ایران میان شرق و غرب - ۱۶ اسفند ۸۶
یونانیانی که ایرانیان را بردگانی میپنداشتند که از آزادی گریزان بودند، در مورد ریشه این حماسهها در شرق یا ریشه مذهب زرتشتی ایرانی در افغانستان کمتر اطلاع دارند.
بخش پایانی
یونانیانی که ایرانیان را بردگانی میپنداشتند که از آزادی گریزان بودند، در مورد ریشه این حماسهها در شرق یا ریشه مذهب زرتشتی ایرانی در افغانستان کمتر اطلاع دارند. برای ایرانیها، آسیبپذیری استراتژیک در مقابل شمال و شرق نگرانی دائمی بوده است و در عین حال مهمترین منبع ثروت و فرصت ایرانیها نیز شرق بوده است. ایران و بینالنهرین تباین میان واقعیت ژئواستراتژیک ایرانی، که در آن روابط با مردمان شرق چنین نقش محوری ایفا میکند و تصویر غربی بر ساخته از ایران به عنوان ملکی خودمحور و تهدیدی بر غرب، در تفاوت جغرافیایی میان سرزمین کوهستانی ایران در مقابل دشتهای پست بینالنهرین انعکاس مییابد.دشت بینالنهرین که امروزه ما آن را بخشهایی از عراق که کردها در آن ساکن نیستند میدانیم، از انسانهایی که در کوههای بلند زاگرس میزیستند هراس داشتند. این کوهها ارتفاعات ایران و کردستان را از سرزمین پست میان دجله و فرات جدا میکرد. هزاران سال پیش از آن که مادها و پارسها به این نواحی بیایند، ساکنان سرزمینهای بلند بر مردمان سرزمین پست اعمال قدرت میکردند. در نواحی شمالی کردستان، ساکنان آشوری کوهستانها بر مردمان دشتنشین غرب و جنوب تسلط و برتری یافتند.
الگوی مخالف آن که در آن مردمان بینالنهرین توانسته باشند بر ساکنان کوههای زاگرس و مردمان بخشهای شرقی در مرکز فلات ایران تسلط یابند، به ندرت دیده میشود. آشوریها دست اندازیهای متعددی به شمال غربی ایران، مکانی که امروز کردستان ایران نامیده میشود، داشتند.
اما جاری شدن قدرت از دشت بینالنهرین به سمت فلات ایران تنها دو بار اتفاق افتاد. در هر دوی این موارد نیز نیروی جنگجویی که امکان حمله را فراهم آورد، از خارج بینالنهرین بود. حمله اول، نبرد اسکندر مقدونی پیش از این ذکر شد. حمله دوم، حمله اعراب در قرن هفتم میلادی بود. در هر یک از این دو نبرد کشاورزان بینالنهرین تعداد اندکی از جنگجویان مبارز را تشکیل میدادند. حاصل نبرد اول نفوذ فرهنگ یونانی و حاصل دومی گسترش فرهنگ اسلامی تا افغانستان و آسیای مرکزی بود.
از لحاظ ژئواستراتژیک، کوههای زاگرس ایران را از حملات سمت غرب محافظت میکرد و در همان حال، بینالنهرین همواره در معرض حملات ناگهانی ساکنان خشن و گرسنه کوهستانی بود. کوههای البرز در جنوب دریای خزر در ایران نیز چنین نقشی در جلوگیری از تجاوز خارجی داشتند، هرچند هر از گاهی مهاجمان شمالی میتوانستند دستدرازیهای محدودی را مرتکب شوند. اما کویرهای مرکز فلات ایران چندان وسوسهانگیز برای مهاجمان نبود و مانع پیدایش نسلهای پی در پی میشد و ساکنانش را به هوس تغییر مکان به سرزمینهای حاصلخیز دشتهای بینالنهرین در عراق میانداخت.
هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان مرکز فرماندهی اجرایی خود را در این قسمت بنا کرده بودند.
از سوی دیگر، فرهنگ ایرانی تاثیر محدودی بر سرزمینهای غربی این سلسلهها داشت. حاکمان از تجارت در سرزمینهای حاشیه دجله و فرات و خلیج فارس سود میبردند و بدون شک از هوای گرم و مطبوع این سرزمین در فصل سرمای فلات ایران لذت میبردند. اما هیچ یک از سلسلههای فارسی زبان نتوانستند در میان مردم جنوب بینالنهرین محبوبیتی کسب کنند و مذهب زرتشتی نیز مورد علاقه آنها نبود. در مجموع میتوان گفت که سلسلههای بزرگ ایرانی پیش از اسلام حدود یازده قرن بر بینالنهرین فرمانرویی کردند، بدون اینکه در فرهنگ مردم آنجا تغییر چندانی ایجاد کنند. در حالی که بر عکس، در جریان مخالف نفوذ فرهنگی شدیدی به واسطه حمله اسکندر و سپس اعراب در فلات ایران به وجود آمد.
