گفتوگو با محمد مهدی عسگرپور مدیرعامل خانه سینما به انگیزه روز ملی سینما-بخش دوم و پایانی
بند باز روی سیم!
عکس: آکو سالمی
در این یک هفته اخیر منتهی به روز سینما ناگهان چند خبر از درون ساختار مدیریتی سینمای ایران به گوش رسید که البته کمی مرا به یقین صحیح بودن موضعی که از مدتها پیش بر آن اصرار داشتم نزدیک کرد.
علیرضا مجمع
عکس: آکو سالمی
در این یک هفته اخیر منتهی به روز سینما ناگهان چند خبر از درون ساختار مدیریتی سینمای ایران به گوش رسید که البته کمی مرا به یقین صحیح بودن موضعی که از مدتها پیش بر آن اصرار داشتم نزدیک کرد. هر دو خبر البته از ناحیه دبیر جشن برگزار نشده سیزدهم خانه سینما بروز کرد که اولی فاش کردن بودجه ۴۰میلیارد تومانی سینمای ایران در سال گذشته بود و طی آن فرهاد توحیدی سوال کرده بود: «سال گذشته بودجه سینمای ایران بالغ بر ۴۰میلیارد تومان بود که بالاترین بودجه در میان بخشهای هنری فرهنگی به حساب میآید. مطابق آمار رسمی تعداد تولیدهای سینمایی ۲۳ فیلم بوده و کمترین آمار را در بخش تولید داشتیم. پس بقیه این بودجه چه شده است؟» دومین خبر هم که در روز ملی سینما مطرح شد انتقاد شدید آقای دبیر به وضعیت سینمای ایران در دو سال گذشته بود که به شدت از کیفیت فیلمها شکایت کرده بود و مشخصا از آقایی به نام مجید شاه حسینی نام برده بود که ظاهرا دو سال است مدیرعامل بنیاد فارابی است و خود را از همه اهالی سینما به امور سینماتوگراف اولیتر میداند، پس نیازی نمیبیند با کسی تعامل و گفتوگو داشته باشد: «سال گذشته و امسال، جزو بدترین سالهای سینما بود، از جهت اینکه تولیدات سینمای ایران در کمیت کاهش آشکاری پیدا کرد و بخش عمدهای از این وضعیت برمیگردد به اینکه بنیاد سینمایی فارابی به وظایف حمایتیاش به درستی عمل نکرد.» اینکه در بنیاد سینمایی فارابی چه کسی باید پاسخگوی این سوالات باشد و از عملکرد این مهمترین نهاد سینمایی کشور دفاع کند، یک فانوس دستمان گرفتهایم و در پی آن شخص میگردیم. البته ما به این معضل نیاز ندیدن به پاسخگویی را در ویژه نامه سال گذشته جشنواره فجر در مطلب «الان وقت سکوت نیست آقای دکتر!» پرداخته بودیم. ما ضمن اینکه سعی میکنیم ترتیب گفتوگویی مفصل را با دبیر جشن سیزدهم در چند روز آینده بدهیم(به شرط اینکه تلفن همراهش روشن باشد و بشود یک قرار گفتوگو با ایشان تنظیم کرد.تا حالا که خاموش بوده!) این تذکر را هم لازم میدانیم که در این فضا و شرایط کنونی که سینمای ایران با آن روبهروست پاسخگویی عنصر کمیابی است که هرکس را دیدید نسبت به کاری که میکند مسوول است و به نقدهایی که بر عملکردش میشود پاسخ میدهد، بدانید که بیشتر میشود به شیوه کارش اعتماد کرد. محمد مهدی عسگرپور که به قول خودش بند بازی را دارد تجربه میکند از این نوع آدمهاست. پس بخش پایانی صحبتهای ما را با او بخوانید. فکر نمیکنید برخورد کنونی با اهالی سینما کمی خارج از چارچوبهای حرفهای و حتی انسانی تعریف میشود. مدیران چه فکر میکنند که نتیجه تفکرشان به این برخورد ختم میشود!!!؟
