رشد اقتصادی آسیای شرقی، معمای بزرگ
بخش نخست
ادبیات اخیر در خصوص تجربه رشد اقتصادی آسیای شرقی بحث شدید فکری را موجب شده است. این مطالعه تلاش کرده است تا به طور انتقادی مباحث اصلی این موضوع را مرور کرده و برخی از ابعاد مهم آن را پوشش دهد.
ترجمه و تلخیص: اسماعیل استوار
بخش نخست
ادبیات اخیر در خصوص تجربه رشد اقتصادی آسیای شرقی بحث شدید فکری را موجب شده است. این مطالعه تلاش کرده است تا به طور انتقادی مباحث اصلی این موضوع را مرور کرده و برخی از ابعاد مهم آن را پوشش دهد. به ناچار، ابعاد مهم دیگر از قبیل تئوریهای مربوط به پویایی رشد (که براساس این تئوری کشورهای با درآمد متوسط میتوانند جهش نموده و با سرعت بیشتر از کشورهای ثروتمند یا فقیر رشد کنند) و نیز اهمیت ملاحظات جغرافیایی در رشد موفق اقتصادی (چرا آسیای شرقی محل اسکان هر چهار ببر آسیا است؟) مهجور ماند.
این مطالعه نه نتایج واضح و قطعی ارائه داد و نه پیشنهادهای روشن سیاستی در پی داشت.
داوری اصلی این مطالعه از یک نگاه مثبت این است که مسیر امیدوارکننده برای توضیح عملکرد رشد اقتصادی بررسی شرایط اولیه است. با این حال از دیدگاه دستوری، روشن نیست که چه سیاستهای خاصی ورای مجموعه سیاستی مبنیبر حقوق اولیه دولت، باید توسط دولت به منظور بهبود رشد اقتصادی دنبال شود.
رشد قابلتوجه بسیاری از اقتصادها در آسیای شرقی طی ۳۰سال گذشته، حرفه اقتصاد را متحیر کرده و سیلی از کتب و مقالاتی را که تلاش میکردند این پدیده را توضیح دهند، در پی داشته است. مقالات در خصوص اینکه چرا اکثر اقتصادهای موفق نواحی چون هنگکنگ، کره جنوبی، سنگاپور و تایوان به عنوان یکی از ایالات چین، رشد کردهاند، به طور خلاصه و به نحو متشابهی از این پدیده به عنوان پدیدهای معجزه آسا یاد میکنند. زمانی که علم اقتصاد برای توضیح این پدیده از قدرت بیشتری برخوردار گردید، خواننده این مقالات دریافت که سخت در اشتباه بوده است. هنگام درک این واقعیت که بحثهای ایدئولوژیک در تحلیل این پدیده چندین برابر بوده است، پریشانی ذهن خواننده بیشتر میشود. به جای افزودن هرچه بیشتر بر سیلی از تفاسیر، این پروژه مرور بحثهای مطرح در ادبیات رشد اقتصادی آسیای جنوب شرقی را که در تلاش است تا دلایل رشد خارقالعاده در آسیای جنوب شرقی را شناسایی کند، در دستور کار داشته و در تلاش است تا نشان دهد کدام یک از این بحثها به واقعیت نزدیکتر است. این بررسی حایز اهمیت است؛ چراکه یافتن توضیح درست و نزدیک به واقعیت نشان خواهد داد که چگونه میتوان این موفقیت را در جاهای دیگر تکرار کرد. همچنین خواننده میتواند به حل یک معمای فکری سرگرمکننده تشویق شود. بهتر آن است که در ابتدا با واقعیات بحث را آغاز کنیم.
