ماجرای تازه سرقت ادبی در سینمای ایران
شکایت کنید تا مشهور شوید!
نگاه سوم- شاید اطلاع دقیقی از نخستین آثاری که از روی آنها فیلمنامه نوشته شده و به فیلم تبدیل شده در دست نباشد. زمانی که داریوش مهرجویی سه داستان از جی.دی. سالینجر را برای فیلم «پری»، فعل به فعل استفاده کرد و در پایان تیتراژ فیلمش تنها به جمله «برداشت آزاد از سه قصه سالینجر» اکتفا کرد، این قضیه شکل آشکارتری به خود گرفت که از قصههای خارجی به راحتی و بدون پرداخت هیچ مبلغی میشود، استفاده کرد، بی آنکه نیاز باشد از نویسنده حتی یک اجازه خشک و خالی گرفت. البته بودند فیلمسازانی که این زحمت را به خود دادند و با نویسنده خارجی قصه فیلمشان مذاکره داشتهاند.
نمونهاش تهمینه میلانی که برای فیلم «آتشبس» با نویسنده کتاب شفای کودک در ون ملاقات داشت و اجازه استفاده از قصه را از او گرفت. اما این استثنا حکم بر قاعده نمیکند. کماکان این قاعده استوار است که اگر هم اجازه نگرفتی اتفاق خاصی نمیافتد. نبود قانون کپیرایت البته تمام این مسائل را ایجاد کرده است. در سینمای ایران البته این قضیه شکل دیگری به خود گرفته است. شاید «گاو» ساخته داریوش مهرجویی در سال ۱۳۴۸ یکی از اولین اقتباسهای ادبی در سینمای ایران بود که نتیجهاش حاصل تعامل درست نویسنده، قصه و فیلمساز بود.
از آن به بعد و عمدتا بعد از انقلاب این ماجرا به شکل اسفباری ادامه یافت. به این شکل که مثلا نویسنده جوانی با فیلمسازی پایه آشنایی و احیانا دوستی میگذاشت، قصهای را برای او تعریف میکرد و فیلمساز از قصه خوشش میآمد، اما نویسنده از این میان حذف میشد و خود فیلمساز یا فیلمنامهنویس دیگری همان قصه را به فیلمنامه تبدیل میکرد. یکی از نمونههای این مساله، شاید حکایت فیلم «ضیافت» ساخته مسعود کیمیایی باشد که بعد از ساخته شدن فیلم، با ادعای سعید عقیقی یکی از منتقدان و فیلمنامهنویسان سینمای ایران مواجه شد. به گفته عقیقی «ضیافت» از یکی از قصههای برنامه «هفتپرده» برداشت شده است. البته ماجرا به جایی نرسید و فرزاد موتمن فیلمنامه «هفتپرده» را ساخت که در ظاهر هیچ ربطی به «ضیافت» نداشت.
این اعتراض اولین مورد این گونه جریانات نبود، کمااینکه در آخرین نمونه این دعواهای ادبی، فردی ادعا کرده است که قصه فیلم «به همین سادگی» ساخته رضا میرکریمی از روی یکی از قصههای او به اسم «پرده قرمز» اقتباس شده است.
چه اینکه پیش از این به نظر میرسید فیلم آخر رضا میرکریمی از روی کتاب «من چراغها را خاموش میکنم» نوشته زویا پیرزاد برداشت شده است.