به هر حال از این به بعد هر چه اتفاق میافتد، بسیار بستگی به همین موضوع دارد. اولا حوزه فرهنگ و هنر نیاز به مدیرانی جسور و مسلط دارد. جسارت هم به تنهایی کافی نیست، چون جسارت بدون تسلط روی کار به جنگآوری ختم میشود. نتیجه این میشود که مدیر با همه همیشه در حال جنگ است! بدون جسارت و تسلط، حوزه فرهنگ و هنر هم آسیب خواهد دید، هم آسیب خواهد زد. اینجور نیست که بگویم نتیجه این ماجرا این است که گروهی کار نمیکنند یا گروهی کمتر کار میکنند. اینکه گروهی کار نکنند. در تراز فرهنگی ما به سادگی نمیشود از آن گذشت. اینها با کار نکردنشان آسیب خواهند زد. ضمن اینکه در بعضی حوزهها مثل سینما هنرمندانی وجود دارند که برای کار خیلی به حضور در ایران وابسته نیستند و کار نکردنشان بازتاب سادهای نخواهد داشت. اینها معادلاتی است که مدیریت فرهنگی باید هزینههایش را محاسبه کند. البته ما باید نهایت تلاش خودمان را بکنیم و در نهایت خوشبین باشیم. خیلی از دوستان به من گفتند، این نوع مجادلات شاید فایدهای نداشته باشد، اما من چون نتیجهاش را دیدهام احساس میکنم، فایده دارد. بعضیها خیلی حرفهای عجیبی میزدند، مثلا یکی از این دوستان به اسم فرجالله سلحشور معتقد بود ۹۰درصد اهالی سینما فاسدند. وقتی ما از او شکایت کردیم، نظرش را عوض کرد و گفت: من گفتم دهدرصد سینما فاسد است. به یکباره تغییر ۸۰درصدی داد که خیلی خوب بود و چون هر دو مصاحبهاش هم ثبت شده، نمیتوانست کتمان کند. اگر این رفتار ما ادامه پیدا کند، شاید ایشان و دوستانشان تغییری در نوع نگاهشان ایجاد شود.
بعید میدانم!
یا حداقل در کلامش ایجاد شود. به نظر من وظیفه ما حفظ این مجموعه است. به هر حال وقتی در شرایطی اینچنینی، اتفاقهای خوب در این حوزه میافتد، انتظار اتفاقهای خوب دیگر را هم میشود داشت. مثلا در این یکی دو ساله که فیلم خوب کم داشتیم و دیگر انتظار ساختن فیلم خوب کمی غیرممکن مینمود، با دو سه اثر مواجه شدیم که هم در داخل و هم در خارج برای سینمای ما کسب آبرو کرد. این را باید مراقبت کنیم. تمام فعالیت ما باید حول این محور باشد که این پتانسیل را حفظ کنیم. این پتانسیل هم پتانسیل بزرگی است و در این چند سال گذشته بد از آن استفاده شده یا درست استفاده نشده،خروجیهایش دیگر قابل دفاع نیست. یعنی اساسا خروجیهایش با تئوری اولیه نمیخواند. یعنی تئوری مدیریت فرهنگی چیزهای دیگری بود و آمده بود «ارشاد» کند، همانطور که در پیشانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حک شده، فرهنگ و هنر بعد از انقلاب آمده بود ارشاد کند، منتهی چون نمیداند با این ماشین چطور باید حرکت کند، نتیجهاش کاملا عکس میشود، میشود تعدادی فیلم که نمیتواند از آنها دفاع کند حتی پرفروشترین فیلمها هم در این چند سال ساخته شده، اما مدیریت فرهنگی نمیتواند به عنوان افتخارش از آنها اسم ببرد، چون انگار با تئوریهای اولیهاش سازگار نیست. به هر حال باید امیدوار باشیم که انتصابهای جدید وزارت ارشاد این ویژگیهایی که گفتم را داشته باشند.