از سال ۱۹۶۰ آسیا به عنوان بزرگترین و پرجمعیتترین قاره، سریعتر از هر ناحیهای در جهان ثروتمندتر شده است. البته، این رشد با سرعت یکسانی در سراسر قاره آسیا به وقوع نپیوسته است. بخش غربی آسیا طی این دوره تقریبا با نرخ مشابه سایر نقاط جهان رشد کرده است اما در کل، نیمه شرقی (۱۰کشور شامل چین، هنگکنگ، اندونزی، ژاپن، کره، مالزی، فیلیپین، سنگاپور، تایوان به عنوان ایالتی از چین و تایلند) عملکرد بهتری داشته است اگرچه تفاوتها در موفقیت در اینجا نیز قابل مشاهده است. بدترین عملکرد متعلق به فیلیپین بوده که در حدود ۲درصد در سال (برحسب درآمد سرانه) رشد کرد که این رقم تقریبا برابر یا متوسط رشد کشورهای غیراروپایی است. چین، اندونزی، ژاپن، مالزی و تایلند بهتر عمل کرده و به نرخ رشدی مابین ۳ تا ۵درصد دست یافتهاند. اما این موفقیت تاثیرگذار با رشد شگفتانگیز هنگکنگ، کره، سنگاپور و تایوان که به دلیل عملکرد قوی و فوقالعاده به «چهار ببر» معروف هستند، قابل مقایسه نیست. ببرها نرخ رشد سالانه تولید سرانه بیش از ۶درصدی را تجربه کردند. این نرخهای رشد که طی ۳۰ سال پایدار و باثبات بودهاند، به وضوح متحیرکننده است. در حالی که ساکنان دیگر نقاط جهان در سال ۱۹۹۰ به طور متوسط ۷۲درصد ثروتمندتر از والدین خود در سال ۱۹۶۰ بودهاند، این رقم در خصوص کرهایها کمتر از ۶۳۸درصد نبوده است!
این مطالعه با بررسی بحث قدیمی در خصوص طبیعت رشد اقتصادی آغاز میشود. آیا رشد اقتصادی نتیجه انباشت نیروی انسانی و ماشین آلات است یا نتیجه به کارگیری تکنولوژی؟ این پروژه سپس رکورد رشد اقتصادی چهار کشور را از سه زاویه مختلف بررسی میکند: اثر دخالت دولت، چه سرمایهگذاریها و صادراتی میتواند به عنوان موتور اصلی رشد مورد توجه واقع شود و اهمیت ثبات رشد و شرایط اقتصادی متداول در این کشورها به هنگام شروع دوران رشد مستمر. پروژه با معرفی مواردی جهت مطالعات بیشتر پایان مییابد.
طبیعت رشد اقتصادی: انباشت عوامل تولید یا فرآیند تکنولوژیکی
همه با این امر موافق هستند که اقتصادهای آسیای جنوب شرقی و بهویژه ببرهای آسیا، طی نسل گذشته به طور چشمگیری رشد کردهاند، اما به نظر میرسد کسی با چرایی این جریان موافق نیست. بحث در این خصوص که چرا آنها در گذشته اینقدر خوب رشد کردهاند، سوالات دشواری را در خصوص رشد منطقهای (regional growth) در آینده و نیز درباره اشتیاق به تکرار موفقیت آسیای جنوب شرقی، در پی داشته است. مجادلات در این بحث بر اندیشههای نظری حسابداری رشد اقتصادی متمرکز شده است.
این روش حسابداری به سه عاملی که در تولید کالا و خدمات شرکت دارند، میپردازد: نیروی کار، سرمایه و تکنولوژی. نیروی کار و سرمایه که در مجموع از آنها به عنوان عوامل تولید یاد میشود، معطوف به نیروی کار و کالاهای سرمایهای (ساختمان، ماشینآلات، وسایط نقلیه) است که نیروی کار از این کالاهای سرمایهای برای ساخت برخی کالاها یا فراهم نمودن برخی خدمات استفاده میکنند. تکنولوژی معطوف به همه روشهایی است که توسط نیروی کار و سرمایه برای تولید کالا به کار گرفته میشود که بستگی به توسعه یا کسب مهارتهای عملی برای انجام سریعتر و کارآمدتر کار دارد. در مورد این موضوع که برای رشد اقتصادی باید مقداری از این عوامل وجود داشته باشد، اتفاق نظر وجود دارد. آنچه که بحث مقید به آن است، سهم عوامل تولید با توجه به تکنولوژی موجود میباشد. برخی معتقدند که استفاده فزون یافته از نیروی کار و سرمایه همه جریان رشد را توضیح میدهد. برخی دیگر بر این نظر هستند که پاسخ به چرایی رشد اقتصادی در استفاده هر چه بیشتر تکنولوژی کارآمد نهفته است.
