جنگ ستارگان؛ میراث سیاسی رمانهای علمی تخیلی - ۱۴ اسفند ۸۶
در حال حاضر فن آوری تسلیحات متعارف و حتی سلاحهای هستهای برای کشورهایی نظیر چین و روسیه نوعی فنآوری بومی محسوب میشود و برای مثال چین با تکیه بر نیروی کار ارزان داخلی میتواند با بودجه نظامیحدود ۲/۷ درصد بودجه نظامی آمریکا ارتشی را مسلح کند که به لحاظ تعداد نفرات سه برابر بزرگتر از ارتش آمریکا است.
بخش پایانی
در حال حاضر فن آوری تسلیحات متعارف و حتی سلاحهای هستهای برای کشورهایی نظیر چین و روسیه نوعی فنآوری بومی محسوب میشود و برای مثال چین با تکیه بر نیروی کار ارزان داخلی میتواند با بودجه نظامیحدود ۲/۷ درصد بودجه نظامی آمریکا ارتشی را مسلح کند که به لحاظ تعداد نفرات سه برابر بزرگتر از ارتش آمریکا است. بودجه نظامی آمریکا در سال گذشته ۶۲۳میلیارد دلار بود و در رده اول جهانی قرار گرفت و در مقابل ارتش ۷میلیون نفری چین (که از این لحاظ در رتبه اول جهان قرار دارد) در رده بندی بودجه نظامی با ۴۵میلیارد دلار در رده چهارم جهان است. روسیه سال گذشته با کمتر از ۳۷میلیارد دلار هزینه نظامی در رده هفتم قرار داشت. علاوه بر این هزینههای نظامی چین که در سالهای اخیر تقریبا با نرخ رشد ثابت ۱۸درصد در حال افزایش بوده اگر به روند فعلی خود ادامه دهد در نهایت تا سال ۲۰۳۰ (یعنی زمانی که GDP چین ۳۰درصد بیشتر از تولید ناخالص داخلی آمریکا است) در نهایت از ۳۰درصد مخارج نظامی آمریکا تجاوز نخواهد کرد و این به معنای متضرر شدن ایالات متحده است (بر اساس پیشبینی ارائه شده در نشریه «روابط خارجی» بودجه نظامی آمریکا و چین در سال ۲۰۳۰ به ترتیب ۸۰۸ و ۲۳۴میلیارد دلار است).
اما اگر آمریکا موفق شود چین و روسیه را وارد رقابت تسلیحاتی فضایی بکند اوضاع به گونهای دیگر خواهد بود. چین (و حتی روسیه امروز) در حاشیه امن کشورهای در حال توسعه قرار گرفتهاند که نه تولیدکننده تکنولوژی بلکه مصرفکننده آن هستند و به همین خاطر حتی نرخ رشد اقتصادی دو رقمی نیز دور از دسترس آنها نیست در حالی که کشورهای توسعه یافته که ناچار به تقبل هزینههای سنگین تحقیقات و تولید تکنولوژی هستند (مانند آمریکا) هرگز حتی چنین نرخ رشدی را در خواب هم نمیبینند. در حقیقت بر اساس نظریهای اقتصادی ارتباط توسعه یافتگی و رشد اقتصادی به خاطر رابطه تولید و مصرف تکنولوژی و هزینههای مربوط به آن مانند نموداری سهمی است که با میل به نهایت، میزان رشد اقتصادی به صورت خطی موازی و نزدیک به ارقام ناچیز به حرکت ممتد به موازات محور توسعهیافتگی ادامه میدهد. در این شرایط اگر آمریکا بتواند رقابت تسلیحاتی آینده با چین و روسیه را به حیطه جنگافزارهای فضایی بکشاند (که فنآوریشان بومی هیچ یک از این کشورها نیست) در حقیقت این کشورها را به دامی انداخته است که ناگزیر از تولید تکنولوژی خواهند بود و این مساله موجب کاهش نرخ رشد اقتصادی آنها میشود. از سوی دیگر آمریکا تحقیقات گستردهای را در این زمینه در دهه ۱۹۸۰ انجام داده و هزینه بسیاری صرف آن کرده است که البته نتایج آنها تا به امروز باقی ماندهاند و به همین خاطر در صورت آغاز دوباره جنگ ستارگان، ایالات متحده چند گام پیشتر از رقبایش، حتی روسیه خواهد بود.
در این بین این که چرا چین به عنوان هدف این رقابت تسلیحاتی در نظر گرفته شده (یا پکن خود چنین تصوری میکند) به رشد اقتصادی این کشور باز میگردد و پیشگیری از تصرف راس نظام هژمونی جهانی توسط این کشور. اما دلیل حضور روسیه در این کشمکش که حتی پررنگتر از حضور چین بوده و مسکو را واداشته پیش از پکن پیشنهاد منع رقابت تسلیحاتی در فضا را مطرح کند پرسشی است که باقی مانده است.
