گفتوگو با فیض شریفی به بهانه انتشار کتاب «عشق بر آستانه»
من هم تو سری خورده به دنیا آمدم
عکس: فیض شریفی و آرش رحمانی
فیض شریفی یکی از منتقدان جدی و فعال معاصر است که شاعرانه نقد مینویسد.
مردی که شبیه متنهایش دوست داشتنی است. او شعر هم مینویسد و تا کنون کتابهای «آزمونهها و نمونهها»، «زیباترین زمین»، «ترانههای پرتشویش»، «گزینه ادبیات» و «دستور زبان فارسی» را روانه بازار کتاب کرده است. «عشق برآستانه» با عنوان فرعی چند و چونی با نصرت رحمانی تازهترین کتاب منتشر شده این شاعر و منتقد است که توسط انتشارات نوید شیراز به دست علاقهمندان رسیده است. به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم که میخوانید:
اکرم قرخلری
عکس: فیض شریفی و آرش رحمانی
فیض شریفی یکی از منتقدان جدی و فعال معاصر است که شاعرانه نقد مینویسد.
مردی که شبیه متنهایش دوست داشتنی است. او شعر هم مینویسد و تا کنون کتابهای «آزمونهها و نمونهها»، «زیباترین زمین»، «ترانههای پرتشویش»، «گزینه ادبیات» و «دستور زبان فارسی» را روانه بازار کتاب کرده است. «عشق برآستانه» با عنوان فرعی چند و چونی با نصرت رحمانی تازهترین کتاب منتشر شده این شاعر و منتقد است که توسط انتشارات نوید شیراز به دست علاقهمندان رسیده است. به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم که میخوانید: آقای شریفی! کتاب «عشق بر آستانه» چه طور شکل گرفت؟
از دوران دانشجویی این دلمشغولی با من بود و این جرقه ذهنم را تحتالشعاع قرار داده بود تا درباره نصرت چیزی بنویسم. با او آشنا بودم و نوشتههایی که درباره او بود جمع میکردم. او هم به خوبی از علاقه من به اشعارش مطلع بود. حالا که مجموعه نقد و نظر و تحلیل صاحبنظران را در درباره او میبینم، متوجه میشوم که همه آنگونه که باید به او
ننگریستهاند.
از اخوان و آلاحمد تا گلسرخی و دکتر فتوحی و دستغیب کارهایی خواندم؛ اما خیلی یاریام نکرد. الان که مینگرم میبینم که منتقدان امروزی چقدر عمیقتر به یک اثر نگاه میکنند. بنابراین این احساس در من قوت گرفت که درباره او اجحاف شده و حق مطلب درباره او ادا نشده است. شاید یکی از علتهایش کاریزمای شخصیتی نصرت هم باشد و آن «چرکبینی» و تابو ستیزی هم مزید بر علت شده باشد. دقیق نمیدانم و...
به نظر میرسد این کتاب به زبان اول شخص نوشته شده است نوعی واگویه باشد و نحوه رمانگونه پیدا کرده است. شما مدعی هستید او و شعرش را نقد و تحلیل کردهاید که دیگران نکردهاند.
بله! هم واگویه است و هم نقد و هم داستان. گاهی حواشی نصرت بیشتر از متن است. من آنها را هم نوشتهام و تقریبا مفصلتر از بقیه نوشتهام. نیما و نصرت و شعرشان تجسم و تجسد شخصیت آنان است. حالا نصرت بیشتر خودش میگوید: «زیباترین، میخواستم ترا بسرایم، خود را ستودهام.»، خود شعر بگویدت که چون باید رفت.