در چارچوب حسابداری رشد، امکان این امر وجود دارد تا با استفاده از یک تابع ساده و به صورت ریاضی سهم این سه عامل را در جریان کلی تولید توضیح دهیم. با تقسیم تابع بر تعداد افرادی که به عنوان نیروی کار در بازار فعال میباشند، میتوان تابع پویایی را استخراج نمود که نشان میدهد چگونه تولید سرانه طی زمان افزایش مییابد. این قبیل توابع به صورت ریاضی وار سهم از افزایش تولید در نتیجه نرخ رشد مشارکت نیروی کار، سرمایه به کار گرفته شده به ازای هر نفر نیروی کار و تکنولوژی را توضیح میدهند که از آن به عنوان بهرهوری کل عوامل یاد میشود. اگر این تابع برای یک اقتصاد نمونه به کار رود میتواند توضیح دهد که چه میزان از افزایش تولید در نتیجه مشارکت بیشتر نیروی کار یا استفاده بهتر از سرمایه به بار نشسته است و اینکه چه میزان از افزایش تولید نتیجه فرآیند تکنولوژیک میباشد.
فرمول بندی سنتی این تابع نشان میدهد که پیشرفت قابلتوجه و پایدار فرآیند تولید در یک دوره بلندمدت تنها راه ممکن برای یک اقتصاد است تا به نرخ رشد پایدار تولید سرانه دست یابد. چرا؟ نرخ مشارکت نیروی کار میتواند طی زمان افزایش یافته و تولید را افزایش دهد، اما واضح است که نیروی کار نمیتواند به طور نامحدود افزایش یابد (در نتیجه این جریان همه استخدام خواهند شد که دور از انتظار است). رشد بیشتر سرمایه نسبت به نیروی کار سرآخر منجر به کاهش بازدهی سرمایه خواهد شد که به صورت کاهش در رشد تولید بروز خواهد نمود ولو اینکه سرمایه با نرخی ثابت به افزایش ادامه دهد. بنابراین برای دستیابی به رشد پایدار، یک اقتصاد باید تکنولوژی خود را به طور مداوم ارتقا دهد. این نوع از رشد اقتصادی، رشد متمرکز نامیده میشود. در مقابل رشد متمرکز، افزایش تولید به واسطه افزایش در نهادههای نیروی کار و سرمایه (رشد فراگیر) تنها میتواند برای مدت محدودی اثرگذار باشد اما دوام زیادی نخواهد آورد.
در مطالعه مشهوری سولو (۱۹۵۶) حسابداری رشد را به صورتی که در بالا توضیح داده شد اجرا نمود. او دریافت که انباشت سرمایه و افزایش نرخ مشارکت نیروی کار نسبتا تاثیرات اندکی دارد در حالی که فرآیند تکنولوژیک بیش از این دو عامل رشد تولید سرانه را توضیح میدهد. مطالعات بیشتر صحت این جریان را تایید میکند. بنابراین دیدگاه استاندارد در خصوص موفقیت کشورهای آسیای شرقی بر نقش تکنولوژی در نرخ رشد بالاتر تاکید نموده و روی به روز نمودن سریع تکنولوژی در این اقتصادها متمرکز است. در این دیدگاه، این اقتصادها به این دلیل موفق بودهاند که نحوه استفاده بهتر از تکنولوژی را آموخته و کارآمدتر از رقبای شان عمل کردهاند.