پیرو بحثی که شما مطرح کردید این سوال پیش میآید که در ساختار جدید وزارت ارشاد و معاونت سینمایی، مدیرانی باید حضور پیدا کنند که علاوه بر دو خصوصیتی که شما ذکر کردید، یک جرات ذاتی هم داشته باشند که به جسارتشان اضافه شود؛ شاید «جرات نزدیک به گستاخی» واژه مناسبی باشد. این خصوصیت ذاتی باعث میشود که بتوانند جلوی عوامل بیرونی که به سینمای ایران تحمیل میشوند یا یک سری چیزها را میخواهند به سینمای ایران تحمیل کنند بایستند. در این سالها ما از این جور آدمها بسیار کم داشتیم. مدیران سینمایی ما در خوشبینانهترین حالت آدمهای مهربانی بودند که میخواستند صرفا با تعامل وارد این فضاهای تحمیلی بشوند و آنها را حل کنند، یا اکثرشان هم از آن ور بام میافتادند و تن میدادند به چیزهایی که به بدنه سینما تحمیل میشد. مصداق این وضعیتی که تشریح کردم زیاد است. در این فضا ما با ارگانهایی طرف هستیم که ارگانهای فرهنگی نیستند، بلکه انتظامی، قضایی و اطلاعاتی هستند که به فضای سینمای ایران وارد میشوند، در آن دخالت میکنند و اتفاقا دخالت موثر هم میکنند. بعضی از فیلمها را توقیف میکنند. جلوی کار کردن بعضی از آدمها را میگیرند و ... ،مدیریت سینمایی هم یا کوتاه میآید یا نیازمند دخالت رده بالاتر از خودش میشود برای حل و فصل مسائل پیش آمده. ما الان در این فضا قرار داریم، فضایی که اتفاقا در بحث حضور اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا (اسکار) هم که به دعوت شما به ایران آمده بودند، پیش آمد. این حضور از سوی همین آدمهای غیرمرتبط با سینما، بهرغم اینکه بسیار نتایج مثبتی برای سینمای ایران داشت، اما واکنششان را برانگیخت و حتی با واکنش روزنامههای مخالف شما با این زاویه دید مواجه شدیم که اصلا چرا این هیات به ایران آمد؟! سوال من این است که در این فضا، بدون وجود مدیران گستاخ با تعریفی که کردم چطور میشود درست کار کرد؟
نکته مهم در حوزه مدیریت فرهنگی، داشتن پشتوانه است. یکی از مشکلات بزرگ سینمای ما، این است که یک مدیر فرهنگی نمیتواند قلبا اعتقاد داشته باشد پشتوانه عظیمی از مجموعه سینما را دارد. این ایراد به افراد سینما برنمیگردد، به ساختار موجود برمیگردد؛ مثلا فرض کنید خانه سینمایی وجود دارد که جریانات صنعتی سینما را راهبری میکند با همه شاخ و برگهایش؛ یعنی هم تعاونی مسکن و مسائل رفاهی اعضایش را پیگیر است، هم در قبال مسائل صنفی مثل اکران نشدن فیلمهایی که پروانه دارند مسوول است. از سوی دیگر دولت هم حضور دارد که با نیت خیر به سینما میخواهد کمک کند. در بین این فضاها هم آدمهایی هستند که در سینما مشغول کارند. گاهی اوقات- یعنی بسیاری اوقات- شما میبینید همین آدمها با دو جبهه مختلف روبهرو میشوند، یعنی اگر بخواهند در درون صنف قرار بگیرند، از بعضی مزایا محروم میشوند، اگر به سمت بعضی مزایا بروند ممکن است از جریان صنفی بازبمانند. اینجا باید تشخیص بدهند و انتخاب کنند. در این جا این امکان زیاد است که با هنرمندان دوشخصیته مواجه بشویم. به همین دلیل است که نه دولت و نه این حوزه صنفی پشتوانه کامل نخواهد داشت، چون منافعشان در جاهایی در مقابل هم است. در صورتی که در دنیا این ماجرا حل شده است. دلیل اینکه این پشتوانه برای مدیر فرهنگی وجود ندارد، آن جراتی که شما گفتید هم طبیعی است اصلا به وجود نیاید. شما فرض کنید کسی بخواهد جلوی جریانی که از داخل سینما نیست و در سینما دخالت کرده بایستد، یعنی بگوید من جرات دارم و جلوی حرف و عملکرد این آدم سیاسی میایستم، اگر جلوی آن جریان بایستد و بعد از او حمایت نشود، احتمالا راه را به کل غلط رفته است، این بندبازی در حوزه فرهنگ است. در ماجرای سفر اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا به ایران همین اتفاق افتاد. یعنی کافی بود آن پشتوانه به وجود نمیآمد، کافی بود یک ماه و نیم پیش از آمدن این گروه اعلام میکردیم اینها دارند میآیند، میدانید چه اتفاقی میافتاد؟ با بعضی از همکاران ما تماس میگرفتند و پشت ما را خالی میکردند، بنابراین اینکه این ماجرا چطور باید اعلام میشد، همان بندبازی است که میگویم. به هر حال الان زمینه حضور آدمهای پرجرات در حوزه فرهنگ وجود ندارد و اساسا حوزه فرهنگ حوزهای نیست که این آدمها در آن متولد شوند و رشد کنند.