این جنبه از تاریخ بینالنهرین را میتوان به این گونه تحلیل کرد: هنگامی که بینالنهرین مرکز حکومتی مانند بابلی یا آشوری را تشکیل میداد و بر کوهستانهای شرق خود تسلطی نداشت، مسیر توسعهطلبی آن به سمت غرب یا شمال غربی و نواحی مدیترانهای و آناتولی (ترکیه مدرن امروز) شکل میگرفت. این با نزدیکیهای زبانی مردم ساکن غرب زاگرس و جنوب ترکیه مدرن نیز همخوانی دارد.
از سوی دیگر، هنگامی که سلسلهای قدرت جنگی خود را از ارتفاعات ایران میگرفت اما ترجیح میداد فرماندهی اجرایی خود را در بینالنهرین قرار دهد، تمایل آن به سمت غرب کاهش مییافت. این به آن معنا نبود که این هرگز نمیتوانست اتفاق بیفتد. حملات هخامنشیها به مصر، فنیقیه، سواحل مدیترانهای ترکیه و یونان شاهدی بر آن است. اما اشکانیان و ساسانیان بیشتر توجه خود را به دفاع در مقابل غربیها معطوف کرده بودند و به تجهیز خود برای حملات بزرگ به غرب برای افزودن سرزمینهای مدیترانهای به مایملک خود تمایلی نداشتند. به عبارت دیگر، برخلاف تصویر تاریخی که از ایرانیان به عنوان تهدیدی برای غرب ترسیم شده است (از زمان جنگهای ماراتن و سالمیس) ایران به ندرت چنین نقشی در تاریخ ایفا کرده است. دلیل آن نیز، چنان که در آغاز این مطلب اشاره شد، اولویتی است که سلسلههای متعدد فلات ایران به مخاطرات و فرصتهای سرزمینهای شرق دادهاند.
گشایش جاده ابریشم حدود ۱۵۰۰سال پیش از میلاد، هنگامی که نیاکان مادها و پارسها از سمت ترکمنستان (و یا شاید برخی از نواحی قفقاز) به فلات ایران و کوههای اطراف آن آمدند، خاک سرزمینی که در آن ساکن شدند برای رشد میوه و سبزیجات و غلات مناسب بود، اما آب مورد نیاز را نداشت. فصل بارانی با زمستان سرد و فصل خشک با تابستان داغ یکی میشد. بهعلاوه، رودخانههای کمی داشت و بیشتر آنها بعد از بهار بسیار کمآب میشد.
بر خلاف مصر و بینالنهرین با درههای کوچکتر غرب ترکیه، فلات ایران برای کشاورزی از طریق ایجاد کانالهای آبی مناسب نبود. به همین دلیل تعجبی ندارد که جوامع شهری ابتدا در حاشیههای فلات ایران که از آب بیشتر برخوردار بودند به وجود آمد.
هرچند ایران منابع معدنی فراوان داشت، اما جامعه آن بیشتر بر اساس کشاورزی در روستاهای کوچکی که از سوی خانوادههای اشرافی قدرتمند برخاسته از جنگجویان کوهستان مورد استثمار قرار میگرفتند، اداره میشد.
در قسمت شمال شرقی آبیاری با رودخانه به گسترش تمدن شهری کمک میکرد و مناطق بیابانی که درههای حاصلخیز را از یکدیگر جدا میکرد، به ایجاد قبایل چادرنشین که به زبانهایی نزدیک به ساکنان فلات صحبت میکردند، منجر شد. این قبایل با دامپروری زندگی میکردند و وضعیت بیثباتی داشتند. حکومتهای ایرانی که در نواحی غربی پدید آمدند و عمدتا از الگوهای آشوری و سایر حکومتهای بینالنهرین پیروی میکردند، با این قبایل در مرزهای شرقی خود مشکلات فراوان داشتند. شاهان غرب به طور مداوم به شرق حمله میکردند و جنگجویان قبیلهنشین را به زیر سلطه خود درآورده و از آنها به عنوان بازوهای جنگی خود استفاده میکردند.
