تحلیل فراز و فرودهای طلای سیاه
همچنان یکتــا
مترجم: حسن افروزی
منبع: فارین پالسی
آینده واقعی نفت هم اکنون زیر ذرهبین قرار گرفته و بحث داغ محافل شده است. نویسنده با ارائه یک تاریخچه تحسینبرانگیز توضیح میدهد که چرا، دقیقا زمانی که ما بیشتر از همیشه نیازمند نفت هستیم، قیمت آن سریعتر از آن که بتوانیم با آن کنار بیاییم، در حال تغییر است .
مترجم: حسن افروزی
منبع: فارین پالسی
آینده واقعی نفت هم اکنون زیر ذرهبین قرار گرفته و بحث داغ محافل شده است. نویسنده با ارائه یک تاریخچه تحسینبرانگیز توضیح میدهد که چرا، دقیقا زمانی که ما بیشتر از همیشه نیازمند نفت هستیم، قیمت آن سریعتر از آن که بتوانیم با آن کنار بیاییم، در حال تغییر است .
در یک بعد از ظهر آرام در زیر آفتاب گرم اوکلاهاما و آسمانی خالی از ابر تنها چیزی که به چشم میخورد، صدها مخزن ذخیره نفت است که در سراسر دشت پخش شدهاند؛ مخزنهایی که بعضی نو هستند و برخی بیش از 70 سال عمر دارند و هر کدام بیش از نیممیلیون بشکه نفت را در خود جای دادهاند.
این جا کاشینگ در اوکلاهاما است، جایی برای نگهداری نفت خام شیرین و سبک که با عنوان WTIا(West Texas Intermediate)شناخته میشود. این همان نفتی است که هر روز قیمت آن را میشنوید. اگر با اتومبیل به کاشینگ سفر کنید، هنگام ورود به شهر با تابلویی روبرو میشوید که روی آن نوشته: «محل تقاطع خط لولههای جهان». زیر این شهر، شبکه لولههایی است که نفت را از تگزاس، اوکلاهاما، نیومکزیکو، لوییزیانا، سواحل خلیج و کانادا به مخزنهای کاشینگ منتقل میکند. جایی که خریداران، نفت را قبل از فرستادن به پالایشگاه و تبدیل آن به بنزین، سوخت موتور جت، دیزل، نفت کوره و دیگر فرآوردههای نفتی که از آنها استفاده میکنیم، از آنجا میخرند.
ولی این چیزی نیست که کاشینگ را به نقطهای خاص و مهم تبدیل میکند. به هر حال، جاهای دیگری در دنیا وجود دارد که نفت خیلی بیشتری از طریق آنها جمع آوری و توزیع میشود. اما کاشینگ نقش یکتایی را در صنعت جدید نفت جهان بازی میکند، چرا که WTI معیار تعیین قیمت دیگر انواع نفت است. هر روز،میلیاردها «بشکه کاغذی» نفت خام سبک و شیرین در بازار بورس نیویورک در منهتن مبادله میشود و هر تجارت نفتی دیگری در هر جای دنیا که میخواهد باشد باز هم به گونهای به نفت خام شیرین و سبک کاشینگ وصل میشود.
این تجارتهای آشفته روزانه باعث شده که نفت تبدیل به چیزی جدید شود. نفت دیگر تنها یک کالای مادی برای ثبات امنیتی و اقتصادی کشورها نیست بلکه به یک دارایی مالی تبدیل شده که قسمت اعظمی از مبادلات سهام، اوراق قرضه، پولهای رایج و هر چیز دیگری که نقشی در ساختار مالی جهان دارد را به خود اختصاص داده است. امروز، حجم مبادلات روزانه «بشکههای کاغذی» - نفتخامی که در واقع استخراج نشده - بیشتر از ۱۰ برابر نفت استخراج شده روزانه در سراسر جهان است. حال اگر مبادلات انجام شده در دیگر بورسها و مبادلات خارج از بورس را هم حساب کنیم شاید این نسبت به ۳۰ یا حتی بیشتر برسد. به هر حال بدین ترتیب اگر نفت به طور پیوسته با سرعت ۴ مایل بر ساعت در کاشینگ در جریان باشد، به این معنی است که بازار جهانی نفت در ثبات به سر میبرد.