همین جا بحثتان را نگه دارید. مساله عمدهای که برای من اینجا وجود دارد، این است که چرا در طیف مقابل شما که قرار است کار درست در عرصه سینما انجام بدهید، این تیپ آدمها زیادترند؟ و اتفاقا جسارت و گستاخی و جرات را هم دارند و سرآخر حرفشان هم احتمالا به کرسی مینشیند!
دلیلش خیلی روشن است. چون آن طیف از آدمها چیز زیادی برای از دست دادن ندارند. ببینید همکاران ما در سینما دارند کار میکنند، یعنی دارند فیلم میسازند و از این راه زندگیشان را تامین میکنند. کسی که ۲۰ سال پیش یک فیلم ساخته و در تمام این سالها هم خوب زندگی کرده، حتما معیشتش را از راه دیگری تامین میکند، برای همین خیلی راحت میتواند اظهارنظر بکند. اسمش را شما جرات میگذارید، اما از نظر من چون چیزی برای از دست دادن ندارد، اظهارنظرش هم به نظر جسورانه میآید. آن فرد اگر کل سینما هم تعطیل بشود شاید خوشحال شود، اما همکاران ما این وضعیت را ندارند، پس رفتارهایشان جور دیگری میشود. عمده کسانی را که در همین چند ماه گذشته به سینما حمله کردند نگاه کنید، همین وضعیت را داشتهاند آقای سلحشور نسبتش با سینما کجا است؟ ایشان مستقیم اعلام میکند سینما نباشد بهتر است. اصلا سینما را قبول ندارد، چون دارد با تلویزیون کار میکند و معیشتش با سینما تعریف نشده. جواد شمقدری سالها است کار نکرده و فیلم نساخته است. علیرضا سجادپور وقتی در یک برنامه تلویزیونی حضور پیدا میکند، اسمش به عنوان نویسنده، تهیهکننده و کارگردان زیرنویس میشود، ولی واقعا هیچ کدام اینها نیست. بقیه دوستان هم تقریبا همین وضعیت را دارند. یعنی کسانی که چیزی برای از دست دادن ندارند به صورت طبیعی میتوانند شدیدترین حملهها را داشته باشند. این معیار قضاوت ما نباید باشد.
از منظری شاید حرف شما را بپذیرم و با آن موافق باشم، اما اجازه بدهید با شما از جنبه دیگری مخالفت کنم. احساس میکنم یک مقدار مبانی پشتوانهسازی برای مدیران سینمایی، دچار ایراد است، یعنی حمایت از مدیران، جوری صورت بگیرد که آنها هم جرات پیدا کنند. آدمهایی که مثال زدید، در جناح مقابل سینما احساس این پشتوانه و حمایت را دارند که عکسالعملشان این شکلی است. این مساله به نظرم ضعف عمدهای در این جریان است. به فرض شمای فیلمساز، نه مدیرعامل خانه سینما که در مقابل حرفی که فرجالله سلحشور میزند، موضع قاطع و صریح میگیرید و نگاه شما هم در رسانهها بازتاب پیدا میکند، اگر معاونت سینمایی، مدیر فارابی یا جاهای دیگر از شما حمایت نکنند، ممکن است حرفتان در لایهای از محافظهکاری برود، اما اگر حمایت کنند به هر حال نگاههای غیرمنطقی قطعا کمتر میشود. احساس میکنم پشتوانه مدیریتی ما دچار ضعف جدی است.
بله، کاملا درست است. این مشکل البته ریشه تاریخی هم دارد. آن هم شاید برمیگردد به سوبسیدهایی که دولت به سینما داده است. چون نحوه تولید در سینمای ما شکل طبیعی ندارد، عوارضش همین میشود، البته در ماجرایی که بین من و آقای سلحشور پیش آمد، بعضی از مدیران دولتی تلفنی از من تشکر کردند، اما خودشان حاضر نشدند چیزی بگویند.