دیدگاه مخالف
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ پس از سالها موفقیت مشهود اقتصادی اغلب مردم را شگفت زده کرد. این فروپاشی فرضیه رشد اقتصادی فراگیر را تایید میکرد که چنین بحث میکند که اتحاد جماهیر شوروی بعد از دههها رشد فراگیر همانطور که چارچوب حسابداری رشد پیشبینی میکرد، با کاهش اجتناب ناپذیر بازدهی روبهرو شد؛ چراکه این مدل رشد اقتصادی متکی بر انباشت عظیم سرمایه و نیروی کار بوده و در پذیرش تکنولوژی نو بسیار کند عمل کرده است. این پیشرفتها در اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی، نگاهها را به سمت سایر اقتصادها از جمله اقتصاد کشورهای آسیای شرقی که ابتدا طی دهههای گذشته روی نیروی کار و سرمایه به جای تکنولوژی سرمایهگذاری کرده بودند، جلب نمود. کروگمن(۱۹۹۴) مقایسهای انجام داد:
کشورهای تازه صنعتی شده آسیا مشابه اتحاد جماهیر شوروی، به واسطه تحرک حیرتانگیز منابع به رشد سریع در بخش گستردهای، دست یافتهاند. وقتی کسی نقش رشد سریع نهادهها را در رشد این کشورها توضیح میدهد، دیگری در مییابد که چیز خاصی برای توضیح این جریان در چنته ندارد. رشد آسیایی همچون اتحاد جماهیر شوروی در دوران رشد بالای اقتصادی، به نظر حاصل رشد فوقالعاده نهادههایی چون نیروی کار و سرمایه به جای منافع حاصل از کارایی بوده است.
همچنین در توضیح رشد فوقالعاده چهار ببر آسیایی، یونگ (۱۹۹۴) نتیجه میگیرد که: درخصوص نرخهای رشد بهرهوری کل عوامل بهویژه در اقتصادهای غیر کشاورزی و اقتصادهای صنعتی، کشورهای عضو سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی، در دوره مشابه با کشورهای آسیای شرقی تجربه خوبی را به جا گذاردهاند اما با اینکه رشد تولید و صادرات صنعتی در کشورهای تازه صنعتی شده آسیای شرقی واقعا بی سابقه بوده است، رشد بهرهوری کل عوامل تولید در این کشورها عملکرد چشمگیری نداشته است.
به طور مشابه وین، کیم و لو (۱۹۹۴) منابع رشد اقتصادی در این کشورها را با آلمان، فرانسه، ژاپن، انگلستان و ایالاتمتحده آمریکا مقایسه کرده و دریافتند که:
مهمترین عامل رشد اقتصادی در این کشورها (ببرهای آسیا) انباشت سرمایه میباشد و چیزی حدود ۴۸ تا ۷۲درصد از رشد اقتصادی این کشورها را نشان میدهد. در مقابل در پنج کشور صنعتی که در آنها پیشرفت صنعتی نقش مهمی ایفا کرده است، این عامل چیزی حدود ۴۶ تا ۷۱درصد از رشد اقتصادی این کشورها را نشان میدهد.
نتایج حاصله از این مطالعات با دیدگاهی که اخیرا در مورد برتری پیشرفت فنی ارائه شده متفاوت نیست اما آنها نیز پیام بسیار بدبینانهای را انتقال میدهند. اول اینکه رشد اقتصادی چهار ببر آسیا را نمیتوان معجزه تلقی کرد و این جریان تنها حاصل قابلانتظار انباشت انبوه سرمایه و نیروی کار است. دوم، پیشرفت این اقتصادها در طول مسیر رشد ۳۰سال گذشته نمیتواند ادامه یابد. دیر یا زود آنها کاهش قابلتوجه در رشد اقتصادی را تجربه خواهند نمود. سوم، جوامع در این کشورها برای بهدست آوردن این نرخهای رشد به میزان زیادی مصرف و اوقات فراغت خود را قربانی کردهاند. بنابراین حتی اگر آنچه را که موفقیت مینامیم بتواند در کشورهای دیگر تکرار شود، انجام آن عاقلانه نیست.
