گفت و گو با محمد یعقوبی به مناسبت اجرای نمایش «خشکسالی و دروغ»:
دانستن مساوی با مردن است
محمد یعقوبی، دیگر نام آشنایی در تئاتر کشور است که میتوان در بی رونقی صحنههای نمایش منتظر اجراهایش نشست و برای گرفتن بلیت صف کشید. او این بار نمایش خشکسالی و دروغ را در تالار چهارسو به مخاطبان عرضه کرد که نمایشی نیمه رئالیستی از روابط زناشویی در جامعه امروز ایران است. «امید»، وکیلی است که از ازدواج زودهنگام خود راضی نیست و با همسرش که بسیار حساس و ایرادگیر است به مشکل میخورد. امید چاره کار را در ترک همسرش میترا و ازدواج مجدد میداند. آرش، دوست امید در جریان این اتفاقات قرار میگیرد و قصد کمک دارد. غافل از این که امید، قصد ازدواج با خواهرش آلا را دارد. «خشکسالی و دروغ» از چند صحنه تشکیل شده است که با قطع نور و تعویض لباس بازیگران به هم متصل میشوند. در بین تعویض صحنههای نمایش صدای بازیگران در حالی که سوالاتی را در خصوص روابط میان زنان و مردان مطرح میکنند، پخش میشود. طراحی صحنه نمایش هم از مکعب مستطیلهایی تشکیل شده که در هر صحنه فضاهای مختلف مورد نظر را شکل میدهند.
گزیدهای از گفتوگوی خبرگزاری مهر با محمد یعقوبی را میخوانید:
تعدادی از فعالان زن گفتند که حق را به جانب مردها دادم و یک نفر هم گفت که نمایشنامهای به زنها بدهکارم. وقتی میخواهم هر نمایشنامهای را بنویسم هدفم این است که بدون موضعگیری باشد؛ البته نمایشنامه نویس موضعگیری خود را دارد؛ ولی مهم این است که موضعگیری خود را پنهان کند. کثرتگرایی بحث روز جامعه ما است. بردن آدمها به اردوگاه حق و باطل فاجعهای است که در حال رخ دادن است. وقتی صحبت از کثرتگرایی میکنیم؛ یعنی اینکه افراد با نظرات مختلف و متفاوت میتوانند در کنار هم زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند.
«خشکسالی و دروغ» از جمله نمایشنامههایی است که میگویم من هر چهار شخصیت موجود در نمایش هستم؛ البته بیشتر دوست دارم خود را پشت شخصیت آرش پنهان کنم؛ ولی واقعیت این است که پارهای از شخصیت من حتی در آلا که بسیاری فکر میکنند شخصیت منفی نمایش است؛ ولی اینگونه نیست، وجود دارد. این یک سیستم راشامونی پنهان است. در نمایشنامه «راشامون» چهار شخصیت در حال روایت هستند، ولی نویسنده برای شخصیتپذیری بیشتر شخصیتهایش باید این سیستم راشامونی پنهان را وارد کار کند.
مهم این است که چیزی نوشته شود که مساله آشنایی برای زوجها و اقشار جامعه باشد. اگر این شبهه ایجاد شده که من به مردها یا زنها در این نمایش حق دادهام، شاید به خاطر این است که مرد واکنشهای تندی از خود نشان نمیدهد. دوست نداشتم که مرد واکنشهای تندی از خود نشان دهد، در آن صورت گمان میشد که یکی آدم خوب و دیگری آدم بد نمایش است. من شخصیت امید نمایش را شخصیت پنهان کار نمایش معرفی میکنم. وقتی او میگوید که ناگفتههایی در زندگی خود دارد با اشتباه میترا مواجه میشود. میترا میخواهد مسائل پنهان همسرش را بداند. پاشنه آشیل میترا این است که میخواهد بداند و دانستن مساوی با مردن است، گویی در میدان مین قدم میگذارد. گاهی لزومی ندارد که انسان از مسائل پنهان دیگری مطلع شود و در صورت مطلع شدن گویی چیزی را از دست میدهد. هاماریتا و نقطه ضعف تراژیک میترا این است که میخواهد بداند. مرد در ابتدا صادقانه میگوید که همه مسائل پنهان و ناگفته دارند؛ ولی با اصرار میترا میگوید که من دروغهایی به تو گفتهام که بعد از آن راستش را به تو نگفتم. امید با صراحت شروع کرده سپس به پنهان کاری میرسد؛ زیرا صراحت باعث میل بیشتر زن به دانستن میشود.
