جنگ ستارگان؛ میراث سیاسی رمانهای علمی تخیلی
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه ۱۲ فوریه (۲۳ بهمن) در کنفرانس سالانه خلع سلاح سازمان ملل متحد طرحی مشترک را به نمایندگی از روسیه و چین پیشنهاد کرد که محتوای آن تداعیکننده رویدادهای جنگ سرد و به ویژه رقابتهای تسلیحاتی بود که در دهه ۱۹۸۰ بین اتحاد جماهیر شوروی سابق و ایالات متحده جریان داشت.
بخش نخست
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه ۱۲ فوریه (۲۳ بهمن) در کنفرانس سالانه خلع سلاح سازمان ملل متحد طرحی مشترک را به نمایندگی از روسیه و چین پیشنهاد کرد که محتوای آن تداعیکننده رویدادهای جنگ سرد و به ویژه رقابتهای تسلیحاتی بود که در دهه ۱۹۸۰ بین اتحاد جماهیر شوروی سابق و ایالات متحده جریان داشت. روسیه و چین در این طرح از کنفرانس خلع سلاح ژنو خواستند زمینه را برای توافقنامهای بینالمللی فراهم کند که با منع ارسال تسلیحات نظامی به مدار زمین و فضای بالای جو از گسترش رقابتهای تسلیحاتی خارج از کره زمین جلوگیری کند. در صورتی که این طرح مورد پذیرش و تایید اعضای کنفرانس قرار گیرد این اولین توافقنامهای خواهد بود که کنفرانس خلع سلاح ژنو توانسته است از سال ۱۹۹۷ تا کنون به آن دست پیدا کند.
اما اگر این پیشنهاد را مانند قطعهای از یک پازل کنار سایر تحولات جهانی در هفتههای اخیر قرار دهیم آن چه به دست میآید یک علامت سوال بزرگ است. سخنان اخیر ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری روسیه، درباره تداوم جنگ سرد یکی از این قطعات است.
پوتین ۸ فوریه در واکنش به گردهمایی وزیران دفاع ۲۶ کشور عضو پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، در ویلینوس، پایتخت لیتوانی، گفت: «تردیدی نیست که رقابت تسلیحاتی جدیدی در جهان آغاز شده و روسیه آغازگر آن نبوده است.» با این حال رییسجمهوری روسیه تاکید کرد این بار روسیه ثروتمند قدرت رقابت در این عرصه را دارد. او در این باره گفت: «ما مجبور به مقابله به مثل هستیم ... روسیه همیشه پاسخهای مناسبی برای چنین چالشهایی داشته و خواهد داشت.»
چند روز پس از این اظهار نظر پوتین، او بار دیگر در دیدار با رییسجمهوری اوکراین نسبت به گسترش ناتو به سمت شرق هشدار داد و تهدید کرد در صورتی که اوکراین به ناتو بپیوندد روسیه موشکهای خود را به سمت کیف نشانه خواهد گرفت.
در حقیقت به نظر میرسد مسکو از تهدیدهای امنیتی غرب و در راس آن آمریکا که هر روز بیشتر و بیشتر به مرزهای این کشور نزدیک میشود بیمناک است. این روند از زمان طرح پیشنهاد نصب سامانههای سپر دفاع موشکی ایالات متحده در جمهوری چک و لهستان تشدید شده است.
روسیه بهرغم تکذیبهای مکرر مقامات آمریکایی، هدف از گسترش سپر دفاع موشکی به شرق اروپا را بر هم زدن موازنه قوای موشکی موجود بین روسیه و آمریکا میداند.
میراث جنگ سرد بزرگترین زرادخانههای موشکی و بیشترین کلاهکهای هستهای را در جهان برای این دو کشور باقی گذاشته است و آمریکا و روسیه برای تضمین بقای موازنه موجود در قدرت تسلیحاتی و همچنین کاستن از بار خطر تنشهای احتمالی در سال ۲۰۰۲ با امضای پیمان SORT به توافق رسیدند شمار موشکهای قاره پیمای خود را به طور متناسب و هماهنگ با یکدیگر تا سال ۲۰۱۲ به ۲۲۰۰ فروند کاهش دهند. اما زمانی که آمریکا مساله گسترش سپر دفاع موشکی را به شرق اروپا مطرح کرد روسیه در اعتراض، این تصمیم آمریکا را موجب خنثی شدن توان موشکی روسیه و در نتیجه بر هم خوردن موازنه تسلیحاتی موجود دانست. پوتین بار دیگر هفته گذشته ضمن تکرار این ادعا تاکید کرد که آمریکا هنوز نتوانسته است پاسخ قانعکنندهای برای نگرانیهای مسکو پیدا کند.