به همین دلیل است که وقتی نوشتن ویرایش جدیدی از The Prize (نام کتابی از همین نویسنده) شروع میکردم و تغییرات به وقوع پیوسته از دهه 90 به بعد را از ذهن میگذراندم، به یاد آوردم هنگامی که تاریخ ارزشمندترین و درکناشدهترین کالای جهان را مینوشتم مدام واژه «فرّار» از ذهنم میگذشت. چرا که نگذرد؟ مگر این طور نیست که مردم هنگامی که از «فرّار» بودن سخن میگویند معمولا به یاد نفت میافتند. در 11 جولای 2008 WTI به قیمت 147.27$ رسید و درست یک سال بعد در حالی که کمترین قیمت خود را در دسامبر با 32.40$ تجربه کرد به 59.87$ کاهش یافته بود و همه اینها در حالی است که تنها اندکی بیشتر از یک دهه پیش قیمت هر بشکه فقط 10$ بود.
این نواسانات تند تنها صنایع نفتی و وابسته به آن (مانند تولیدکنندگان نفت، خطوط هوایی و ...) را تحت تاثیر قرار نمیدهند بلکه تمامی فعالیتهای بازارهای مالی به نوعی از این نوسانات متاثر میگردند. تاثیر آنها در تغییر قیمت بنزین، تغییر مواضع سیاسی و تغییر عرضه و تقاضا در بازارها قابل مشاهده است. فرّار بودن همچنین باعث دشواری پیشبینی آینده و در نتیجه ریسک زیاد سرمایهگذاری در زمینههای انرژی میشود؛ حال چه نفت و گاز باشد و چه انرژیهای تجدیدپذیر و جایگزین. همچنین این فرّار بودن میتواند تاثیرات عظیمی را بر اقتصاد جهانی داشته باشد. تاثیرات عظیم این نوسانات بود که نخست وزیر انگلیس، گوردون براون و رییسجمهور فرانسه، نیکلا سارکوزی خواستار یافتن راه حلی جهانی برای «فرّاریت مخرب» شوند. البته آنها ناچار به اعتراف این مساله نیز شدند که «راه حل آسانی برای این قضیه وجود ندارد.»
این فرّاریت جزئی از عصر جدید نفت است. با اینکه کاشینگ فرق چندانی با زمانی که The Prize چاپ شد نکرده، ولی جهان نفت چهرهای بسیار متفاوت پیدا کرده است. بعضیها امروز از «پایان دوران نفت» سخن میگویند و دیگران این گونه پاسخ میدهند که اگر این سخن حقیقت داشته باشد پس ما وارد دوران خداحافظی طولانی شدهایم. یک مشخصه این عصر جدید، ایجاد شدن نقشی جدید برای نفت است، چرا که نفت امروز نه تنها به عنوان یک کالای فیزیکی بلکه به عنوان دارایی مالی نیز استفاده میشود. سه مشخصه دیگر معرف این عصر جدید جهانی شدن تقاضای نفت و افزایش قیمت شدید حتی نسبت به دهه پیش، افزایش تغییرات آب و هوا در جهان و تاثیر آن در سیاستهای چگونگی و میزان استفاده از نفت و به وجود آمدن تکنولوژیهای جدید و تاثیر آنها بر نفت و دیگر عرضههای انرژی هستند.
فعالان عرصه نفت نیز رشد کردهاند و عوض شدهاند تا جایی که برخی شرکتهای نفتی تبدیل به شرکتهای نفتی عمده (Supermajors) مانند ExxonMobil و Chevron شدهاند در حالی که برخی دیگر مانند Amoco و ARCO محو گشتهاند. «Big oil» دیگر نشانگر شرکتهای قدیمی و بینالمللی نفت نیست بلکه نشانه شرکتهای بسیار بزرگتری است که امروز تحت تملک دولت، چیزی بیشتر از ۸۰درصد ذخایر نفتی جهان را در اختیار دارند. امروزه ۱۵ شرکت از ۲۰ شرکت بزرگ نفتی جهان تحت تملک دولتند. تعداد تاجران نفت نیز بسیار بیشتر شده است. امروز، صندوقهای بازنشستگی، مدیران مالی موسسات، اوقاف، صندوقهای پوشش ریسک به همراه سرمایهگذاران حقیقی در بازار نفت به فعالیت میپردازند. مدیران صندوقهای بازنشستگی و اوقاف دانشگاهها خود را درگیر بازی «تخصیص دارایی» میبینند و بدین ترتیب نقش خود را در رشد این عرصه جدید ایفا میکنند.