تفاوت مهم میان امپراتوری هخامنشی که تا مدیترانه خود را توسعه داد و به سرزمین یونان حمله کرد، با سلسلههای ایرانی بعد از آن، اشکانیان و ساسانیان، این بود که از زمان اشکانیان راههای تجاری میان آسیای مرکزی و بینالنهرین به نحو خیرهکنندهای رشد و گسترش یافت. این کار از طریق راهی که به جاده ابریشم معروف شد، صورت گرفت و ۱۷۰۰ سال (از ۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح تا ۱۵۰۰ میلادی) مهمترین راه برای مبادله کالا، اندیشه، مذهب و هنر و بسیاری چیزهای دیگر میان بینالنهرین، چین، هند و نواحی میان آنها بود. به این دلیل بود که حاکمان ایرانی بعد از هخامنشیان به غرب توجه نمیکردند و تمایلی به تصاحب ثروتهای آنها نداشتند. اگر آنها میتوانستند مبادلات با شرق را به نحو موثری انجام دهند، همچنین قادر میشدند ثروت زیادی را بدون جنگ تصاحب نمایند.
افزایش ثروت پادشاهان به تدریج به توسعه راههای تجاری به سمت شمال ایران وابستگی یافت، اما راههای آن ناامن بود و مبادله کالا از سوی قبایل آسیای مرکزی و راهزنان مورد تهدید قرار میگرفت. این حاکمان قدرتمند را واداشت که شهرهای کوچک (با جمعیت ۲۰۰۰ تا ۵۰۰۰نفر) با دژهای محکم در اطراف آنها در نقاط حساس استراتژیک ایجاد کنند و در مقابل حملات راهزنان و قبایل تدابیر دیگری نیز به کار بندند. شاهان ضعیف، در هراسی مداوم از حمله به مرزهای سرزمین تحت سلطه شان از جانب مرزهای آسیای مرکزی و افغانستان بودند.
این هراس از حملات ناگهانی و پتانسیل بالا برای ثروتاندوزی، تنها مختص ایران بود. هیچ یک از حاکمان دیگری که بر بینالنهرین فرمانروایی کردند از این مخاطرات و فرصتها آگاهی نداشتند. سلاطین ایرانی به عمومی کردن یا مشارکت دادن دیگران در تجارتهای خود از طریق جاده ابریشم تمایلی نداشتند. تاجران و سیاحان یونانی و فنیقی هر قدر هم که لیاقت و مهارت از خود نشان میدادند هرگز از سوی ایرانیها مورد استقبال قرار نمیگرفتند. اشکانیان و ساسانیان، همچنین، مسیرهای تجاری خود به سمت رود فرات و مدیترانه را نیز به شدت تحتکنترل خود قرار میدادند.
ایران در دوران اسلامی، تغییراتی در الگوها به وجود آورد، اما این تغییرات بنیادی نبود. بعد از حمله اولیه اعراب، هیچ یک از تلاشهای عراق برای اشغال ایران موفقیتآمیز نبود. اما از سوی دیگر، سپاه ایرانی دستکم هفت بار بر عراق غلبه یافت، که به عنوان مثال به پیروزیهای حاکمان عباسی، سلجوقی وصفوی میتوان اشاره کرد. در این حملات توسعهطلبی ایرانیها بدون حد و مرز بود و به سوریه و ترکیه نیز رسید.
اگر این حوادث تاریخی را به عنوان مدرکی بر ادامه حساسیت جغرافیایی ایرانیها نسبت به سمت شرق و محافظت از خود در مقابل غرب بدانیم، دوران پس از اسلام در ایران شاهد تحولات مهمی بود. در قرنهای نهم و دهم میلادی ایران شاهد یک شکوفایی بزرگ اقتصادی بود که در نتیجه آن شهرهای بزرگی در بخشهای گوناگون فلات ایران پدید آمد. سبب این پیشرفت را میتوان توسعه کشت پنبه و پیشرفت صنعت نساجی و صادرات ذکر کرد. برای اولین بار، ایران دارای یک صنعت مهم صادراتی شد. تجارت از راه ابریشم نیز ادامه داشت، اما سهم آن در اقتصاد ایران بسیار کاهش یافت. اما پس از آن، در دوران سلاطینی که از قبایل آسیای مرکزی برخاسته بودند، مانند سلجوقیان و دو تن از خانان مغول این راه تجاری نقش بسیار مهمی یافت. در قرنهای شانزدهم و هفدهم میلادی سلسله صفوی از لحاظ اقتصادی بر تولیدات داخلی ابریشم متکی بود.
در دوران شکوفایی اقتصاد نساجی (که تا حدود ۱۱۰۰میلادی ادامه داشت) شهرهای بزرگ ایران مانند شیراز، اصفهان، ری و نیشابور شاهد بزرگترین دستاوردهای فرهنگی بودند. در دوران صفوی، شهرهای شیراز، اصفهان، تبریز، اردبیل، قزوین، قم و مشهد نیز به شهرهای ثروتمند و مولد فرهنگی تبدیل شدند. هیچ یک از این مراکز شهری هرگز در مقابل تهاجم عراقیها فرونیفتاد. اما اصفهان، در مقابل مهاجمینی از سمت افغانستان در سال ۱۷۲۲ نتوانست مقاومت کند و در نهایت سلسله صفوی به این ترتیب به پایان رسید.
