اقتصاد کینزی - ۱ آذر ۸۸
آلن بلایندر
مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش دوم و پایانی
لازم است بر چند نکته تاکید کنم. نکته اول مربوط به مکتب فکری انتظارات عقلایی است. بسیاری از کینزی‌ها همانند خود کینز نسبت به این دیدگاه که افراد برای شکل‌دهی انتظارات خود راجع به سیاست‌های اقتصادی از تمامی اطلاعات موجود استفاده می‌کنند شک دارند، اما سایر کینزی‌ها این دیدگاه را می‌پذیرند.

اما زمانی که به بررسی مسائل عمده می‌پردازیم، عقلایی بودن یا نبودن انتظارات اهمیت چندانی پیدا نمی‌کند. مثلا انتظارات عقلایی مانع انعطاف‌ناپذیری قیمت‌ها نمی‌شوند. مدل‌های انتظارات عقلایی با قیمت‌های چسبنده بنا به تعریف من کاملا کینزی‌ هستند. با این وجود باید این نکته را متذکر شوم که برخی از نئوکلاسیک‌ها اهمیت انتظارات عقلایی در این بحث را بسیار بیشتر از اینها می‌دانند.
دومین نکته‌ای که از قلم افتاده این فرضیه است که در بلندمدت یک «نرخ طبیعی» بیکاری وجود دارد. کینزی‌ها قبل از سال ۱۹۷۰ فکر می‌کردند که سطح بیکاری در بلندمدت به سیاست‌های دولت وابسته است و دولت می‌تواند با پذیرش یک نرخ زیاد اما پایدار تورم، به نرخ بیکاری پایینی دست پیدا کند.
در اواخر دهه 1960 میلتون فریدمن که یک مانتاریست بود و ادموند فلپس که یک کینزی و استاد دانشگاه کلمبیا بود وجود چنین رابطه‌ای در بلندمدت را براساس مبانی نظری رد کردند. آنها اعتقاد داشتند تنها راهی که دولت می‌تواند بیکاری را کمتر از آن چه آنها «نرخ طبیعی» می‌نامیدند نگه دارد، استفاده از سیاست‌های اقتصاد کلانی است که دائما تورم را بیشتر و بیشتر خواهد کرد. این دو معتقد بودند نرخ بیکاری نمی‌تواند در بلندمدت کمتر از نرخ بیکاری طبیعی باشد. مدت‌کوتاهی پس از آن کینزی‌هایی مثل رابرت گوردون شواهدی تجربی را در تایید دیدگاه فریدمن و فلپس ارائه کردند. کینزی‌ها تقریبا از 1972 به بعد «نرخ طبیعی» بیکاری را به تفکر خود وارد کردند. لذا فرضیه نرخ طبیعی اساسا هیچ نقشی در آشوب فکری دوره 1985-1975 بازی نکرد.
نکته دیگر انتخاب میان سیاست‌های پولی و مالی به عنوان ابزار ارجح برای اعمال سیاست تثبیت است. اقتصاددان‌ها دیدگاه متفاوتی در این باره دارند و هرازگاهی نظر خود در این باره را تغییر می‌دهند. با این وجود بنا به تعریف من کاملا ممکن است که یک کینزی بود و همچنان باور داشت که یا مسوولیت سیاست تثبیت را باید اصولا به مراجع پولی واگذار کرد یا اینکه در عمل این اتفاق روی داده است. در واقع امروزه اکثر کینزی‌ها یکی از این دو باور را پذیرفته‌اند.
نظریه کینزی از سال‌های میانی دهه 1970 تا اواسط دهه 1980 به شدت در حلقه‌های دانشگاهی بی‌اعتبار شده بود. با این وجود این نظریه از آن پس حضور قوی در عرصه آکادمیک پیدا کرد. به نظر می‌رسد دلیل اصلی این اتفاق آن باشد که اقتصاد کینزی می‌توانست بهتر از رقیب نظری اصلی خود یعنی اقتصاد نئوکلاسیک، رویدادهای اقتصادی دو دهه 1970 و 1980 را توضیح دهد.