برای من همیشه این اهمیت داشته تماشاگری که تا به حال تئاتر ندیده از کار من لذت ببرد. او بدون هیچ پیش زمینه ذهنی و بیواسطه کار را تماشا میکند و اگر او با اثر من ارتباط برقرار کند، من و اثرم موفق بودهایم.
در نمایشنامههای کلاسیک ساختار مشخص است و این پیشبینی اثر را میسر میکند؛ ولی برای من این جالب نیست و اینکه تماشاگر نمیداند در هر صحنه چه زمانی نور آمده و ماجرا قطع میشود، نمایش را برای مخاطب غیر قابل پیشبینی میکند. این امر خود جذاب است و پیشبینی نشدن خاصیت زندگی است و یکی از دلایل من برای این کارها این بود.
مهدی پاکدل در شخصیت آرش تنها شخصیت نمایش است که دوست ندارد دروغ بگوید و ناگزیر تحت شرایطی که افراد دیگر برایش ایجاد میکنند، مجبور میشود چیزی باشد که خود دوست ندارد.
انگیزه من برای نوشتن این نمایشنامه به نوعی تحلیل اسم «خشکسالی و دروغ» هم بوده است که این کلام از زبان شخصیت آرش بیان میشود و به این طریق من به صورت واضح نشان دادهام که پشت کدام شخصیت قرار گرفتهام.
(در رابطه با لب زدن بازیگران در هنگام ادای کلماتی که مجوز بیان ندارند یا استفاده از کلمه ۲۵ در این تئاتر به جای کلمات ممنوعه)
در «یک دقیقه سکوت» صحنهای طولانی از نمایش را حذف کردم؛ چون اجازه اجرا نمیگرفت. برخی مواردی را نوشتم که قابل اجرا روی صحنه نبود؛ به همین خاطر آنها را حذف کردم. در برخی موارد نیز شورای نظارت و ارزشیابی خواست که کلمات یا جملاتی را روی صحنه نگوییم. برای جلوگیری از حذف واژهها آنها را تغییر میدادم.
از نمایش «ماچیسمو» بود که تصمیم گرفتم ادبیات آثارم را تغییر نداده و از بین نبرم. از آنجا شروع به لبزدن کردیم در نمایش «ماه در آب» از لبزدن استفاده کرده بودیم که جنبه زیبا شناسانه صرف داشت و از آن برای ممیزی در «ماچیسمو» استفاده کردیم. تماشاگری که با کارهای من آشنا است این موضوع را درک میکند و اگر هم آشنا نباشد مشخص است که چرا از لبزدن در نمایش استفاده میشود.
در اجرای جشنواره «ماچیسمو» که زیرنویس انگلیسی دیده میشد تماشاگران با دیدن لب زدن و دیدن زیرنویس متوجه امر میشدند. بعد که به تمرینات «خشکسالی و دروغ» به این موضوع فکر میکردم که اگر قرار باشد چیزهایی گفته نشود من از لب زدن استفاده میکنم و با وجود تکراری بودن چون تکنیکی است که خودم در آثارم استفاده میکنم آزاردهنده نخواهد بود. وقتی گوش خوبی باشم با پیشنهادهای خوبی مواجه میشوم. در تمرینات علی سرابی پیشنهاد داد که راه دیگری برای ممیزی در نظر بگیریم که من در آن لحظه موافقت نکردم؛ ولی بعدها فکر کردم و گفتم اگر ایده جدیدی به ذهنم رسید از آن استفاده میکنم. با خود گفتم که لب زدن را داشته باشیم و در کنارش به لحاظ زیبایی حرکات آهسته هم داشته باشیم.