علاوه بر این، مسکو تابستان گذشته زمانی که اختلافات آمریکا و روسیه به اوج خود رسیده بود، در اقدامی که شاید بیشتر جنبه تبلیغاتی و هشدار به غرب را داشت تا جنبهای علمی و دفاعی، موشک RS-۲۴ را آزمایش کرد که خود مدعی بود به واسطه سرعت عمل قادر به عبور از سد سپر دفاع موشکی است. پوتین هفته گذشته زمانی که از آغاز مجدد رقابت تسلیحاتی شرق و غرب سخن میگفت شاید با نیمنگاه و اشارهای به آزمایش این موشک متذکر شد که روسیه به لحاظ تواناییهای فنی و تکنولوژیک قادر است در هر رقابت تسلیحاتی شرکت کند و حتی اگر سلاحهایی برتر از طرف مقابل نسازد، قطعا قادر است تسلیحاتی معادل تسلیحات پیشرفته طرف مقابل را تولید کند.
در مقابل، آمریکا گذشته از پافشاری بر بیخطر بودن سپر دفاع موشکی برای روسیه، مدعی است اجلاس اضطراری ناتو در واکنش به اقدامات نظامی اخیر روسیه است که به زعم جهان غرب رفته رفته «تفکر دوران جنگ سرد» را بر روابط بینالمللی حاکم میکند. البته آمریکا هنوز در برابر آن چه اقدامات تحریکآمیز نظامی روسیه میخواند، به طور رسمی واکنشی از خود نشان نداده است، اما مدعی است که با جدیت مشغول بررسی این اقدامات است.
روسیه در پی لغو یکجانبه معاهده کنترل سلاحهای متعارف در خاک اروپا که اواخر سال گذشته میلادی در دوما به تصویب رسید، طی چند هفته گذشته علاوه بر یک مورد نقض حریم هوایی نروژ (از اعضای ناتو)، نقض حریم هوایی ژاپن (در هفته گذشته)، و نزدیک شدن بیش از اندازه بمبافکنهای این کشور به خاک اسکاتلند، هفته گذشته نیز در اقیانوس آرام رو در روی یک ناو هواپیمابر آمریکایی قرار گرفت. مسکو این رویارویی را یک رویداد طبیعی و ساده قلمداد کرده که هنگام گشتزنی یکی از بمبافکنهای دوربرد
توپولف ۹۵ این کشور اتفاق افتاده است. اما پس از این که بمبافکن روس وارد حیطه حفاظتی ناوهواپیما بر آمریکایی شد، جنگندههای آمریکایی آن را تا خروج از این منطقه تعقیب (اسکورت) کردند. نظر مقامات نظامی آمریکا درباره جدیت این تهدید متفاوت است.
اما از سوی دیگر مسکو ادعای غرب درباره اقدامات روسیه را که تداعیکننده وقایع دوران جنگ سرد است، رد کرده و میگوید آمریکا آغاز گر زنجیرهای از تصمیمات و واکنشهای متعاقب آن بوده است که روسیه را ناگزیر میکند تا وارد دور جدیدی از رقابتهای تسلیحاتی شود. پوتین با تاکید بر این نکته در اظهارنظری گفته است:
«ما پایگاههای نظامی خود را در کوبا و ویتنام تخلیه کردیم و ببینید در مقابل آنها (ناتو و آمریکا) چه کردند؟ پایگاههای نظامی جدید آمریکایی در رومانی و بلغارستان برپا کردند.»