نظریه‌ نئوکلاسیک با توجه به ریشه‌های کلاسیک خود، بر توانایی اقتصاد بازار برای اصلاح کسادی‌ها از طریق تعدیل شدن قیمت‌ها و دستمزدها تاکید می‌کند. اقتصاددان‌‌های نئوکلاسیک اواسط دهه ۱۹۷۰ رکودهای اقتصادی را به برداشت و تفاسیر نامناسب افراد راجع به قیمت‌های نسبی (مثل دستمزدهای واقعی) نسبت می‌دادند. آنها معتقد بودند که اگر افراد سطح کنونی قیمت‌ها یا نرخ تورم را ندانند، در برداشت‌های خود دچار اشتباه می‌شوند. اما چنین تفاسیر نادرستی زودگذر هستند و در جوامعی که شاخص‌های قیمتی هر ماه اعلام می‌شوند و نرخ تورم ماهانه در آنها نوعا کمتر از یک درصد است، نمی‌توانند زیاد باشند. از این رو طبق دیدگاه اولیه نئوکلاسیک رکودهای اقتصادی، مختصر و ملایم هستند. با این وجود اکثر اقتصادی صنعتی دنیا در خلال دهه ۱۹۸۰ به رکودهای عمیق و طولانی‌مدتی دچار شدند. ممکن است اقتصاد کینزی به لحاظ نظری آشفته و به هم ریخته باشد، اما یقینا قادر است دوره‌های بیکاری پایدار و ناخواسته را پیش بینی کند.
به‌ زغم تئوریسین‌های اولیه نئوکلاسیک در دهه‌های 1970 و 1980، کاهش رشد عرضه پول که به درستی درک شده باشد حداکثر می‌تواند اثری کوچک بر تولید واقعی داشته باشد. با این وجود زمانی که فدرال رزرو و بانک مرکزی انگلستان اعلام کردند که برای مقابله با تورم به اتخاذ سیاست پولی انقباضی خواهند پرداخت و سپس به خوبی به تعهدات خود عمل کردند، رکودهای شدیدی در هر یک از این دو کشور روی داد. البته ممکن است نئوکلاسیک‌ها ادعا کنند که این سیاست‌ها پیش‌بینی شده نبوده اند(زیرا افراد به آن چه مقامات پولی می‌گفتند باور نداشتند). شاید تا حدودی اینگونه باشد. اما یقینا سیاست‌های محدودکننده تا حدودی قابل ‌پیش‌بینی بود یا حداقل وقتی که اعمال می شدند به درستی درک می‌گردیدند.
در واقع به نظر می‌رسد تئوری از مد افتاده کینزی که می‌گوید هر گونه انقباض پولی باعث رکود خواهد شد، چراکه شرکت‌ها و افراد در قراردادهای با قیمت ثابت درگیر می‌شوند، سازگاری بیشتری با رویدادهای دنیای واقعی داشته باشند.
شاخه‌ای از نظریه نئوکلاسیک که توسط رابرت بارو از دانشگاه‌هاروارد شکل داده شده است به ایده خنثی بودن بدهی‌ها بازمی‌گردد (رجوع کنید به کسری‌ها و بدهی‌های دولتی). بارو معتقد است اینکه دولت بودجه مخارج خود را از طریق مالیات‌های زیاد و کسری اندک یا مالیات اندک و کسری زیاد تامین کند، تاثیری بر تورم، بیکاری، GNP واقعی و پس‌اندازهای واقعی ملی نخواهد گذاشت. وی چنین استدلال می‌کند که چون مردم عقلایی هستند، به درستی درک خواهند کرد که مالیات‌های اندک و کسری بالا در حال حاضر به معنای افزایش مالیات‌ها در ‌آینده برای آنها و وارثانشان خواهد بود. بارو اعتقاد دارد مردم به ازای هر‌دلار افزایش در مالیات‌های آینده، مصرف خود را یک‌دلار کاهش داده و پس‌اندازشان را به مقدار یک‌دلار افزایش خواهند داد. از این رو افزایش در پس‌انداز خصوصی هر گونه افزایش در کسری دولت را جبران خواهد کرد. در مقابل، در تحلیل خام و ابتدایی کینزی افزایش کسری با ثابت در نظر گرفتن مخارج دولت، باعث افزایش تقاضای کل می شود. اگر بدان گونه که در سال‌های ابتدایی دهه 1980 در آمریکا اتفاق افتاد، تحریک تقاضا در اثر سیاست‌های پولی انقباضی خنثی شود، نرخ‌های واقعی بهره به شدت بالا خواهند رفت.