در اجرای جشنواره تنها لب زدن و حرکات آهسته را داشتیم که صحنههایی کمیک را نیز خلق میکرد؛ در صورتی که در اجرای «ماچیسمو» این حرکات کمیک نبود و تنها حس کنجکاوی مخاطب را تحریک میکرد. در زمان اجرای عمومی و در زمان اجرای ویژه شورای نظارت و ارزشیابی تمامی دیالوگها را روی صحنه ادا کردیم و بعد از اینکه نکات مورد نظر را گفتند آنها را پذیرفته و به صورت لبخوانی و حرکات آهسته ادا کردیم.
البته از من خواسته شد که صحنه تختخواب را در نمایش حذف کنم که این نکته را نپذیرفتم و تنها تغییراتی در راستای ممیزی در آن انجام دادم و برای بار دوم نمایش بازبینی شد. در بازبینی دوم از من خواسته شد که لبزدن را بردارم؛ ولی موافقت نکردم؛ زیرا مگر میشود گفت که سه نقطه باید از کتاب برداشته شود و لبزدن همان سه نقطه است.
شورای انقلاب فرهنگی موارد ممیزی را مشخص کرده و مواردی هم در قانون اساسی هست که باید رعایت شود و لبزدن در هیچکدام از این قوانین مطرح نشده بود و ایرادی نداشت فقط نشانگر چیزی است که در صحنه گفته نشده و حذف شده است؛ ولی بعد از مدتی فکر کردن به این نتیجه رسیدیم که به جای برخی لبزدنها از کلمه ۲۵ استفاده کنیم.
با وجود استفاده از ۲۵ حیف بود بعضی از صحنههای لبزدن و حرکات آهسته را حذف کنم؛ از این رو تنها برخی لحظهها از لبزدن و حرکات آهسته استفاده کردم؛ البته رییس شورای نظارت و ارزشیابی وقتی کار و مصاحبه من را دید اعلام کرد که ایرادی ندارد از لبزدن در نمایش استفاده کنم. در جاهایی که یک کلمه حذف شده بود از ۲۵ استفاده کردیم و جاهایی که یک جمله حذف شده از حرکات آهسته و لبزدن استفاده کردم.
نام نمایش نیز برایم بسیار کلیدی است و اگر نام نمایش برایم روشن باشد خیلی چیزها برایم مشخص میشود. وقتی قطعهای از نمایش «رقص کاغذپارهها» را انتخاب کردم اگر نام نمایش هم برایم مشخص میشد، متوجه شکلگیری و موضوع نمایشنامهام میشدم؛ زیرا نام نمایش باید روح نمایش را در خود داشته باشد. بارها شده که دوست داشتم بر اساس یک نام نمایشنامهای بنویسم. بارها به یادداشتهایم مراجعه میکردم و دقیق یادم نیست که از کدام یادداشتهایم آن را برداشت کردهام. دفتری با نام دفتر سرخ دارم که در آن حرفهایی را که از دیگران میشنوم، یادداشت میکنم و شاید «خشکسالی و دروغ» را در آن دفتر دیده باشم.
وقتی میخواهم نمایشنامهای را نامگذاری کنم به سراغ دفترهای یادداشتم میروم و وقتی «خشکسالی و دروغ» را دیدم خیلی خوشحال شدم و دیدم که با فضای نمایش همخوانی دارد. در نمایش من شخصیتها به هم دروغ میگویند و شخصیتی در نمایش دوست دارد که دروغ بشنود تا آرام شود. این اتفاقی است که در جامعه ما رخ میدهد و معتقدم حتی مسوولان هم دوست دارند که دروغ بشنوند. معتقدم از چارچوب خانوادهها دروغ گفتن و میل به دروغ شنیدن شکل میگیرد و بعد ابعاد اجتماعی پیدا میکند؛ یعنی از جزء به کل رسیدن است. اسم «خشکسالی و دروغ» با خود مرا هدایت کرد.
ارسال نظر