با وجود همه این تغییرات، اکنون آینده با ارزشترین کالای جهانی به طور جدی زیر سوال است و این درحالی است که ممکن است جهان حتی بیشتر از قبل به آن نیاز داشته باشد. هم سازمان انرژی آمریکا و هم سازمان بینالمللی انرژی اعلام داشتهاند که حتی با در نظر گرفتن افزایش بهرهوری، مصرف جهانی انرژی از 2006 تا 2030 به میزان 50درصد افزایش خواهد یافت و نفت تنها 30درصد یا اندکی بیشتر از آن را در سال 2030 تامین خواهد نمود.
اما آیا واقعا این گونه خواهد بود؟
صنعت نفت از همان ابتدا و از وقتی که اولین محموله نفت سفید در سال 1861 از پنسیلوانیا به انگلیس فرستاده شد، صنعتی جهانی بود. ولی این تنها جهانی بودن عرضه است، چیزی که با آن آشنایی زیادی داریم. اما جهانی شدن تقاضا که قطعا مسالهای جدید است، چیست؟
برای سالهای زیادی، بیشتر بازارها - بازارهایی که از اهمیت بالایی برخوردار بودند - در آمریکای شمالی، اروپای غربی و ژاپن قرار داشتند. این بازارها جایی بودند که رشد مصرف در آنها شکل میگرفت. در زمان اولین جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱، چین هنوز صادرکننده نفت بود.
ولی امروزه رشد اصلی در بازارهای تازه شکل گرفته است؛ بازارهایی مانند چین، هند و خاورمیانه. بین 2000 و 2007، تقاضای روزانه نفت 4/9میلیون بشکه افزایش پیدا کرده و بیشتر از 85درصد رشد مصرف در بازارهای تازه شکل گرفته ایجاد شده است. دلایل زیادی برای افزایش قیمت نفت در سال گذشته تا 147.27$ وجود دارد، از دلایل ژئوپلیتیک گرفته تا تاثیر کاهش ارزش دلار بر بازارهای مالی و سفته بازی (به معنای کلی آن). ولی نقطه شروع آن افزایش تقاضای نفت بر اثر افزایش شدید رشد اقتصادی در بازارهای نوظهور بود. این تغییر قیمت خیلی بیشتر از آن چیزی که مردم فکر میکنند تاثیر داشته است، به طوری که تاکنون ماشینهای جدید بیشتری در چین نسبت به آمریکا فروخته شده است. با بهبود اوضاع اقتصادی در جهان اتفاقی که برای تقاضای نفت در این کشورها خواهد افتاد، بسیار وخیم خواهد بود.
حساب و کتاب ساده است: مصرفکننده بیشتر به معنای تقاضای بیشتر است که آن نیز به معنای نیاز برای عرضه بیشتر است. ولی سیاست چه؟ این چیزی است که پیشبینیها را مبهم تر میکند و باعث ایجاد سناریوی جدیدی در بازار جهانی میشود؛ یک رقابت و یا حتی یک دعوای ساده بین چین و آمریکا بر سر منابع «کمیاب» نفتی. این سناریو مدل تاریخی شناخته شدهای نیز دارد؛ رقابت بین بریتانیا و آلمان در حال «رشد» که باعث به وقوع پیوستن جنگ جهانی اول شد.
این سناریو، با وجود قرائت موجهی که از آن وجود دارد، با نحوه عملکرد بازار نفت همخوانی ندارد. چینیها مسلما بازیگران جدید این عرصهاند که مایل و قادر به پرداخت هزینه بیشتر برای دسترسی به منابع جدید نفتی و پرداخت پیش پرداخت برای تضمین منابع آینده خود هستند. با بیش از 2تریلیون دلار ذخایر خارجی، چین مسلما توان وام و قرض دهی را دارد.