اما این نتایج چقدر قطعی هستند؟ در واقع نتایج بر پایه این مطالعات زیاد قوی نیستند و نسبت به مفروضات هر مطالعه حساس میباشند.
دلیل اصلی این حساسیت دشواری تخمین زدن نرخ رشد حجم سرمایه در کشورهای آسیای شرقی طی دوره مورد مطالعه میباشد. بهویژه در مورد چهار ببر آسیایی، که در مورد آنها دادههای خوبی قبل از ۱۹۶۰ وجود ندارد، تخمین زدن حجم سرمایه در آن زمان بسیار دشوار است. برای تخمین زدن اینکه چه میزان سرمایه در سال ۱۹۶۰ در دسترس بوده است، فروض غیرقطعی در مورد نرخ استهلاک حجم سرمایه و نیز میزان سرمایهگذاری انجام شده در طول سالهای رشد انفجاری که در ۱۹۶۰ آغاز شد، مطرح میشود. برای مثال، اینکه نرخهای استهلاک انواع مختلف سرمایه (ساختمانها، ماشینآلات صنعتی، کامپیوترها) چه رقمی است؟ آیا این ارقام برای همه کشورها و برای تمامی صنایع یکسان است و یا در اقتصادهای با رشد سریعتر بالاتر است؟ چه روشی برای تخمین زدن جریان سرمایهگذاری در گذشته مورد استفاده قرار میگیرد؟
مشکلات تفسیری در تلاش برای تخمین زدن سهم از درآمد ملی که میتوان به سرمایه نسبت داد و نیز سهم نیروی کار از درآمد ملی، دو چندان میشود. آیا مقدار سرمایه یکسان، درآمد یکسانی در همه کشورها و در همه صنایع تولید میکند؟ آیا میتوان به آمارهای مربوط به نرخ مشارکت نیروی کار در تولید اعتماد کرد؟ آیا میزان کار موثر متناسب با ساعاتی است که مردم کار میکنند و یا اینکه آیا ساعات اضافی کار منجر به کاهش بازدهی میشود؟ آیا انواع مختلف نیروی کار (تولیدی، دفتری) را میتوان با یکدیگر جمع کرد؟
به دلیل این سوالهای پاسخ داده نشده و شاید بدون پاسخ، نتایج مطالعاتی که بر سهم سرمایه و نیروی کار از تولید و استهلاک سرمایه تاکید میکنند، قطعی نمیباشند. این مطالعات میتواند به عنوان یک موضوع قابلتوجه جهت بررسی پیشنهاد شود.
برخی شواهد مخالف
با استفاده از پارامترهای مرسوم و روشهای سنتی استنتاج، ما حسابداری رشد را برای چهار ببر آسیا طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۹۰ مطابق مسیری که یونگ (۱۹۹۴) پیشنهاد کرد، اجرا کرده ایم. حجم سرمایه در این اقتصادها در سال ۱۹۰۰ صفر فرض شده است و متعاقبا با جریان سرمایهگذاری با استهلاک پایین، رو به افزایش گذارده است. قصد از این بررسی نشان دادن این امر است که نتایج حاصله در خصوص طبیعت فرآیند رشد در آسیای شرقی عموما شکننده هستند.
