گرفته شده و سایر مشارکت‌کنندگان از قبیل کارمندان، مشتریان و تامین کنندگان به طور ضمنی نقش منفعلی در نظریه دارند و شخص نوآور راه‌حل بهینه را تنها با در نظر گرفتن شرایط خود جست‌وجو می‌کند؛ اما در نظریه سازمانی تمامی مشارکت کنندگان در سازمان به صورت متقارن نگریسته می‌شوند و هر مشارکت‌کننده‌ای در ازای سهمی که در تولید ایفا می‌کند مشوقی را دریافت می‌کند. نظریه سازمانی شرایطی را جست‌وجو می‌کند که برای بقای سازمان لازم هستند و مشارکت کنندگان را ترغیب به ادامه مشارکت می‌کند. فرض بر این است که اگر رضایت مشارکت‌کننده از ماندن در سازمان بیشتر از ترک سازمان باشد، در سازمان باقی خواهد ماند. ملاک بقای سازمان در چنین حالتی منجر به راه‌حل‌های منحصر به فرد نمی‌شود؛ اما اگر بخواهیم به راه‌حل منحصر به فردی برسیم بایستی شرط بهینه خاصی را اعمال کنیم؛ برای مثال در حالتی که سازمان از یک نوآور، یک کارمند و یک مشتری تشکیل شده است، می‌توان رضایت نوآور و مشتری را برابر صفر قرار داد و رضایت کارمند را حداکثر کرد یا اینکه رضایت مشتری و کارمند را برابر صفر قرار داد و رضایت نوآور را حداکثر کرد. این راه حلی است که با راه‌حل نظریه بنگاه قابل قیاس است.

سایمون در مقاله‌ای بعد از بیان دو نظریه بنگاه و سازمان به مقایسه آنها با هم می‌پردازد و دو اختلاف را در بین این نظریه‌ها شناسایی می‌کند. اختلاف اول در این است که نظریه بنگاه به دنبال حداکثر‌سازی رضایت نوآور اقتصادی است؛ در حالی‌که نظریه سازمانی در جست‌وجوی شرایطی است که موجب بقای سازمان می‌شود و پاسخ روشنی برای توزیع میزان رضایت در بین مشارکت‌کنندگان در سازمان ندارد.

اختلاف دوم بین دو نظریه در این است که نظریه سازمانی تنها دو حالت مشارکت یا عدم‌مشارکت افراد را در نظر می‌گیرد؛ اما نظریه بنگاه (به استثنای نظریه‌های انحصار) میزان مشارکت را بر اساس تعادل بین بازده و هزینه نهایی تعیین می‌کند.

مقایسه راه‌حل‌های بهینه برای نوآور سازمانی بر اساس دو نظریه نشان می‌دهد که قیمت‌ محصول در نظریه سازمانی برابر با میانگین مطلوبیت از آن محصول می‌شود؛ ولی در نظریه بنگاه، مطلوبیت نهایی مد نظر قرار می‌گیرد. این قیاس‌ها حاکی از آن است که پیش‌بینی طبق این دو نظریه به نتایج متفاوتی منجر می‌شود. نظریه‌ها و مشاهدات سایمون درباره تصمیم‌گیری در سازمان‌ها به خوبی در نظام‌ها و تکنیک‌های برنامه‌ریزی، بودجه بندی و کنترل در کسب و کارهای جدید و اداره‌های عمومی قابل کاربرد است. این نظریه‌ها تناسب و ظرافت کمتری نسبت به نظریه حداکثر‌سازی سود دارند؛ اما امکانات بیشتری برای درک و پیش‌بینی‌ در برخی موارد ارائه می‌کنند. این نظریه‌ها به طور موفقیت‌آمیزی برای توضیح و پیش بینی فعالیت‌های گسترده‌ای از قبیل توزیع دسترسی به اطلاعات و تصمیم‌گیری درون شرکت‌ها، انتخاب پرتفوهای سرمایه‌گذاری و سرمایه‌گذاری خارجی در کشورها به کار می‌رود. تحقیقات اقتصاد تجاری مدرن و اداری عمدتا مبتنی بر ایده‌های سایمون هستند. جایزه نوبل اقتصاد ۱۹۷۸ برای تحقیقات سایمون درباره فرآیند تصمیم‌گیری در سازمان‌های اقتصادی به او تعلق گرفت؛ اما سایمون کارهای مهم دیگری هم در علم اقتصاد انجام داد؛ برای مثال علاقه او در ساده‌سازی و درک موقعیت‌های تصمیم‌گیری پیچیده او را به مرحله اولیه مساله شکستن سیستم‌های معادلاتی پیچیده کشاند. مطالعات او از نظم اتفاقی در چنین نظام‌هایی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. ‌