یکی از مسائلی که این روزها بسیار حرف بر سرش زیاد است، شیوه معرفی فیلم به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا برای شرکت در مراسم اسکار سال آینده میلادی است. از زمانی که «بچههای آسمان» بین پنج فیلم نامزد اسکار قرار گرفت تا امروز، این کشمکش و سردرگمی وجود داشته که چگونه فیلمی باید به مراسم اسکار برود که شانسش برای تصاحب اسکار بیشتر باشد. چرا یک روال مبتنی بر قانونمداری برای این ماجرا تدوین نمیشود که هر ساله ما با این رفتارهای بعضا غیرحرفهای مواجه نشویم. در همه این سالها به غیر از یکی دو فیلم شاخص که به اسکار رفت، واقعا انتخابها هم انتخابهای درستی نبود. صرفا فیلم خوب بودن که ملاک رفتن به اسکار نیست. ما که نمیخواهیم از سر خودمان باز کنیم و صرفا یک حضوری در بین دویست فیلم که به اسکار معرفی میشوند داشته باشیم و بعدش هم هیچی. به هر حال میخواهیم نتیجه بگیریم. پارامترهای بسیاری وجود دارد که در این میان مهم است، البته امسال خوشبختانه اتفاق خوبی افتاده یک فیلم خوب به نام درباره الی داریم که هم فیلم خوبی است، هم استانداردهای جهانی را دارد و الان هم که در ۵۰سالن در فرانسه در حال اکران است، اما در نهایت چه میخواهیم بکنیم با این اسکار؟!
این مساله از نقاط به شدت نگرانکننده برای مدیران دولتی در طول این سالها بوده است. حتی اگر تصور کنیم به آکادمی فیلم معرفی کنیم و فیلمهایمان هم جایزه نگیرد، این وضعیت، وضعیت به شدت دشواری است برای مدیران فرهنگی ما. برای اینکه بحث آمریکا و هالیوود را به اسکار وصل میکنند و نتیجههایی هم میگیرند و این مساله برایشان میشود یک پارامتر چند مجهولی. آکادمی میگوید یک نهاد باید فیلم را معرفی کند. نهادی که حداقل ده نفر از هنرمندان سینماگر آن کشور جمع شده باشند و آن را شکل داده باشند، حال این افراد میتوانند از بخش دولتی باشند یا آدمهای مستقل بخش خصوصی. آکادمی وارد این موضوع نمیشود. توصیه مشخصشان به ما در طول این سفر این بود که خانه سینما عهدهدار این کار باشد، حتی این را گفتند، اما باز من فکر کردم این مساله اگر اتفاق بیفتد، تنش بزرگی در مجموعه سینما ایجاد میکند. البته ما در زمانی داریم این صحبت را میکنیم که انتخاب ما برای مراسم سال ۲۰۱۰ تقریبا روشن است، اما در شکل کلی این ماجرا میتوانست محل اختلاف سینماگران ما هم بشود. چون چیزی را بچههای سینما در ذهن دارند و از آفات فضای فرهنگی ما است، این است که دوستان ما مایلند در درون خودشان همه اتفاقها بیفتد، حتی در حوزه سیاستگذاری و نظارت میگویند خودمان میتوانیم کارها را اداره کنیم، همین که ماجرا به مرحله عمل میرسد میگویند بگذارید داور خارجی بیاید، از دولت. یعنی برای داوری به دولت مراجعه میکنند. این اختلافنظرها همچنان در سینما هست.
این همان نداشتن پشتوانه است که گفتید!
بله، احتمال اینکه آدمها جمع شوند و به یک نظر واحد برسند، بعد همین همکاران بگویند اگر در دولت این اتفاق میافتاد بهتر بود، وجود دارد. اما اصول کار این است که اتفاقی که الان با معرفی اعضای گروه تعیین فیلم برای مراسم اسکار از سوی خانه سینما در بنیاد سینمایی فارابی میافتد، در همین جا بیفتد. به هر حال، دولت از نظر من با توجه به معادلات سینمایی دنیا و بحث اسکار و هالیوود که از یک جایی بیخودی و بیجهت حساسیتهای زیادی برایش ایجاد شد، دوست ندارد پایش را از این مساله به راحتی کنار بکشد، فکر میکند باید در این انتخاب حضور داشته باشد و مصالح را در نظر بگیرید؛ اما این مصالح چیست، محل بحث ما است که آیا این مصلحتاندیشیها مصالح فرهنگ و هنرمان است یا مصالح گروهی با نگاه امنیتی است. اینها نکاتی است که جای بحث دارد.