اکنون که رویدادهای چند هفته و چند ماه اخیر مانند قطعات پازل کنار هم قرار میگیرند، این پرسش ظاهر میشود که اگر واقعا آن چنان که پوتین مدعی است، روسیه ثروتمند امروز توان رقابت تسلیحاتی با غرب را دارد و خود را برای ورود به رقابتی نظیر آن چه در دوران جنگ سرد جریان داشت، آماده میکند، چرا برای منع رقابت تسلیحاتی در فضای خارج جو که در قالب برنامه موسوم به جنگ ستارگان در دوران جنگ سرد در جریان بود، پیش قدم میشود؟ و علاوه بر این نقش چین در این قضیه چیست و چرا با روسیه در این زمینه همکاری میکند؟
تسلیحاتی که اقتصاد را هدف میگیرند هر چند به ظاهر پیشنهاد پیمان منع ارسال تسلیحات و پایگاههای نظامی به مدار زمین به تازگی از سوی چین و روسیه در کنفرانس خلع سلاح ژنو مطرح شده، اما حقیقت این است که این دو کشور سالها در پی آن بودهاند. رسانههای آمریکایی و دیگر رسانههایی که در نظام غربی حاکم پس از جنگ جهانی دوم ریشه دارند در تحلیل این اقدام چین و روسیه، آن را بیشتر به دلیل فقدان تکنیکهای لازم در این کشورها میداند که در نهایت تهدیدی برای دیگر پروژههای فضایی آنها به شمار میرود. حادثهای که سال گذشته میلادی موجب شد چین به اشتباه یکی از ماهوارههای خودش را هدف قرار دهد معمولا اساس چنین تحلیلی قرار میگیرد.
در مقابل آمریکا مصرانه با امضای توافقنامهای رسمی در این باره مخالف است و برای دلیل مخالفت خود به این استدلال متوسل میشود که در حال حاضر هیچ یک از کشورهای جهان برنامهای برای ارسال تسلیحات پیشرفته به فضای بالای جو ندارند و در نتیجه بحث و تنظیم توافقنامه در این باره بیهوده است. اما لاوروف در جلسه ارائه این طرح در کنفرانس ژنو تاکید کرد هدف از این برنامه «پیشگیری از استقرار تسلیحات در فضای خارج جو، تهدید یا استفاده از زور بر ضد اشیا [و دستگاههایی] است که به فضا پرتاب میشوند.»
او هشدار داد «ارسال تسلیحات پیشرفته به فضا توسط یکی از کشورهای جهان به طور غیر قابل اجتنابی زنجیرهای از واکنشهای مشابه را از سوی دیگر کشورها در پی خواهد داشت و این به نوبه خود دور جدیدی از رقابتهای تسلیحاتی را در جهان آغاز خواهد کرد که زمین و فضا را در بر خواهد گرفت.» به گفته لاوروف هدف از ارائه پیشنویس پیمانی که تسلیم ۶۵ کشور عضو کنفرانس خلع سلاح ژنو شده، پرکردن خلاء موجود در قوانین مربوط به تسلیحاتی فضایی و مقید کردن شیوههای استفاده از فضای خارج جو است که در نهایت موجب تقویت امنیت عمومی و کنترل توسعه و تولید تسلیحات پیشرفته میشود. با توجه به اظهارات لاوروف و تاکید او درباره احتراز روسیه از «زنجیرهای از واکنشها» که رقابتی تسلیحاتی را در فضای خارج جو غیرقابل اجتناب میکند، میتوان استنباط کرد روسیه و چین آغاز چنین زنجیرهای را به ضرر خود میدانند. اما در شرایطی که روسیه از توان رقابت تسلیحاتی دم میزند چرا از آغاز این زنجیره اجتناب میکند؟ آیا گفتههای پوتین یک بلوف سیاسی بوده است؟
در واقع این طور به نظر میرسد که سخنان پوتین بلوف نبوده اما شامل رقابت تسلیحاتی در عرصه جدیدی مانند فضای خارج جو نمیشده است. شاید پوتین به درستی دریافته باشد که هدف از رقابت تسلیحاتی ورای مرزهای متعارف زمین و هوا بیش از آن که تضمین تفوق نظامی باشد، رقابتی برای حذف یا تضعیف شدید رقبایی است که هنوز در عرصه اقتصادی به اندازه آمریکا رشد نکردهاند. به بیان دیگر جنگ ستارگان رقابتی انحرافی است که رقبای آمریکا را از عرصه اقتصاد، جایی که آمریکا در سالهای آینده شانس زیادی برای برتری ندارند، به عرصه رقابتهای نظامی سوق میدهد که در نهایت باعث محدود شدن روند رشد اقتصادی رقبای آینده آمریکا میشود.
