آخرین ملاقات با بانوی سالخورده

غزال صادقی

بانوی سالخورده حمید سمندریان جمعه شب برای آخرین بار به صحنه آمد. جمعه شب «بانوی سالخورده» حمید سمندریان از تئاتر شهر خداحافظی کرد. ملاقات با بانوی سالخورده اثر جاودانه «فردریش دورنمات»، نمایشنامه‌نویس شهیر سوئیسی است که توسط حمید سمندریان یکی از استادان مسلم تئاتر ایران برای دومین بار در ایران روی صحنه رفت.

سی و پنج سال قبل نیز همزمان با افتتاح سالن مولوی این کار به نمایش درآمد و در آن روزگار مرحوم جمیله شیخی و اکبر زنجان‌پور نقش‌های اصلی کار را ایفا می‌کردند، اما بعد از گذشت این سال‌ها فرصتی شد تا بار دیگر تجدید خاطره‌ای باشد برای کسانی که کار را در گذشته دیده بودند و به کسانی که تنها آوازه این نمایش سمندریان را شنیده بودند، اما از سوی دیگر حضور دوباره سمندریان پس از هشت سال در عرصه اجرای نمایش و کنار هم قرار گرفتن چند نسل از هنرمندان تئاتر جذابیت و ارزش کار را صدچندان کرده بود.

نمایش ملاقات با بانوی سالخورده در میان نمایشنامه‌های دورنمات پیچیده‌ترین آنها است، اما از آنجا که سمندریان برای اولین بار این متن را در ایران ترجمه کرد و به دنیای تئاتر شناساند و از طرف دیگر سی سال با آثار دورنمات زندگی کرد، در اوج تسلط و پختگی آن را برای امروز و با محوریت فقر و عدالت روی صحنه برد.

اما از طرف دیگر در دوران اجرای این کار در روی صحنه نقدهای مثبت و منفی فراوانی در ارتباط با این کار در رسانه‌های مختلف از طرف صاحب‌نظران منتشر شد. اما این بار به سراغ اهالی تئاتر رفتیم کسانی که تقریبا بیشتر از هر کس دیگری زمان خود را در استوانه تئاتر شهر گذرانده‌اند و نظر آنها را در ارتباط با کار سمندریان و تاثیرگذارترین صحنه نمایش پرسیدیم.

اکبر زنجان‌پور- بازیگر: به عنوان اولین شخص به سراغ اکبر زنجان‌پور رفتیم که سی سال پیش در نقش «آلفرد ایل» روی صحنه در تالار مولوی به ایفای نقش پرداخته بود. در جواب به این سوال که آیا سی سال پیش در نقش «ایل» بازی کرده‌اید، گفت: «نمی‌دانم و سکوت...» و در جواب به این سوال که آیا کار جدید را دیده‌اید، گفت: من کار جدید را ندیدم چون سر کار بودم.

معیاری برای محک زدن

حسین کیانی- کارگردان: کار، کار استاد سمندریان بود، من و بسیاری از بچه‌های تئاتر از شاگردان ایشان هستیم و کار را از ایشان آموخته‌ایم. فکر می‌کنم این سبک کارهایی که نمونه‌های آن را در‌حال‌حاضر از آقای سمندریان و بیضایی می‌بینم، بسیار غنیمت است چون این گونه کارها جزو کارهای «صدر» هستند و می‌توانند به عنوان معیاری برای محک زدن دیگر کارها در نظر گرفته شوند، چون در نهایت پشت هر لحظه این تئاتر تجربه بود به طوری که من معتقدم وجود این دست کارها روی صحنه برای حیات تئاتر ما بسیار الزامی است.

تمام صحنه‌ها خوب بودند اما بنابر اقتضا و بعضی از صحنه‌ها تحسین بر‌انگیزتر است، مانند صحنه گفت‌وگوی دو نفره آلفرد ایل و کلرا زاخارسیان که من آن را خیلی دوست داشتم.

از طرف دیگر باید به ترجمه بسیار روان و شیوای سمندریان آفرین گفت چون با این ترجمه از طرفی متن را به روز کردند و از طرف دیگر طوری با متن کار کردند که انگار این متن را خودشان نوشته‌اند.

