منبع: اکونومیست
ترجمه و تلخیص: پیمانه *
جهان عرب نزدیک به دو دهه رخوت و رکود سیاسی را تجربه نموده است؛ اما در زیر این سطوح التهاب و هیجاناتی وجود دارد.

در گزارش ویژه‌ای از جهان عرب که هفته نامه اکونومیست در سال 1990 به چاپ رسانده بود، عنوان بالای این صفحه چنین بود «هنگامی که تاریخ نادیده می‌انگارد». آن هنگام زمانی بود که دیکتاتوری‌های اروپای شرقی یکی پس از دیگری به لرزه می‌افتاده و سقوط می‌کردند. با این حال در جهان عرب، قوانین استبدادی و ساختار اقتدارگرایانه همچنان در دستورکار و روال معمول این جوامع باقی مانده است.
از طرفی در حالی که کشورهای اروپای غربی گا‌م‌های بلند و جسورانه‌ای را به سوی اتحاد اقتصادی و همبستگی سیاسی برداشتند، اعراب همچنان به شکل تاسف باری جدا افتاده و متفرق مانده‌اند. ذهنیات بیشتر اعراب معطوف به منازعه شان با اسرائیل باقی مانده است؛ منازعه‌ای که به نظر آنها از حفظ خویش هم ناتوان و بیمناکند چه رسد به اینکه بخواهیم از غلبه آنها صحبتی به میان آوریم.
با بازبینی و بازدیدی از جهان عرب پس از سپری شدن این دو دهه، درمی‌یابیم که به شیوه‌های گوناگونی تاریخ به نادیده گرفتن اعراب ادامه می‌دهد. آزادی؟، اعرابی که اکنون حکم می‌رانند و اسلاف شان با نظام‌های اقتدارگرایشان در هنر سرکوب و فشار بر جوامعشان مجرب می‌باشند. اتحاد؟، گریزان و متفرق همچون همیشه. مصر به عنوان بزرگ‌ترین کشور عربی حتی از حضور در نشست سران اتحادیه عرب که در ماه آوریل در دوحه جریان داشت نیز خودداری نمود. اسرائیل؟، پس از چند دور خشونت و وقفه‌های نامنظم و بی‌ثبات برای دیپلماسی، بن بست تلخ موجود تداوم همچنان می‌یابد.
نه جورج بوش پدر در سال ۱۹۹۱ در مادرید، نه بیل کلینتون در کمپ دیوید ۲۰۰۰، و نه جورج بوش پسر در آناپولیس در سال ۲۰۰۷، هیچ یک در مذاکرات، موفقیتی در پیشبرد روند صلح و یا نزدیک شدن به افقی روشن برای آن نداشتند؛ اما منازعه فلسطین این را یادآوری می‌کند که تاریخ البته به شیوه غمباری هنوز اعراب را رها نکرده است. در طی دو دهه گذشته آنان وقایع تلخ و پر اشتباهی را شاهد بوده‌اند و جهان عرب از جنگ‌های موجود، چه کوچک و بزرگ، نه فقط با مواردی که با طرف خارجی همچون اسرائیل بوده بلکه حتی آنهایی که میان دول عربی جریان داشته است، درس‌های فراوانی را آموخته است.
اما در حقیقت، سال 1990؛ یعنی سالی که صدام حسین به کویت یورش برد به نوعی نقطه عطفی به حساب می‌آید. به عقب راندن و اخراج برق آسای ارتش وی از این کشور کوچک نفت خیز، تنها پس از 100 ساعت عملیات زمینی توسط ارتش آمریکا، در آن زمان یک پیروزی بزرگ تلقی گردید.
اما این در واقع خود نقطه شروعی برای یک سلسله رویدادهایی تماما تلخ همچون ظهور و پیدایش القاعده، حملات ۱۱ سپتامبر اسامه بن لادن به قلب ایالات متحده، و از نگاه اعراب حملات فاجعه بار آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و عراق در سال ۲۰۰۳، در جنگ این کشور بر ضد تروریسم بود.
جنگ‌ها در هر کجای عالم می‌توانند رخ دهند؛ اما چه چیزی منطقه خاورمیانه را تا این حد برای این امر مستعد و مهیا نموده است؟ در زیر آنها را بر می‌شماریم.
نخستین عامل مساله نفت است. در اواخر دهه نود، آقای بن لادن نامه‌ای به ملا عمر سرکرده طالبان افغانستان نوشت و در آن خاطرنشان نمود که حدود ۷۵‌‌درصد نفت جهان در منطقه خلیج فارس یافت شده است و اینکه «هرآنکس بر مناطق نفت خیز تسلط یابد، درعمل بر تمامی اقتصادهای جهان تسلط خواهد داشت.» مادامی‌که این حقیقت به طور گسترده پذیرفته شده باشد، تمایل و علایق قدرت‌های تشنه انرژی، از دور و نزدیک برای کشمکش و رقابت در این منطقه ادامه خواهد داشت.