اینکه قصه خانم پیرزاد یا «پرده قرمز» آقای عزتی پاک چه قدر به فیلم «به همین سادگی» شباهت دارد یا کجاهایش شبیه است و کجاهایش نیست، مجالش در این گزارش نیست، اما بد نیست قسمتی از قصه «پرده قرمز» را بخوانید تا بعد برسیم به صحبتهای فیلمنامهنویس و کارگردان به همین سادگی:
«... صدای آهنگ تلفن میپیچد توی فضای هال. طاهره روکج میکند به کنجی که تلفن قرار دارد. تا برسد کنار میز تلفن، ریتم آهنگ تندتر شده است. گوشی بیسیم را بر میدارد و شماره روی نمایشگر را نگاه میکند. دکمه مکالمه را فشار میدهد. میگوید: «قرار بود تو الان خانه باشی!» دمی ساکت میماند و بعد میگوید: «سلام!» صدایش سنگین میشود: «گفتی تا یک ساعت و الان دو ساعت گذشته. اصلا بگو ببینم تو کجایی؟» میرود سمت آشپزخانه. میگوید: «نگو کار که کفری میشم!» از در آشپزخانه میگذرد. میگوید: «نه، بیدارند هنوز» در یخچال را باز میکند: «به گفتن من نیست. خوابشان بیاید میخوابند.» از سبد میوه دو سیب سفید برمیدارد و در یخچال را میبندد: «من پرسیدم کجایی الان تو؟» سیبها را میگذارد روی میز و میرود از جاظرفی پیشدستی بردارد: «این همکار اسم ندارد؟»
این بخش شاید شباهت ظاهری با فیلم ساخته شده داشته باشد، اما نمیشود کاملا موضوع سرقت ادبی را به این مورد استناد کرد. از سرقت ادبی مهمتر برخورد آدمهای مرتبط با این موضوع است. شادمهر راستین نویسنده فیلمنامه «به همین سادگی» در گفتوگویی با فارس با شنیدن این خبر گفت: من از این قضیه اطلاعی ندارم و این موضوع را تازه از شما میشنوم. اگر کسی ادعایی دارد، شکایت خود را به شورای داوری خانه سینما ارجاع دهد.
علی اصغر عزتی پاک، نویسنده قصه «پرده قرمز» هم در وبلاگش چنین میگوید: درونمایه «به همین سادگی» عین درونمایهای است که من چند سال پیش آن را دستمایه نوشتن داستان کوتاهم قرار دادهام. روشن است که این اتفاق چندان عجیب نیست، اما شگفتی از اینجا آغاز میشود که نام زن فیلم طاهره میشود و نام مردش امیر، نامهایی که شخصیتهای داستان من هم دارند و ... من نمیدانم یک داستان کوتاه شش هفت صفحه ای چه باید به یک فیلم سینمایی بدهد تا نویسندهاش و خودش شایستگی این را پیدا کنند تا توسط کارگردان یا فیلمنامهنویسش دیده شوند یا اصولا به حساب بیایند.»
البته پرواضح است که اگر قصد سرقت ادبی وجود داشت، تغییر اسامی شخصیت که محتملترین کاری است که «جناب سارق!» میتواند انجام دهد تا انگ سرقت به او نخورد، اما رضا میرکریمی کارگردان «به همین سادگی» هم در این مورد در سایت سینمای ما واکنش نشان داد: «این هم گواهی دیگر بر مظلومیت زن خانهدار ایرانی که از دور هم آنها شبیه یکدیگرند، ولی از نزدیک و با کمی تامل و دقت، انسانهایی هستند با هویت مستقل و متفاوت با دیگران. به این آقا بگویید از آشنایی با ایشان خوشحال شدم، اما قول نمیدهم بتوانم کتابشان را به این زودیها بخوانم، چون به علت کمبود وقت خیل کتابها و فیلمنامههای توی صف مطالعه دارم. آرزو میکنم که روزی اسم ایشان مثل دیگر هنرمندان، به خاطر آثار ارزشمندی که مینویسند سر زبانها بیفتد.»
میرکریمی در پاسخش اشاره ظریفی به مساله شهرت در سینما میکند. به هر حال نبود قانون کپی رایت، انبوه شباهتهای آثار مختلف، توارد و سرقت ادبی به اضافه علاقه به شهرت که در میان آدمها وجود دارد شاید این نوع قضایا را به این زودیها سروسامان نبخشد.
ارسال نظر