تئاتر سکوت

رحمان سیفی آزاد- کارگردان ناظر کیفی تلویزیون: کار پر بود از ظرافت‌های کارگردانی، یک کلاس درس کارگردانی برای دانشجویان و حتی اهالی تئاتر و حتی تئاتری جذاب برای مخاطب عام. اما متاسفانه تنها نکته‌ای که آزارم می‌داد طراحی صحنه بود، چون کمکی به دیده شدن میزانسن‌‌های کارگردان نمی‌کرد و حتی در بعضی موارد باعث می‌شد تا کار دیده نشود، چون در این کار طراحی صحنه یکی از مهم‌ترین رکن‌های نمایش بود و در نهایت خوب می‌بینیم که این اتفاق نیفتاد و در راستای فکر کارگردان پیش نرفت، و فقط در جهت بهتر دیده شدن صحنه نقاشی‌هایی روی دیوارها اضافه کرده بود که آن هم مطابق نظر کارگردان بود و تا حدی فضای موجود را به تفکر سمندریان نزدیک کرده بود.

سکوت پایانی بی‌نظیر بود؛ به طوری که در آن یک ربع پایانی نمایش نفس تماشاچی بند می‌آمد و در این یک ربع پایانی نمایش بود که می‌شد معنی واقعی تئاتر سکوت را که بیشتر کارگردانان از آن فرار می‌کنند را درک کنیم. چون این سکوت در دقایق پایانی در راستای هسته فکری داستان پیش می‌آمد و به شدت خودش را نشان می‌داد و بسیار تاثیرگذار بود. از طرف دیگر وجود بازیگران جوان در صحنه و پذیرفتن نقش‌هایی جلوتر از سن‌شان به خاطر به کارگیری درست از تکنیک‌های تئاتری هیچ صدمه‌ای به اجرا و در آوردن آن نقش‌ها نزده بود و میرطاهر مظلومی، احمد ساعتچیان و پیام دهکردی بسیار زیبا و روان این نقش‌ها را ایفا کردند.

کارگردانان موزه‌ای

رحیم نوروزی- نویسنده و بازیگر:شاید نگاه من به کار بسیار سلیقه‌ای باشد و خوب من دوست ندارم که نظر خاصی درباره کار استادی مانند سمندریان بدهم، اما این دست کارها که استادانی مانند سمندریان یا بیضایی به روی صحنه می‌برند، به خودی خود با ارزش است، زیرا کارهای آنها در حال حاضر انتقال تفکرات نسل گذشته به آینده است، پس در این شرایط اصلا نباید کارهای آنها را با ذره‌بین بررسی کنیم و تار و پود آن را درآوریم، چون آنها جواب خود را در مقام کارگردانی پس داده‌اند و امروز تبدیل آدم‌های موزه‌ای شده‌اند، موزه‌ای نه به این معنی که کار آنها را آرشیو کنیم بلکه به این معنی که تاریخ تئاتر به وسیله آنها زنده و بودن و نفس کشیدن جوانان در کنار آنها و هم‌زیستی با آنها است که بسیار ارزشمند است. اما در ارتباط با خود تئاتر باید بگویم شاید این خاصیت سالن اصلی است که افراد زیادی را به روی صحنه می‌کشاند و درنهایت بسیاری از این افراد هیچ بار مثبتی ندارند و خنثی می‌آیند و می‌روند.

صحنه سیگار کشیدن و سکوت آخر بسیار جذاب و زیبا بود، خیلی از اصول زیبایی شناسانه در ارتباط با اجرای این صحنه چه از طرف کارگردان و چه بازیگر لحاظ شده بود که با یک تصویر بدون گفتن حرف و دیالوگ‌های زیادی تمام مفاهیم به بیننده می‌رسید.