به همان صورت که پیشتر در تعریف تاریخ به نقل از پل کندی و رابرت گیلپین آورده شد، توالی قدرتهای هژمونیک (ظهور یکی و افول دیگری) در راس نظام جهانی غیرقابل اجتناب است و به عقیده برخی کارشناسان این روند ناگزیر در آینده روسیه را جایگزین چین خواهد کرد. بسیاری از کشورهای غربی میکوشند هند را که به واسطه حجم نیروی انسانی عظیم و ارزان با چین تشابه دارد به عنوان جایگزین آینده چین مطرح کنند اما حقیقت این است که در دهههای آتی اهمیت استراتژیک انرژی به اوج خود میرسد و روسیه که شاید بتوان آن را منبع انرژی جهان نامید در این برهه نقشی حساس را ایفا خواهد کرد که ممکن است با خردمندی رهبران آینده کرملین موجب صعود این کشور به راس هرم قدرت جهانی شود.
علاوه بر همه اینها روسیه با اتکا به فنآوری بازمانده از دوران جنگ سرد هنوز به عنوان یکی از مطرحترین تولید کنندگان سلاح و شاید نزدیکترین رقیب به آمریکا در این بازار باشد. روسیه با توجه به بودجه نظامی که در حال حاضر سالانه کمتر از ۶درصد بودجه نظامی آمریکا است در سال گذشته میلادی برای مثال توانسته است بیش از ۵/۶میلیارد دلار صادرات تسلیحات داشته باشد در حالی که حجم صادرات ایالات متحده در همین سال اندکی کمتر از ۸میلیارد دلار بوده است. این وضعیت نشان دهنده سود خالص کلان روسیه در مقایسه با ایالات متحده است.
طبیعی است در این شرایط در صورت کشانده شدن عرصه رقابت تسلیحاتی به فضای بالای جو، هزینههای نظامی این کشورها به طرز شگفتآوری افزایش پیدا کند. اما روسیه و چین با پیش دستی برای ارائه پیشنویس قانون منع گسترش رقابتهای تسلیحاتی به فضا هوشمندانه از ورود به دامی که شاید آمریکا به آن متوصل شود، خودداری کردهاند.
آخرین تلاشهای ابرقدرت محتضر یکی دیگر از عواملی که باعث میشود جنگ ستارگان به عنوان یک گزینه برای مقابله با چین و روسیه مطرح شود ساختار هژمونی حاکم جهانی است که پس از جنگ جهانی دوم پیریزی شده است. جان آیکنبری، تحلیلگر نشریه «فارن افرز» درباره این نظام و تقابل چین با آن و ایالات متحده مینویسد: «به هر حال روزهای برتری بلامنازع آمریکا سر خواهند آمد و رقابتی نهایی برای صعود به راس هژمونی جهانی غیر قابل اجتناب مینماید.
در این رقابت نهایی اگر قرار باشد آمریکا و چین رو در روی یکدیگر قرار بگیرند، شانس چین برای پیروزی بسیار بیشتر خواهد بود، اما اگر در این روز سرنوشتساز چین مقابل نظامی منسجم و جهانی قرار بگیرد اوضاع به گونهای دیگر تغییر خواهد کرد و تاریخ جهان راه دیگری را در پیش خواهد گرفت.»
در حقیقت تحلیل فوق بر این اساس شکل گرفته است که نظام هژمونیک غرب محور به واسطه ویژگیهایی (از جمله سادگی عضویت و دشواری تغییر آن) بسیار پایدارتر از نظام هژمونی آمریکا به مثابه ابرقدرتی یکه و رو به افول است و تقابل چین با این نظام بر خلاف تقابل چین و آمریکا شانس زیادی برای پیروزی چین باقی نمیگذارد. در همین حال آمریکا در راس این نظام میتواند به بقای خود در مقام یک ابرقدرت امیدوار باشد. اما احتمالی که در این تحلیل گنجانده نشده، نه ظهور چین به نمایندگی جهان شرق بلکه احتمال ظهور نظامی شرق محور در برابر نظام هژمونیک حاکم است.