در شکلی که در فوق می‌بینیم نشان داده شده است که از نزدیک به 1300‌میلیارد بشکه نفت خام شناسایی شده در جهان، بیش از 60‌درصد آن تنها در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است و مابقی، سهم بقیه دنیا از این ثروت خداداد بوده است.
عامل دوم منازعه مداوم و پیچیده اعراب و به تازگی نیز ایرانیان، با اسرائیل است. از سال ۱۹۹۰ به این سو همچنان هزاران عرب و اسرائیلی دیگر، در حفره درگیری‌های موجود میان آنان بلعیده شده‌اند که از جمله مهم‌ترین آنان می‌توان به انتفاضه فلسطینیان پس از شکست مذاکرات صلح کمپ دیوید در سال ۲۰۰۰ و حملات بیرحمانه اسرائیل به لبنان در سال ۲۰۰۶ و به غزه در ابتدای سال جاری اشاره نمود. آخرین و مهم‌ترین دلیل بی‌ثباتی، شاید از طبیعت خود دولت‌های عربی ناشی شده باشد. انتخابات کمابیش در سرتاسر بلاد عربی دیده می‌شود، اما چنانچه دولت فرضی فلسطین را کنار بگذاریم، به سختی می‌توان حتی در یکی از ۲۱ کشور باقی مانده‌ دموکراسی حقیقی را مشاهده نمود. در غیاب دموکراسی، حکومت‌های عربی هر کدام به درجات غیر معمولی از فشار و محدودیت برای باقی ماندن بر قدرت متوسل می‌شوند و گاه به گاه نیز چنین نظام کنترلی فرو می‌ریزد.
یک نمونه قابل توجه در سال 2001 بود، هنگامی‌که در الجزایر نظامیان از به جریان افتادن یک انتخابات آزاد تحت لوای رییس‌جمهور جلوگیری به عمل آوردند. پس از آنکه حزب اسلامگرا در دور نخست انتخابات پارلمانی به پیروزی دست یافت، ژنرال‌ها از دور دوم مانع شدند و به موجب آن یک جنگ داخلی بسیار خسارت باری آغاز گردید که‌ یک دهه به درازا انجامید و در نتیجه آن 000/200 نفر از مردم این کشور جان خود را از دست دادند. در سال‌های 1990 تروریسم داخلی دامن مصر را هم گرفت و جنبش‌های تندروی اسلامی همچون «جهاد اسلامی» و «جماعت اسلامی» جان بیش از 1000 نفر از مردم این کشور را گرفتند، اگرچه بسیاری از جهادیون پیشین، مدت‌ها است از خشونت فاصله گرفتند؛ اما دیگرانی به ویژه «ایمن الظواهری»، که زمانی به مرد شماره دو القاعده بدل گشت، مسیر افراطی‌گری در القاعده را پیش گرفتند.
طوایفی که هر کدام پرچمی به دست گرفته‌اند
بی‌ثباتی سیاسی در جهان عرب به نوبه خود با مشکل دیگری هم مربوط می‌باشد که آن «فقدان عاملی ملت ساز» می‌باشد. در سالیانی دور، یک دیپلمات مصری دولت‌های جدید التاسیس خاورمیانه را « طوایفی که هر کدام پرچمی به دست دارند» نامید (البته وی مصر را استثنا کرده بود). ادعای وی همچنان صادق است. در کشورهایی متنوعی همچون عراق و لبنان، تفاوت‌های نژادی، مذهبی و فرقه‌ای همیشه مانع پیش‌روی اجرای برنامه‌های ملت‌سازی در آنها بوده است؛ به همین دلیل است که به‌رغم دهه‌ها تلقین باورهای میهن‌پرستانه در عراق، پس از کنار زده شدن دولت صدام، این کشور در عمل به سه بخش شیعه، سنی و کردنشین بدل گشته است. سوریه نیز ممکن است به وضعیت مشابهی مبتلا شود؛ چنانچه روزی اقلیت علوی در طبقه حاکم این کشور، کنترل خود را بر کشوری که اکثریت در آن سنی‌ها هستند از دست بدهد. سودان نیز نه‌ یک، بلکه دو جنگ داخلی ویرانگر میان اکثریت عرب تبار مرکز این کشور با اقلیت غیر عرب در جنوب و غرب این کشور را از سر گذرانده است.