نتیجهگیری اهمیت این بررسیهای تاریخی در زمان حاضر و تاثیر آنها را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱ - ایران و شرق
آینده ایران بیش از آن که به دخالت در جهان عرب یا کشورهای حاشیه خلیج فارس وابسته باشد، به بهرهبرداری از فرصتهای اقتصادی شرق متکی است. حضور رییسجمهوری، احمدینژاد در اجلاس «سازمان همکاریهای شانگهای» در ۱۵ ژوئن ۲۰۰۶ شاید مهمتر از سخنان پرجنجال او در شورای روابط خارجی در نیویورک در سه ماه بعد از آن باشد. تکمیل احداث لولههای نفتی که از راه قزاقستان به مرزهای چین میرسد، آیندهای را که در آن چین نقش مهمتری در سیاست و اقتصاد ممالک سابق جاده ابریشم ایفا میکند، رقم میزند. یافتن راهی برای اینکه این رویا تحقق یابد برای ایران بسیار مهمتر است.
۲ - ایران و غرب
بسیاری با توجه به سوابق تاریخی، پافشاری ایرانیها بر سر مساله فلسطین و به خصوص اظهارات ضداسرائیلی رییسجمهور احمدینژاد را درک نمیکنند. این مساله که چگونه یک کشور غیرعرب که از لحاظ جغرافیایی از اعراب همواره فاصله داشته و هیچ گونه سابقه ضدسامیگری در آن مشاهده نمیشود، اکنون چنین رفتارهایی از خود نشان میدهد عجیب مینماید. بدیهی است که ایران در آستانه تبدیل شدن به یک قدرت هستهای است، اما هیچ دلیل و منطقی برای اینکه رهبران ایران بخواهند موشک هستهای روانه اسرائیل کنند، وجود ندارد.
به همین ترتیب، ایران از تحریک دولتهای عربی منطقه خلیج فارس نفعی نمیبرد. ایران خود نفت و گاز به اندازه کافی دارا است و نیازی به بیش از آن ندارد. بهخصوص هنگامی که تصور کنیم که ایران در صورت حمله به این کشورها با چه مشکلاتی دست به گریبان خواهد بود، این احتمال بسیار کم میشود. در مورد خطر شیعه، دشوار است تصور اینکه چه سودی از پافشاری بر ارتباط میان ایران، عراق، سوریه و لبنان حاصل میشود؟ اینکه شهروندان شیعه و سنی بر اساس نسبت جمعیتشان در حکومتها خواهان سهم باشند پیش داوری ناعادلانهای است، زیرا آنها در قرنهای اخیر همواره در صلح با یکدیگر زندگی کردهاند. شیعیان و سنیان از پافشاری بر مذهب خود از لحاظ اعتقادی سودی نمیبرند و این تنها خشونت فرقهای و مرگ برای مردم بیگناه را به همراه دارد.
۳ - ایران و عراق
بیهیچ تردیدی ایران در عراق دارای منافعی است. عراق نه تنها کشور همسایه ایران و صاحب مخازن نفت است، بلکه بیشتر مردم دو کشور نیز دارای مذهب یکسان هستند و بسیاری از روحانیون ایرانی در شهرهای عراق تربیت شدهاند و بسیاری از روحانیون عراق نیز اصالت ایرانی داشتهاند. بنابراین شکی نیست که هر دولت شیعه که در عراق بر سر کار بیاید ایرانیها خواهان روابط نزدیک با آن خواهند بود. اما سلطه سیاسی مساله دیگر است. احتمال اینکه در صورت اعمال چنین سلطهای از سوی ایران، اعراب چه در عراق و چه در کشورهای همسایهاش به دشمنی با ایران برخیزند چنان زیاد است که احتمال چنین خواستهای از سوی ایرانیها را عملا منتفی میگرداند. باتوجه به نتیجهگیریهای فوق که بر اساس بررسی و مطالعه تاریخ پرقدمت ایرانیان انجام گرفته، نکتهای که سوالانگیز مینماید این است که آیا هیچ کس از تاریخ عبرت نمیگیرد؟ من به خود جرات نمیدهم که به این سوال پاسخ سادهای مانند آری یا نه بدهم. اما هنگامی که در اولین قطاری که بعد از قرنها جاده ابریشم را دوباره احیا کرده بود نشسته بودم، به این میاندیشیدم که آمریکاییها چشم بر این حادثه مهم بستهاند صرفنظر از اینکه در عراق چه اتفاقی بیافتد و یا مواجهه با اسرائیل یا آمریکا صورت بگیرد یا خیر، ایران دیر یا زود دوباره در جستوجوی سرنوشت خویش به شرق رجوع خواهد کرد.
منبع:irdiplomacy.ir
ارسال نظر