ولی در بازار جهانی نفت خام، جایی برای تکروی نیست، چرا که به خاطر ریسک و هزینه توسعه در مقیاس بزرگ، شرکتها بیشتر مایل به همکاری با یکدیگر هستند. کشورهای صادرکننده نفت به دنبال تنوع بخشیدن به مشتریان خود و شرکتهایی هستند که با آنها کار میکنند. به ناچار هر کشوری در موقعیت چین- که مصرفش در یک و نیم دهه از ۵/۲میلیون بشکه در روز به ۸میلیون بشکه رسیده باشد- باید نگران عرضه باشد. چنین افزایشی در تقاضا، معنایی جز رشد اقتصادی و افزایش سطح استاندارد زندگی ندارد. این مساله زمانی میتواند نگرانکنندهتر باشد که با افزایش تقاضا، شرکتهای چینی دست به سرمایهگذاری برای تولید در داخل و خارج چین نزنند.
نقاط عطف بالقوهای در این جهان جدید نفت وجود دارند. نقاطی که با رقابت تبلیغاتی معمولی پدیدار نخواهند شد، بلکه زمانی پدیدار خواهند شد که نفت (به همراه گاز طبیعی) نقشی بیشتر و مهم تر را در سیاستهای خارجی بر عهده گیرد.
با این حال، با وجود تمام بحثهایی که بر سر سناریوی «دعوا بر سر نفت» وجود دارد، به نظر میرسد اهمیت آن نسبت به چند سال پیش کاهش یافته و کشورها بیشتر بر سر «مذاکره درباره انرژی» متمرکز شدهاند. چینیها خود به اهمیتی که در بازار جهانی نفت پیدا کردهاند، آگاهند. ولی با این حال ریسکها هنوز وجود دارند، چینیها - و همین طور هندیها- بهاندازه تمامی مصرفکنندگان دیگر میتوانند از منابع موجود به عنوان قسمتی از اقتصاد جهانی استفاده کنند. تقسیمی که از طریق این اقتصاد صورت میگیرد، همان طور که سال قبل به روشنی دیده شد، حتما باب میل آنها نخواهد بود. چرا چینیها باید با آمریکا بر سر نفت مقابله کنند، در حالی که بازار صادرات نفتی آمریکا نقش مهمی را در رشد اقتصادی آنها ایفا میکند و در حالی که دو کشور از لحاظ اقتصادی بسیار وابسته به یکدیگرند.
نفت حتی مهمترین مساله انرژی نیز بین آمریکا و چین نیست. مهمترین مساله زغال سنگ است. این دو کشور دارای بزرگترین منابع زغال سنگ و بزرگترین تولیدکنندگان آن در جهان هستند. در جهانی که کربن از آلایندههای اساسی آن محسوب میشود، آنها علایق مشترک بسیاری برای پیدا کردن تکنولوژیهای جدید برای کاهش آلودگی ناشی از سوختن زغالسنگ دارند.
و این ما را درست به سمت دومین مشخصه اساسی عصر جدید نفت رهنمون میسازد: تغییر آب و هوا. بحث گرم شدن زمین در زمان چاپ The Prize بر سر زبانها بود. در سال ۱۹۹۲ بود که ۱۵۴ کشور کنوانسیون ریو را امضا کردند تا از میزان دی اکسید کربن موجود در اتمسفر بکاهند. ولی تنها در سالهای اخیر بود که تغییر آب و هوا به عنوان یک مساله سیاسی مطرح شد - در اروپا در اوایل دهه و در آمریکا در سال ۲۰۰۵. حال نتیجه کنفرانس تغییر آب و هوای سازمان ملل که در دسامبر در شهر کپنهاگ هر چه که باشد، کاهش آلودگی کربن قسمتی از آینده نفت است و این به معنای روندی پیوسته برای کاهش تقاضای نفت است.