شکلهای ۱ تا ۴ نتایج حاصل از به کار بردن حسابداری رشد را نشان میدهند. شکل ۱ نرخهای رشد تولید سرانه چهار ببر آسیا را با سایر نقاط جهان طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۷۵ و ۱۹۷۵ تا ۹۰ را مقایسه میکند. چهار میله اول در این نمودار میلهای نرخهای رشد هر یک از چهار ببر را نشان میدهد. میله پنجم نمودار، میانگین ساده نرخ رشد ۱۰۰ کشور را به نمایندگی از سایر نقاط جهان نشان میدهد (row). میله ششم نمودار میانگین نرخ رشد سایر نقاط جهان بهعلاوه ۹۶/۱ (انحراف استاندارد) را نشان میدهد. نرخهای رشد میتواند به عنوان رشد بالا تلقی شود اگر بالاتر از میانگین نرخ رشد سایر نقاط جهان و زیر row+۱/۹۶ باشد. در صورتی که در نزدیکی row+۱/۹۶ باشد بسیار بالا تلقی شده و اگر از این رقم فراتر رود، برجسته تلقی میشود. شکل ۱ نشان میدهد که در این مقایسه، نرخهای رشد تولید سرانه هنگکنگ، کره و تایوان به عنوان یکی از ایالات چین، طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۷۵ بسیار بالا بوده و طی سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ برجسته بوده است در حالی که نرخ رشد سنگاپور در طول دوره اول برجسته بوده و در طول دوره دوم بسیار بالا بوده است.
شکل ۲ به همان روش قبلی نرخ رشد مشارکت نیروی کار را نشان میدهد که به طور کلی برای چهار ببر آسیایی بالا بوده و در مورد سنگاپور طی دوره ۱۹۶۰ تا ۷۵ برجسته بوده است.
نمودار اول شکل ۳ نرخ رشد سرمایه سرانه را طی سالهای ۱۹۷۵ تا ۹۰ را نشان میدهد. نرخ انباشت سرمایه در مورد هنگکنگ بالا، در مورد سنگاپور و تایوان (ایالتی از چین) بسیار بالا و در کره برجسته بوده است. نمودار دوم شکل ۳ نرخ تخمین زده شده رشد بهرهوری را طی سالهای ۱۹۷۵ تا ۹۰ نشان میدهد که برای هنگکنگ برجسته، برای تایوان بسیار بالا و برای کره چیزی بین بالا و بسیار بالا و برای سنگاپور بالا بوده است.
سرآخر اینکه شکل ۴ نرخهای پیشرفت تکنولوژیکی (بهرهوری کل عوامل تولید) چهار ببر آسیا طی سالهای ۱۹۷۵ تا ۹۰ را با نرخهای حاصله توسط ژاپن و ایالاتمتحده در همان دوره زمانی مقایسه میکند. نمودار اول شکل ۴ نشان میدهد که رشد در بهرهوری در تمامی ببرهای آسیا به مراتب بیشتر از ایالاتمتحده بوده است. سه ببر از چهار ببر (به استثنای سنگاپور) در رشد بهرهوری از ژاپن فراتر رفتهاند. نمودار دوم شکل ۴ نسبتی از رشد تولید سرانه را که به توسط رشد بهرهوری توضیح داده میشود نشان میدهد. این نمودار نشان میدهد که در مورد چهار ببر آسیا این نسبت به طور قاعده مندی متفاوت از مقدار آن در ژاپن و ایالاتمتحده نبوده است: برای هنگکنگ و تایوان این رقم کمی بالاتر بوده در حالی که در مورد کره و سنگاپور این رقم کمی پایینتر بوده است.
چه نتیجهای از این بررسی حاصل میشود؟ اگرچه چهار ببر آسیا در انباشت سرمایه و افزایش مشارکت نیروی کار سریعتر از سایر اقتصادهای جهان عمل کردهاند، افزایش این دو عامل در توضیح کامل نرخهای رشد استثنایی این چهار ببر ناتوان بوده و رشد بهرهوری منسوب به تکنولوژی ابتکاری بخش قابلتوجهی از آن را توضیح میدهد. در مورد هنگکنگ، کره و تایوان نرخهای رشد بهرهوری کل عوامل تولید آنها به همان اندازه نرخهای رشد تولیدشان برجسته میباشد. رشد بهرهوری سنگاپور کمتر متحیرکننده است، اما هنوز هم بالاتر از متوسط جهانی این رقم است. به عنواندرصدی از نرخهای رشد تولید سرانه، نرخهای رشد بهرهوری در این چهار اقتصاد به طور تقریبی مشابه آن در ژاپن و ایالاتمتحده است.
ارسال نظر