آمریکا یک بار در دهه ۱۹۸۰ موفق شد با توسل به جنگ ستارگان رقیب بزرگ نظامی و ایدئولوژیک خود را شکست دهد و هر چند این شکست با فشار اقتصادی ناشی از رقابتهای تسلیحاتی به دست آمد، اما منجر به فروپاشی کامل اتحاد جماهیر شوروی شد؛ فروپاشی که از یک سو موجب استهزای کمونیسم به عنوان رقیب ایدئولوژیک کاپیتالیسم شد و آن را از رقابت موثر با طرز تفکر حاکم بر غرب باز داشت و از سوی دیگر موجب اضمحلال قدرت نظامی اتحاد جماهیر شوروی شد که بیش از ۱۵ سال طول کشید تا از خاکسترهای آن ارتش روسیه امروز بار دیگر به عنوان قدرتی در خور توجه سر بلند کند (هر چند که هنوز هم نتوانسته است در مقیاس دوران شوروی ظاهر شود). اکنون ظاهرا آمریکا در پی تکرار آن تجربه موفق است.
تجربه موفقی که هرگز تکرار نمیشود
به اعتقاد برخی از کارشناسها سال ۱۹۸۳ زمانی که رونالد ریگان رییسجمهوری وقت ایالات متحده طرح اولیه دفاع استراتژیک را پیشنهاد کرد، شمارش معکوس برای سقوط رژیم کمونیستی شوروی آغاز شد. در واقع طرحی که اندکی بعد نام جنگ ستارگان را به خود گرفت، در نوعی موزانه مثبت تسلیحاتی موسوم به «تضمین متقابل قدرت تخریب» که در آن دوران بر روابط شرق و غرب حاکم بود و بر اساس قاعده «موازنه نش»، قاعده بنیادین این سیستم، شوروی را خواه ناخواه وارد رقابتی تسلیحاتی در فضای بیرون از جو زمین میکرد که دولت این کشور به وضوح استطاعت مالی آن را نداشت. اقتصاد کمونیستی با توجه به مبادلات محدود اقتصادی که درآمد دولت و دسترسی به منابع را کاهش میداد و یارانهها و خدمات دولتی که هزینهها را چند برابر میکرد، توان رقابت را از مسکو میگرفت و تردیدی نبود که در چنین سیستمی، کرملین کمونیست محکوم به شکست است.
این پاشنه آشیل اتحاد جماهیر شوروی چیزی بود که شاید ریگان از آن آگاهی کامل داشت و به همین خاطر هزینههای هنگفت جنگ ستارگان را متقبل شد که بیشتر به رمانهای علمی تخیلی شبیه بود و بسیار بیهوده به نظر میرسید. در واقع شاید هرگز قرار نبود آینههای عظیم مداری تشعشعات مخرب لیزر را به سمت موشک بالستیک روسی منعکس کنند که از پایگاه هستهای مداری به سمت خاک ایالات متحده پرتاب شده بود یا توپهای الکترونیک مداری هرگز برای هدف قرار دادن پرتاب فضایی رقیب طراحی نشده بودند. هدف این طرح تنها به زانو در آوردن اقتصاد مسکو بود که در این کار نیز موفق شد.