در حین این که این لیست بلندبالای معضلات در کشورهای عربی مرور می‌شود، نباید فراموش کنیم که آن چیزی را که مردم با نام «جهان عرب» یا «امت عربی» می‌شناسند به هیچ وجه‌ یک مجموعه ساختاریافته و منسجم تلقی نمی‌شود، بلکه مجموعه‌ای بزرگ و نامتجانس ارزیابی می‌شود.
اما چنانچه کل این منطقه را هم آکنده از منازعاتی دائمی فرض کنیم، تصویر ما از واقعیت مختل شده است. هرچقدر هم که جنگ‌های صورت گرفته در عراق، الجزایر، سودان یا در مرزهای فلسطین اشغالی خونین بوده است؛ اما این موجب آن نشده است که زندگی معمول و روزمره در کل جهان عرب با اختلال خاصی همراه شود. بیشتر اعراب این چنین خشونت‌هایی را تنها از پشت صفحه تلویزیون لمس کرده‌اند. در نگاهی به دو دهه حوادث خونبار در جهان عرب، می‌بینیم که از سال 2003 تا کنون 000/400 نفر در سودان جان خود را از دست داده‌اند که بسیاری از آن به عنوان یک نسل کشی یاد می‌کنند و رییس‌جمهور این کشور عمرالبشیر نیز به اتهام این جنایات تحت تعقیب بین‌المللی قرار دارد. جنگ داخلی الجزایر که از 1991 تا 2003 به درازا کشید، جان 000/150 تا 000/200 نفر را گرفت. از ابتدای تهاجم نظامی آمریکا به عراق بسیار خوشبینانه دست کم بیش از 000/100 نفر به کام مرگ فرو رفته‌اند. در قیام شیعیان جنوب عراق در جنگ خلیج فارس در سال 1991 بین 000/60 تا 000/80 نفر قتل عام شدند و جنگ کویت منجر به کشته شدن حدود 000/30 نفر گردید. انتفاضه دوم 5500 کشته در طرف فلسطینی به همراه داشت و در جنگ‌های اخیر؛ یعنی یورش ارتش اسرائیل به لبنان و غزه نیز به ترتیب 1400 و 1200 نفر از اعراب قربانی شدند. در کنار این همه اما، برخی کشورهای عرب می‌توانند به دو دهه گذشته شان نظر کنند و نشانه‌هایی از پیشرفت را ببینند و بدان مفتخر باشند که از آن جمله می‌توان به افزایش فراوانی و ثروت در برخی مناطق و یک رشد آرام اما باثبات در گسترش آزادی‌های مدنی و فردی اشاره نمود.
اما مساله تنها این نیست که طی تمامی این منازعات تا یک‌میلیون نفر از اعراب قربانی شده‌اند و خسارت‌های بی‌شماری هم به جا مانده است، بلکه نگرانی عمده برای آینده آنجا است که دلایل بنیادی درگیری‌هایی که در بالا برشمردیم از بین نرفته‌اند و کماکان بیشتر آنها ممکن است روزی دوباره مساله‌ساز شوند.امروز اما بر سر منابع انرژی رقابت‌های زیادی شکل گرفته است؛ اما شانس کمی برای کم شدن این رقابت‌ها وجود دارد؛ چراکه اشتهای فراوان چین و هند برای دسترسی و مصرف انرژی همچنان به رشد خود ادامه می‌دهد و ایالات متحده که دست به گریبان مشکلات بسیاری است و ایرانی که در حال بسط نفوذ و بازیگری‌اش در منطقه است، بر سر داشتن دست برتر در معادلات خاورمیانه درحال رقابتند. چشم‌انداز صلح در خاورمیانه و راه حل دو کشوری نیز امروز با وجود دولت برآمده از حزب لیکود در اسرائیل و مشکلات داخلی میان فتح و حماس، بیش از هر زمانی، حتی از هنگامی که یاسر عرفات و اسحاق رابین در سال ۱۹۹۰ درگیر مذاکرات صلح بودند، دورتر و دست‌نایافتنی‌تر به نظر می‌رسد. در بیشتر کشورهای عربی هنوز عوامل و پیوندهای موجود برای حفظ هویتی یگانه و ساخت ملتی واحد کمرنگ و ضعیف می‌باشند و مثلا در عراق ممکن است تنازعات قومی پس از آنکه ایالات متحده شروع به خارج کردن نیروهایش از این کشور نماید شدت بگیرد (و تنازعات میان سنی‌ها و شیعیان حتی شاید به فراتر از مرزهای عراق نیز کشیده شود). در نهایت، تقریبا در هر کشور عربی، در هر زمان ممکن، نارضایتی‌های سیاسی و اجتماعی این خطر را دارند که در صورت عدم مدیریت صحیح به سمت بحران و خشونت‌های داخلی هدایت شوند، یا حتی بسیاری در داخل و خارج از کشور صحبت از انقلاب به میان آورند.
paymane.ir*