غریب و هولناک

ستاره اسکندری- بازیگر: حضور آقای سمندریان روی صحنه آن هم بعد از سال‌ها آنقدر برای اهالی تئاتر اتفاق خجسته‌ای است که همین کافی است، اما کار با توجه به یک سری آشفتگی‌ها و آماده نبودن سالن باز هم کار مطلوب و دلچسبی بود و خوب نواقص و معایبی هم که وجود داشت که برای ما قابل لمس بود به نظر درنهایت در صحنه یک کار بی‌نقص و شگفت‌انگیز نمی‌بینم، اما کاری متفاوت با تفکری در پشت سر و بازی‌های درخشان می‌بینم.

دو صحنه این کار به نظرم بسیار تاثیرگذار و زیبا بود؛ یکی صحنه برخورد معلم با آلفرد ایل که خیلی از واقعیت‌های تلخ اجتماعی را به رخ می‌کشید و یکی هم لحظه پایانی نمایش آن صحنه‌ای که ایل سیگار می‌کشد که نفس را در سینه حبس می‌کند و بسیار غریب و هولناک است.

دست استاد را می‌بوسم

بهزاد خداویسی- بازیگر: استاد سمندریان، استاد بنام تئاتر ایران است و شاید چندین نسل از تئاتری‌های کشور ما روزی شاگرد این استاد بوده‌اند، با اینکه متن یک‌بار ۳۰‌سال قبل کار شده بود، اما اجرای دوباره‌اش بر روی صحنه از جذابیت آن کم نمی‌کرد. متن بسیار سنگین بود اما سمندریان با کارگردانی بسیار هنرمندانه و خاص خود حتی در مواجهه با بیننده عام نیز مشکلی پیدا نکرد و در نهایت کار برای آنها هم جالب بود. مدت‌زمان این نمایش چیزی در حدود ۳ ساعت و آن هم بدون هیچ‌ آنتراکی بود اما خوب به‌خاطر در نظر گرفتن ظرایف کار، تسلط خاص سمندریان بر روی متن و بیرون‌کشیدن روح نمایش و نشان دادن آن به مخاطب هم دارای ریتم تندی بود و هم به هیچ‌عنوان بیننده را خسته نمی‌کرد، من به عنوان کسی که خودم هم در این حرفه هستم و تئاتر هم زیاد دیده‌ام باید بگویم طی این سال‌ها کمتر کاری دیده‌ام که تا این حد به نکات و ظرایف متن پرداخته باشد. اما شاید استفاده استاد از شاگردانش و اختصاص دادن نقش‌هایی مسن‌تر از سنشان به آنها خیلی مناسب نبود، چون آلفرد ایل و معلم در متن سن زیادی دارند در حالی که در اجرا بازیگران جوانی این نقش‌ها را به عهده گرفته‌اند.

در هر حال من به استاد خسته‌نباشید می‌گویم و دست ایشان را به خاطر چنین اجرای زیبایی می‌بوسم.

صحنه‌ای که همه در شهر زرد می‌پوشند، ایل به کشیش شهر پناه می‌برد و در نهایت زمانی که صدای ناقوس جدید کلیسا را می‌شنود فقط می‌گوید:«کشیش تو هم ناقوس نو خریدی؟». هنوز هم در دوران ماتم عدالت و فقر کهنه نشده و خوب حمید سمندریان به خاطر تسلطش بر متن دورنمات از پس این متن به خوبی برآمده.

من کسی نیستم که...

امیر جعفری- بازیگر: من اصلا کی هستم که بخواهم نظری در ارتباط با اجرای استاد سمندریان بدهم.

صحنه سیگار‌کشیدن آقای پیام دهکردی در دقایق آخر نمایش واقعا جذاب بود چون من به عنوان یک بازیگر تئاتر می‌دانم که چقدر بازی سکوت و اجرای آن سخت است و بازیگر که در صحنه سکوت را بازی می‌کند باید بسیار مسلط و بسیار جسور باشد.

دکتر علی رفیعی- طراح صحنه- کارگردان سینما و تئاتر: من هیچ‌نظر خاصی راجع به این کار نمی‌دهم چون به هیچ عنوان نمی‌خواهم حتی در یک‌لحظه کار استادانه سمندریان را زیر سوال ببرم زیرا این انسان یکی از شریف‌ترین کسانی است که بی‌دریغ و تقریبا بدون هیچ چشم‌داشتی برای تئاتر زحمت می‌کشد.