این اتفاق چگونه افتاده است؟ چگونه دنیا با این دو مساله - تغییر آب و هوا و رشد اقتصادی - همزمان روبرو گشته است؟ (رشد یکنواخت در کشورهای صنعتی و رشد سریع در چین، هند، و دیگر بازارهای نوپا که دههامیلیون از مردمشان توانستهاند از فقر نجات یابند)جواب باید در یک تغییر مشخص نهفته باشد - توجهی خاص به تکنولوژی که تا به حال وجود نداشته است. تجارت انرژی همیشه تجارتی وابسته به تکنولوژی بوده است. بالاخره، آن مردی که در سال 1859 توانست اولین چاه نفت را حفر کند، در دنیای امروز به عنوان پیشرفتدهنده تکنولوژی و کسی که دست به سرمایهگذاری پرمخاطره میزند شناخته میشد. من در طی مطالعات خود در زمینه تاریخ نفت، بارها و بارها دیدهام که چگونه موانع ترسناک و ظاهرا غیرقابل عبور با پیشرفت تکنولوژی به آسانی از سر راه برداشته شدهاند.
ولی امروز تمرکز بر روی تکنولوژی - در تمامی زمینههای انرژی - از شدت بسیاری برخوردار شده است. در اواسط دهه ۹۰ میلادی، من پروژهای با عنوان «استراتژی تحقیق و توسعه انرژی» را برای سازمان انرژی آمریکا کار کردم. گروه ما به مدت یک سال و نیم به سختی کار کرد و گزارشی را که بنا به نظر بسیاری افراد بسیار با ارزش بود، ارائه داد. ولی این گزارش آن چنان که باید مورد توجه قرار گرفته نشد، چرا که آن زمان جنگ خلیج به تازگی تمام شده بود و به نظر میرسید که مساله انرژی «حل» شده است.
ولی امروز بر عکس، علاقه برای به دست آوردن تکنولوژیهای جدید در زمینه انرژی بسیار زیاد است و این علاقه با افزایش هر چه بیشتر قیمت آن بیشتر خواهد شد. بیشتر مخارج و تلاشی که در این زمینه وجود دارد در جهت پیدا کردن جایگزینی برای نفت صرف میشود. ولی با این حال، مساله تنها پیدا کردن یک جایگزین ساده نیست، بلکه هدف جایگزینی است که بتواند در مقیاس انبوه با نفت رقابت کند.
اما این جایگزینها چه میتوانند باشند؟ اتومبیلهای الکتریکی که از داغترین بحثهای این روزها هستند؟ سوختهای زیستی پیشرفته؟ انرژی خورشیدی؟ معماری نو ساختمانها؟ سرمایهگذاری هنگفت در انرژی بادی؟ شبکههای هوشمند (Smart grid) که میتوانند اتومبیلهای الکتریکی را با صنعت برق پیوند زند؟ یا چیزی دیگر که هنوز به وجود نیامده است؟ یا شاید انقلابی در سیستم موتور اتومبیلها که باعث چند برابر شدن کارآیی آنها شود؟
حدسهای زیادی میتوان زد. ولی در حقیقت، تا زمانی که چیزی اتفاق نیفتد نه میتوانیم و نه خواهیم دانست که آن چیست. ایالات متحده نسبت به مصرف انرژی که در دهه 70 میلادی داشته بهرهوری مصرف خود را دو برابر افزایش داده است. شاید یکبار دیگر شاهد این جریان باشیم. مسلما، بهرهوری مصرف، هیجگاه به اندازه امروز نظرها را به سوی خود جلب نکرده است. حال ورود ما به این عرصه جدید و پرسرعت به این معنا نیست که نفت در حال تمام شدن است. قضیه «قله نفت» را در نظر بگیرید. از نظر تاریخی، طرز فکر «قله نفت» زمانی اتفاق میافتد که بازارها در رکود بوده و قیمت در حال افزایش باشد، بدین ترتیب ترس از نایاب شدن افزایش مییابد. در 2007 و 2008، سیستم با باوری که در زمینه قضیه «قله نفت» انجام داد باعث شد که قیمت آن تا 27/147$ افزایش یابد. (این در واقع پنجمین باری بود که دنیا شاهد «تمام شدن» نفت بود! اولین بار این اتفاق در سال 1880 و آخرین بار قبل از این بار دهه 70 میلادی.)
