این خنجر برنده نیست

لی‌لی اسلامی - تعامل آفرینندگان یک نمایش با مخاطبانش، خصلت اغلب آثاری است که برای اجرا به «کارگاه نمایش» تئاتر شهر می‌آیند و «خنجره‌ها» با بازی و کارگردانی «امیر آتشانی» هم یکی از آنها است. مونودرامی که اگر نقش کوتاه و فاقد جذابیت‌های نمایش «سرباز» را در آن نادیده بگیریم، با بازی یک نقش‌آفرین، سعی در برقراری ارتباط با مخاطب دارد. ارتباط مستقیم با تماشاگرانی که در جریان نمایش،‌ گاه واسطه‌اند، گاه شاهد، گاه طلبکار و گاه قاضی و هیات‌منصفه این خصلت را دارد که تماشاگر را در جریان نمایش درگیر کند و به او القا کند که جزء غیرقابل‌انکاری از اثر است.

«خنجره‌ها» داستانی تعزیه‌خوانی به نام «مش کاظم» است که سال‌ها او و پدرش روزهای عاشورا، نقش امام را بر عهده می‌گرفتند و تعزیه می‌خواندند؛ اما مشکلاتی که در زندگی‌اش پیش می‌آید و بی‌میلی اطرافیانش به یاری او و ضربه‌های برادر زنش به زندگی‌اش که مقابل او هر سال نقش «شمر» را بازی می‌کرده، باعث می‌شود رویه دیگری در پیش گیرد و در تعزیه‌های محرم،‌ نقش «شمر» را بازی کند.» طرح داستان «خنجره‌ها»، طرحی بکر نبود و افراط در تفهیم منظور سازنده‌اش به مخاطب هم به اجرا آسیب‌هایی وارد می‌کرد و شاید اگر جذابیت موسیقایی نمایش و آوازهای دلنشین همخوانان نبود، دریافت آن هم شعار و تکرار آنها در چهل دقیقه اجرا دشوارتر از آنچه دیدیم به نظر می‌رسید. «امیر آتشانی» در «خنجره‌ها»، تعزیه‌خوان است. تعزیه‌خوانی با صدایی خش‌دار و از نفس افتاده که با وجود اصرار در به کارگیری حرکات و بازی دست‌ها چندان در ایفای نقش، موفق به نظر نمی‌رسد. غم او از نامردمی و شادی‌های عصبی مردی رنج دیده، چندان دور از تصنع و یک دست اجرا نمی‌شود. صحنه پوشیدن چکمه‌ها را به یاد آرید یا گریز او به سمت گنجه برای بیرون آوردن لباس‌های تعزیه، که به طرز غیرقابل باوری قرار است حماسی و غمناک جلوه کند و طنز‌های انتقادی که به متن وصله شده، رسالت نمایش را به زیر سوال می‌برد. «امیر آتشانی» که پیش‌تر با بازی‌های تلویزیونی‌اش در خاطر مانده بود، در آفرینش تک‌گویی‌های یک تعزیه‌ خوان چندان موفق نبود و در اولین اجرا در سال ۸۷ صدای دست‌‌های تماشاگران معدود کارگاه‌ نمایش آنقدر بلند نبود که مجموعه را از واکنش مخاطبان راضی نگاه دارد.