چنین نظامی البته با اتحاد بسیار غیرمحتمل چین و روسیه شاید محقق شود. در واقع هر چند روابط چین و روسیه در سطحی نیست که بتوان اتحادی مستحکم را برای این دو کشور متصور شد، اما نمیتوان انکار کرد که روابط جمهوری فدراتیو روسیه و نظام استحاله یافته کمونیستی حاکم بر چین امروز بسیار بهتر از دورانی که دو کشور تحت نظامهای سرسخت کمونیستی اداره میشدند. با نگاهی گذرا به تاریخ روابط اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین به سادگی میتوان دید که پدیدهای بینالمللی موسوم به «شکاف چین و شوروی» (Sino Soviet Split) فصل قطوری از تاریخ این دوران را میسازد. مائو تسه تونگ زمانی که هنوز مبارزی کمونیست بود در پایان جنگ جهانی دوم به رغم نصایح ژوزف استالین، رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی نه تنها به مبارزه با نیروهای دولت جمهوری چین و جنبش حاکم ناسیونالیستی کومینتانگ ادامه داد بلکه در نهایت موجب سقوط دولت چیانگ کایشک و فرار او به جزیره تایوان شد. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان تاریخ این نقطه آغاز اختلافات چین و اتحاد جماهیر شوروی بود را که استالین با دولت ناسیونالیست چیانگ کایشک قرارداد تفاهم امضا کرده بود.
اختلافات چین و شوروی زمانی شکلی جدی به خود گرفت که پس از مرگ استالین، نیکیتای خروشچف جانشین او شد و به این ترتیب قدرت در این کشور به دست تجدید نظر طلبان (Revisionists) افتاد. این اختلافات پس از انقلاب فرهنگی مائو در تابستان ۱۹۶۷ به اوج خود رسید و در نهایت دو کشور را تا سال ۱۹۶۹ در آستانه جنگ با یکدیگر قرار داد. گزارشهایی که پس از سقوط اتحاد ماهیر شوروی منتشر شدند نشان دادند که شوروی در این مقطع نقشه دقیقتر و حساب شدهتری برای مقابله هستهای با چین داشت تا ایالات متحده. اما پس از درگیریهای مرزی کوتاه مدت در ۱۹۶۹ روابط دو کشور رفته رفته به سمت تنشزدایی حرکت کرد و این روند یک بار با مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ و یک بار با سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ شتابی مضاعف به خود گرفت. اکنون دو کشور با توجه به «پیمان همکاریهای دوستانه همجواری صلحآمیز» که در سال ۲۰۰۱ بین پکن و مسکو امضا شده و متضمن اتحادی استراتژیک، اقتصادی، و حتی نظامی (که البته به طور مستقیم در معاهده ذکر نشده است) بین دو طرف است و همچنین نقش دو کشور به عنوان برجستهترین اعضای سازمان همکاریهای شانگهای زمینه را برای ائتلاف احتمالی دو کشور بیش از تمام دوران تاریخ معاصر مهیا کرده است. چنین ائتلافی در دراز مدت و در صورت دوراندیشی رهبران روسیه و چین امروز میتواند به بنای یک نظام ژمونیک جهانی و شرقمحور بیانجامد که در آرماگدون یاسی (جنگ آخر زمان یا روز رویارویی نهایی هژمونی غرب با چین یا هر قدرت نو ظهور دیگر) به کمک شرق آمده و نظام غربی حاکم برابر نظامی همتای خود قرار دهد. این به معنای تغییر معادلات بینالمللی و دو قطبی شدن مجدد جهان خواهد بود. نباید فراموش کرد که ایجاد چنین نظامی چندان بعید و غیر ممکن نیست. نگاهی مالی به تاریخچه سازمان ملل به خوبی نشان میدهد، در صورت دور اندیشی و حرکت مناسب رهبران شرق، سازمان همکاریهای شانگهای پتانسیل لازم را برای تبدیل شدن به نهادی جهانی برابر با این سازمان دارد که البته نسخه شرقی آن و بنا شده بر اساس ارزشهای متفاوت خواهد بود. البته در این راه شرق باید درسهای بسیاری از غرب بیاموزد. عوامل بازدارنده جنگ ستارگان در این بین فاکتورهای دیگری نیز ممکن است ایالات متحده را از انتخاب جنگ ستارگان به عنوان عامل بازدارنده قدرتهای اقتصادی نوظهور منصرف کند که از آن جمله توان اطلاعاتی و جاسوسی کشورهای نو ظهور است. روسیه به عنوان وارث «کاگب» و چین به کمک جمعیت ۵/۳میلیون نفری چینیتبارهای آمریکایی (که شاید برخی از آنها مایل به خدمت به سرزمین مادریشان باشند) توانستهاند در سالهای اخیر به تهدید اطلاعاتی جدی برای آمریکا تبدیل شوند.