اما امروز اقتصاد محور اصلی رقابت قدرتهای بزرگ در عرصه جهانی است. آمریکا طی روند طبیعی تاریخ، روزهای اوج را پشت سر گذاشته و اکنون در برابر قدرتهای نوظهور اقتصادی، نظام هژمونی خود را در معرض خطر میبیند. پل کندی و رابرت گیلپین، محققان امور بینالملل، تاریخ جهان را توالی حاکمیت کشورهای قدرتمند میدانند که هر یک به نوبه خود ظهور کرده، نظامی مطابق با منافعشان در عرصه روابط بینالملل حاکم میکنند و پس از مدتی در برابر قدرتی نوظهور کنار میروند. به طور تاریخی همواره این دورههای گذار با خشونت و جنگ بین هژمونیهای رو به افول و قدرتهای نوظهور همراه بوده است اما با توجه به معادلاتی که امروز بر جهان حاکم هستند، قدرتهای نوظهور از جنگ به عنوان ابزار براندازی هژمونی قدیم و هژمونیهای قدیم از جنگ به عنوان ابزار دفاع از نظامی که متضمن منافعشان بوده، محروم شدهاند.
در این شرایط آمریکا با بر هم زدن تعادل و موازنهای که ابزار جنگ را از طرفین میگیرد (موازنه مثبت تسلیحاتی) دو گزینه در برابر طرف مقابل یا قدرت نوظهور اقتصادی قرار میدهد: طرف مقابل یا باید وارد رقابت تسلیحاتی با آمریکا شود یا بپذیرد که آمریکا به واسطه تفوق نظامی ابزار جنگ را به عنوان گزینهای برای حفظ نظام هژمونی خود در اختیار دارد و به این ترتیب هر قدر طرف مقابل (برای مثال کشوری مانند چین) رشد کند، هرگز قادر نخواهد بود نظام بینالمللی حاکم را به گونهای تغییر دهد که متضمن سود پکن باشد.
از سوی دیگر آمریکا هنوز به لحاظ اقتصادی قدرتمندترین کشور جهان محسوب میشود و تولید ناخالص داخلی آن چه به صورت و چه بر اساس محاسبه قدرت خرید در راس فهرست جهانی قرار دارد. در این شرایط ورود به رقابت تسلیحاتی پرهزینهای با آمریکا برای اقتصادهای نوظهور و شاید شکننده، اگر به معنای نابودی محتوم نباشد به طور قطع صعود آنها را به جایگاه قدرت اول اقتصاد جهان برای مدت قابل توجهی به تعویق خواهد انداخت. این زمان به آمریکا اجازه خواهد داد تا به عنوان رهبر نظام بینالمللی که پس از جنگ جهانی دوم بر بخش قابل توجهی از جهان حاکم شده، ابتکار عمل را در فضای بینالمللی، در جایی که قدرتهای نو ظهور تصمیمات استراتژیک خود را اتخاذ میکنند، به دست گرفته و با تغییر شرایط محیطی در زمانی مناسبتر رشد آنها و در نتیجه افول خود را به آینده دورتری موکول کند.
اما واشنگتن به خوبی میداند برای این کار زمان بسیار اندکی در اختیار دارد. چین به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی نو ظهور جهان به سرعت در حال رشد است و به زودی در این عرصه در سطحی برابر با ایالات متحده قرار خواهد گرفت و حتی در مدت کوتاهی آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت. بنا به پیشبینی نشریه آمریکایی «فارین افرز» (روابط خارجی) تولید ناخالص داخلی چین (بر اساس شاخص برابری قدرت خرید) در فاصله سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ حول و حوش رقم ۲۳ تا ۲۵ تریلیون دلار با آمریکا برابر خواهد شد و پس از آن، چین به لطف رقم رشد اقتصادی بزرگتر، تا سال ۲۰۳۰ قادر خواهد بود این میزان را تا ۱۳۰ درصد تولید ناخالص داخلی ایالات متحده افزایش دهد. بنابر این آمریکا در صورتی که بخواهد از طریق آغاز رقابت تسلیحاتی جدید با رقبای اقتصادیاش مقابله کند، زمان چندانی در اختیار ندارد و البته تنها راه برای مقابله موثر با آنها نیز رقابت تسلیحاتی در فضای بالای جو یا همان جنگ ستارگان است چرا که جنگ ستارگان علاوه بر هزینههای نجومیاش، به دلیل نوع فنآوری پیچیده و پیشرفتهای که احتیاج دارد در مقام مقایسه فشار بیشتری بر رقبای آمریکا وارد میکند تا بر خود آمریکا.
منبع:irdiplomacy.ir
ارسال نظر