یعنی متن، چگونگی شکلگیری نقد را به وجود میآورد؟
همیشه شعر شاعر مرا راهنمایی میکند که چگونه او را نقد کنم. حالا اگر این نوع نقد و تحلیل عاطفی هم باشد، باشد. شما میتوانید بگویید به چه میگویند نقد؟ کار اصلی نقد ارزشیابی است. مهمترین نکته این است که نقد باید صرفنظر از هر چیز دیگر، به شعر به صورتی که خوانده و حس میشود، بپردازد. وظیفه سنگین نقد پل زدن میان جامعه و هنرها و روشن ساختن لایههای معنایی ناآشکار است. من جریان غالب را در ادبیات هر دوره با جریانهای عادی تفکیک کردهام و نصرت را از درون آن بیرون کشیدهام. او روی خیلی از شاعران تاثیر گذاشت و خط داد؛ ولی خودش متوقف شد. مثل آن که یکی از بالهایش را کنده بودند. خودش میگوید: «دست مرا بگیر، در دستهای من بال کبوتری است» کاش هر دو بال را داشت.
توجه به زبان گفتار یکی از مهمترین مشخصههایی است که روی آن تاکید کردهاید. آیا معتقدید نصرت پیشگام زبان گفتار است؟
اکنون میگویند فلانی واضع زبان گفتار است. خیلی وقت پیش نصرت با همین زبان حرف میزند. «شعر ناتمام» او را بخوانید و او بر فروغ و نادرپور و اخوان حتی تاثیر گذاشت، آیتمهای آنها را نشان دادهام. اوضاع تاریخی و اجتماعی او را بررسی کردهام، تکنیک علمی و رنگ ملی و بومی و ساختار و بافتار و شکل مکانیکی و گاهی انداموار اشعار او را ترسیم کردهام و مهمتر از همه گروتسک در شعر او را با شعر شاعران اروپایی نشان دادهام. این کار پنجسال دغدغه اصلی من بود.
شما درباره خیلیها نقد نوشتهاید؛ اما نه به مفصلی نقد شعرهای نصرت. چرا روی نصرت تا این اندازه متمرکز شدید؟
درباره بقیه هم نوشتهام، اما نه در ۱۸۰ صفحه. اگر کار به بازارفروش داشتم فروغ یا شاملو یا سپهری و... را انتخاب میکردم، خب درباره اینها همه منتقدین نوشتهاند. کتاب هم زیاد چاپ شده است. این کتاب میتواند الگویی باشد برای دیگرانی که کار نقد را دنبال میکنند. من به یک نوع نقد بومی باور دارم و نصرت بومیترین شاعر معاصر ایران است.
و به قول شاملو نیماییترین شاعر بعد از نیما است. با ایراد و ضعفهایی که خاص خود اوست. شما عادت دارید بعد از نیما از شاملو و اخوان و فروغ و سپهری نام ببرید. خب بعدش چی؟ بعدش کی؟ منوچهر آتشی را نداریم، م- آزاد، نصرت رحمانی، خویی، شفیعی کدکنی، نادر نادرپور، اینها سهمی در ادبیات معاصر ندارند؟
غیر از این نکتهها دلایل دیگری هم وجود داشت؟
به جز اینها، من هم مثل نصرت، در همان کوچههای غمزده توسری خورده به دنیا آمدهام. شاید اگر او این کوچهها را نمیگفت، من میگفتم. من باید ممنون او باشم که کار مرا آسان کرده است.
بعضیها مشیری را شاعر کوچه میدانند به خاطر همان شعر اشرافی «بیتو مهتاب شبی» این ظلم نیست؟
یکی از پدیدههای دیگر شعر نصرت شاید به وجود آمدن سینمای مسعود کیمیایی است، کیمیایی در یک مصاحبه با مجله سینما به این مساله مقر شدهاند.
از دیگر ویژگیهای شعر نصرت، همخوانی اشعار او با شعر دهه هفتاد و هشتاد است و آن گریزی که معمولا از شعر سمبولیسمی داشت. اکنون شاعران دهههای مورد نظر، تفاوت شعر خود را با شعر نیمایی توجه به مسائل روزمره میدانند و کنار گذاشتن نماد و...
ارسال نظر