کاهش شدید مالیات‌ها در فاصله سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۴ در آمریکا چیزی شبیه یک تست آزمایشگاهی را برای این دیدگاه‌های متقابل فراهم آورد. جالب آنکه در آن سال نرخ پس‌انداز خصوصی افزایش پیدا نکرد، اما نرخ‌های بهره حقیقی افزایش یافت و در اثر جبران محرک‌های مالی با انقباض پولی، تقریبا تغییری در رشد واقعی GNP روی نداد و با همان نرخ گذشته به رشد خود ادامه داد. مجددا به نظر می‌رسد که این همه با نظریه کینزی سازگاری بیشتری داشته باشند تا با تئوری نئوکلاسیک.
بالاخره رکود دهه 1980 در اروپا را شاهد بودیم که بدترین رکود پس از دهه 1930 بود. توصیف کینزی از این رکود ساده و آشکار است. دولت‌ها که توسط بانک‌های مرکزی انگلستان و آلمان هدایت می‌شدند، تصمیم‌ گرفتند که با اتخاذ سیاست‌های پولی و مالی انقباضی با تورم مبارزه کنند. این نهضت ضدتورم با سیستم پولی اروپا که عملا سیاست‌های پولی سختگیرانه آلمان را در تمام اروپا گسترش می‌داد، تقویت شد. مکتب نئوکلاسیک هیچ‌گونه توضیحی ندارد که قابل‌مقایسه با این تشریح باشد. نئوکلاسیک‌ها و اقتصاددان‌های محافظه‌کار به طور کلی اعتقاد دارند که دولت‌های اروپایی بیشتر در بازارهای نیروی کار مداخله می‌کنند (مثلا با بیمه‌های زیاد بیکاری و اعمال محدودیت بر اخراج کارگرها). اما اکثر این دخالت‌ها در اوایل دهه 1970 که بیکاری به شدت پایین بود، انجام می‌گرفتند.
درباره نویسنده: آلن بلانیدر، استاد اقتصاد دانشگاه پرینستون است. وی قبلا نایب‌رییس هیات‌مدیره فدرال رزرو و پیش از آن از اعضای شورای مشاوران اقتصادی بیل کلینتون بود.
منابعی برای مطالعه بیشتر:
Blinder, Alan S. "Keynes After Lucas." Eastern Economic Journal ۱۲, no. ۳ (۱۹۸۶): ۲۰۹-۲۱۶.
Blinder, Alan S. "Keynes, Lucas, and Scientific Progress." American Economic Review 77, no. 2 (1987): 130-136. Reprinted in Mark Blaug, ed., John Maynard Keynes (1833-1946), vol. 2. Brookfield, Vt.: Edward Elgar, 1991.
Gordon, Robert J. "What Is New-Keynesian Economics?" Journal of Economic Literature ۲۸, no. ۳ (۱۹۹۰): ۱۱۱۵-۱۱۷۱.
Keynes, John Maynard. The General Theory of Employment, Interest, and Money. London: Macmillan, 1936.
Mankiw, N. Gregory, and others. "A Symposium on Keynesian Economics Today." Journal of Economic Perspectives ۷ (Winter ۱۹۹۳): ۳-۸۲.
پانوشت‌:
۱. "The Role of Monetary Policy," American Economic Review ۵۸, no. ۱: ۱۳.