خب، ملاکها و مترهای شما برای معرفی فیلم به آکادمی چیست؟ چون بعضی سالها دیدهایم که فیلمهایی انتخاب شدهاند که شانس حضور حتی در میان بیست فیلم نهایی را هم نداشتهاند، چه برسد به پنج نامزد دریافت جایزه و حتی برنده جایزه اسکار، یک سری پارامترها از پایه به نظرم ایراد دارد، بازاریابی خارجی که اساسا خیلی جدی گرفته نمیشود، لابیهایی که باید با اعضای آکادمی صورت بگیرد تا حداکثر بازدید از فیلم ما بشود یا خیلی چیزهای دیگر....
ببینید، اشاره خوبی شد. یکی از نکات مهم زمانی که هیات رییسه آکادمی به ایران آمد، همین مساله بود. زمانی که کمیته تدوین آییننامه جشن خانه سینما با این هیات جلسه گذاشت، یکی از مسائلی که مطرح کرد، معیارهای معرفی فیلم به اسکار از نظر ما بود، ملاکهای ما اینها بود که فیلم از نظر کیفی سطح قابل قبولی داشته باشد، پخشکننده آمریکایی داشته باشد، یعنی در سطح آمریکا پخش شده باشد و با ذائقه آمریکایی در حوزه جشنوارهها هم نزدیک باشد. این پارامتر سوم را آنها به کل رد کردند، این پارامتر اتفاقا ملاک ثابت شوراهای مختلف در این سالها بود که مثلا دستهبندی میکردند که فلان فیلمساز ما فیلمهایش به درد جشنواره اروپایی میخورد، فلان فیلمساز دیگر به درد جشنوارههای آمریکایی، اما ظاهرا ماجرای اسکار متفاوت است. این دوستان برای ما مثلهای نقض نگاه ما را زدند و سوال کردند کدام این فیلمها با ذائقه آمریکایی جور است؟ در صورتی که جزو پنج فیلم نهایی قرار گرفت و فلان فیلم هم حتی جایزه گرفت. در صورتی که مثلا در آمریکا اصلا موفقیت بزرگ اقتصادی نداشت. این پارامتر را همکارانی ذکر میکردند که رفته بودند و از نزدیک دیده بودند و وقتی برگشتند، گفتند. انگار آدرس غلطی به ما داده شده بود، اما دو پارامتر دیگر بسیار مهم است و پارامترهای اصلی است، تاکید رییس آکادمی هم همین بود. میگفتند شما صرفا فیلمی را که ارزشهای سینمایی بالایی دارد، مدنظر قرار دهید تا مسائل حاشیهای دیگر. حالا من امیدوارم همکاران در انتخابهای بعدشان یک تغییر نگرش بدهند و نگاه خود را اصلاح کنند.
بحث را جمع کنیم و کمی هم حرفهای خوب بزنیم! میخواهم از طرحی بگویم که در این چند روز در فضای سینمای ایران راه افتاد و بازدهی اقتصادی خوبی هم البته داشت. اگر قرار باشد این طرح در طول سال اجرا شود، ابزارهای اجراییاش با توجه به این نهادهای غیرمرتبط چیست؟
ما در جامعهای زندگی میکنیم که باید حتما پارامترهای مختلف را در نظر بگیریم، این طرح در ماه رمضان میتوانست معنا داشته باشد. البته ممکن است بعد از ماه رمضان چند سینمای مشخص این کار را ادامه دهد، اما به شکل طرح گسترده نمیدانم امکان اتفاق دارد یا نه.
اما به هر حال این راه و راههای دیگر به شدت میتواند به سینمای ایران کمک کند. همکاران ما به راههای جدیدی فکر میکنند و آنها را آزمایش میکنند و به نتایج خوبی هم میرسند. نفس این حرکت خیلی خوب است. نکته دیگر هم که به نظرم شما گفتید و درست بود، این است که این طرح در ایام خاصی تکرار شود، مثل دو روز آخر هفته یا اعیاد یا ایام دیگر. راههای دیگری هم هست که باید بگردند و پیدا کنند. به نظرم پیدا هم میشود، هم در حوزه تولید، هم در حوزه اکران. ذهنها خوشبختانه دارد فعال میشود و اتفاقهای خوب میافتد.
ارسال نظر