به هر حال، آزمایشهای دقیقی که از منابع کره زمین به عمل آمده نشان میدهد که منابع طبیعی زمین برای دهها سال قادر است که پاسخگوی تقاضای موجود باشد؛ البته این موضوع به این معنا نیست که نفت حتما به دست مصرفکنندگان خواهد رسید؛ چرا که ممکن است انواع مسائل دیگر مانع آن شوند، از سیاستهای دولتی گرفته تا محدودیت در دسترسی، جنگهای داخلی، مسائل ژئوپلتیک، افزایش هزینههای اکتشافی و تولیدی یا عدم شفافیت تفاضا. همانطور که برای دههها اتفاق افتاده، مسائلی چون عوامل بین کشورهای تولیدکننده و مصرفکننده و همینطور بین شرکتهای نفتی قدیمی و شرکتهای نفتی دولتی، نقش تعیینکنندهای را در سرنوشت این صنعت بازی میکنند و آینده آن را رقم خواهند زد.
دو موضوع دیگر هم وجود دارد. بسیاری از پروژههای جدید بزرگتر، پیچیده تر و گرانتر خواهند بود. در دهه 90 یک پروژه بسیار بزرگ حداکثر 500میلیون تا یکمیلیارد هزینه در بر داشت، ولی امروز هزینه پروژههای بزرگی مثل آنچه گفته شد بین 5 تا 10میلیارد دلار است و اینکه قسمت در حال افزایشی از نفت خام جدید در قالب «نفت غیرمعمولی» (Unconventional oil) عرضه خواهد شد. ولی در میان همه این تغییرها، تنها نقطه ثابت بازار نفت این است که هیچ نقطه ثابتی وجود ندارد. تغییر نقطه تعادل عرضه و تقاضا - که در نتیجه اقتصاد و سیاست و تکنولوژری و سلیقه مصرفکنندگان و دیگر مسائل دخیل شکل میگیرد - باعث تغییر ادامه دار قیمت خواهد شد. بهبود شرایط اقتصاد، انتظارات وابسته به آن و نگاهی جدید به نفت با عنوان «دارایی مالی» - ترکیبی از اینها دوباره میتواند قیمت را بالا ببرد، حتی با وجود مازادی که در بازار موجود است. با این حال، تلاش برای پایدار کردن بازار نفت نیز نقطهای ثابت در آن است، حال چه نفت 10 سنتی پنسیلوانیای شمالی در قرن نوزدهم باشد و چه نفت 27/147دلاری WTI در جولای 2008. مسلما، مسیر پر پیچ و خم قیمت نفت در دو سال گذشته، باعث
شده است که «فراریت» تبدیل به فرضی اولیه برای سیاستگذارانی که نمیخواهند شاهد سقوط اقتصاد خود باشند، شود. با این حال، بدون انعطافپذیری و رونق بازارها، راه موثری برای متعادل ساختن عرضه و تقاضا وجود ندارد تا عرضهکنندگان و مصرفکنندگان بتوانند ریسک خود را مدیریت کنند. همینطور راهی نیز برای فرستادن سیگنالهای لازم برای آنها برای اینکه چقدر مصرف کنند یا در کجا سرمایهگذاری کنند، وجود ندارد. قسمتی از کاری که باید انجام شود نه تنها بهبود قوانین موجود در بازارهای مالی که به تجارت نفت میپردازند، بلکه شفافیت بیشتر و فهم بهتر از بازیگران عرصه سریعالرشد بازارهای نفتی است. ولی تغییر قوانین نمیتواند جلوی ادوار تجاری را بگیرد یا قانون عرضه و تقاضا را در بزرگترین بازار منظم کالای جهان از بین ببرد. این ادوار نمیتوانند بهاندازه مخزنهای بزرگ و تپههای در هم پیچیده کاشینگ مورد توجه قرار گیرند؛ ولی آنها به طور مسلم قسمتی از زمینه جهانی صنعت جدید نفتاند.
ارسال نظر