در یکی از جدیدترین نمونه از فعالیتهای اطلاعاتی این کشورها، آمریکا در یک روز خبر از کشف دو پرونده جاسوسی داد که طی آن چهار چینیتبار آمریکایی که برای چین فعالیت میکردند، دستگیر شدند. در یکی از این دو پرونده یک مهندس سابق شرکت هواپیماسازی بوئینگ متهم شد که جزئیات ساخت شاتلهای فضایی آمریکا و اطلاعاتی از سایر برنامه های فضایی آمریکا را در اختیار چینی ها گذاشته است. دونگفان گرگ چونگ ۷۲ ساله که یک چینیتبار تبعه آمریکا است حدود ۳۰ سال در صنایع فضایی آمریکا و به خصوص در شرکت راکویل اینترنشنال و شرکت بوئینگ مشغول کار بوده است.او در سال ۲۰۰۲ بازنشسته شد اما تا سال ۲۰۰۶ بطور قراردادی با بوئینگ همکاری میکرد. بر اساس بیانیه دادگستری آمریکا چونگ متهم است که اطلاعات محرمانه شرکت بوئینگ درباره شاتلهای فضایی، هواپیماهای ترابری نظامی سی ۱۷، و موشک دلتا ۴ را در اختیار چین قرار داده است. او همچنین متهم است که ۲۴ دستورالعمل محرمانه مربوط به بمب افکن های استراتژیک و مافوق صوت «بی ۱» را به چین فرستاده است. به گفته بازجوهای این پرونده چونگ از سال ۱۹۷۹ به «خدمت به سرزمین مادری» ابراز تمایل کرده و همکاری خود را با رویسهای اطلاعاتی چین آغاز کرده است. به طور خاص یکی از موارد جاسوسی چونگ، موشک دلتا ۴، از سری موشکهای دلتاست که در دهه ۱۹۸۰ بسیاری از تجهیزات مربوط به جنگ ستارگان را به مدار زمین منتقل میکرد.
این موشک البته کاربردهای غیرنظامی نیز دارد.
چنین توان اطلاعاتی که بیش از ۲/۱درصد از جمعیت آمریکا را به جاسوسهای بالقوه تبدیل میکند در صورت آغاز رقابت تسلیحاتی جدی بین چین و آمریکا از یک سو باعث آسیب دیدن بافت اجتماعی آمریکا میشود (چرا که به تبع بسیاری از چینیتبار برای مثال اجازه فعالیت در مراکز استراتژیک یا تحصیل در رشتههای حساس مرتبط را نخواهند داشت) و از سوی دیگر هزینه عظیمی را برای تقویت نظام ضد جاسوسی آمریکا (در برابر این خیل عظیم از جاسوسهای بالقوه) بر واشنگتن تحمیل خواهد کرد.
علاوه بر این، در چنین شرایطی سرمایهگذاری بیشتر چین روی فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی صنعتی - نظامی گزینهای کاملا منطقی برای پکن خواهد بود؛ اما این مساله برای واشینگتن به منزله پذیرفتن این خطر است که بخشی از دستاوردهای
نظامی - صنعتی آمریکا که با صرف هزینه و وقت بسیار به دست آمده، با هزینهای بسیار نازلتر به راحتی در اختیار چین قرار گیرد. چین به خاطر این که به لحاظ سطح فنآوری تسلیحاتی و نظامی فاصله زیادی از آمریکا دارد از اقدامات مشابه از سوی آمریکا فارغ است.
کنت وینستین، دستیار دادستان کل آمریکا در امور امنیت ملی، پس از افشای پرونده جاسوسی چونگ در اظهار نظری در این باره که شاید منعکسکننده نگرانی پنهان بسیاری از مقامات آمریکایی بود، گفت: «برخی دولتها مصمم به دستیابی به اسرار تجاری آمریکا هستند تا بتوانند توانایی های نظامی خود را گسترش دهند. موارد امروز حاکی از آن است که وزارت دادگستری نیز به همان اندازه مصمم به خنثی کردن این تلاش ها است و افرادی را که با جاسوسی اقتصادی امنیت ملی و اقتصادی ما را تضعیف میکنند، دستگیر و تحت پیگرد قرار می دهد.»
با در نظر گرفتن مجموع این شرایط و قرار دادن آن در کنار موقعیت فعلی آمریکا به عنوان داعی امنیت جهانی و واکنش اولیه این کشور به پیشنهاد مشترک چین و روسیه که متذکر شده است. در حال حاضر «هیچ کشوری برنامهای برای ارسال تسلیحات به فضا ندارد» به نظر میرسد تنها ارائه پیشنهاد منع استقرار تسلیحات در فضای بالای جو به کنفرانس خلع سلاح ژنو، کافی بوده است تا جنگ ستارگان را به عنوان ابزاری برای مقابله آمریکا با قدرتهای نوظهور، از واشینگتن بگیرد.
البته روسیه و چین پیشنهاد خود را تا امضای نهایی پیمانی بینالمللی در این باره ادامه خواهند داد.
منبع: irdiplomacy.ir
ارسال نظر