سارا طالبیان- بالای کتاب، عبارتی که با قلم درشت نوشته شده، جلب توجه می‌کند؛ کتاب به چاپ بیستم رسیده است. برنده جایزه قلم زرین برای بهترین رمان. همه چیز آماده است تا مخاطب کتاب را بردارد و با خود به خانه بیاورد و آن را به چاپ بیست و یکم نزدیک و نزدیک‌تر کند. «روی ماه خداوند را ببوس» است، نوشته «مصطفی مستور». آقای نویسنده‌ای که آنقدر مشهور هست تا خواننده با دیدن نام او، منتظر باشد تا با یک داستان روبه‌رو شود؛ یک داستان با همه ویژگی‌های داستانی «روی ماه خداوند را ببوس» با صدای یک راوی-قهرمان به نام «یونس فردوسی» آغاز می‌شود. راوی، شخصیت اصلی روایت است و روند رسیدن از شک و تردید به یقین را روایت می‌کند. تردید به وجود خداوند در طول روایت همواره همراه راوی است. این تردید در اعمال و کنش‌های داستانی شخصیت، نمودی پیدا نمی‌کند بلکه تنها با تکرار پایان‌ناپذیر و شعارگونه جمله «آیا خداوند وجود دارد؟» خود را به رخ خواننده می‌کشد.

مشکل اساسی روایت در داستان، «یونس فردوسی»، راوی اول شخص و کاستی‌های زاویه دید او نیست؛ بلکه مشکل آنجا آغاز می‌شود که نویسنده نمی‌تواند راوی را وادار کند که «نظرگاه» خود را در طول روایت تغییر دهد و نظرگاه راوی همواره ثابت و ساکن است. در نتیجه راوی همیشه منتظر است تا شخصیت‌ها روبه‌روی او قرار بگیرند و حرف‌هایی را بزنند که نویسنده در دهان آنها گذاشته است. به عبارت دیگر راوی، تنها روایتگر صدای نویسنده است از زبان شخصیت‌های مختلف. شخصیت‌هایی که جز در نام و جنسیت فرقی با هم ندارند و همه، کلیشه‌های تغییرناپذیر و مشابه دست‌ساز نویسنده هستند.

هرچند مستور می‌کوشد تا با استفاده از دیالوگ‌های فیلسوف مابانه، شخصیت‌هایی بسازد که از عوام فاصله بگیرند و به قشر روشنفکر جامعه نزدیک شوند، اما شخصیت‌های روایت مستور از لحاظ ویژگی‌های داستانی با شخصیت‌های روایت‌های عامیانه تفاوتی ندارند. در روایت‌های عامیانه، «الف»، «ب» را می‌کشد چون بیرحم است و در عین حال، «الف» بیرحم است چون «ب» را می‌کشد! در روایت مستور، کنش تمامی ‌شخصیت‌ها از همین الگو پیروی می‌کند؛ «یونس» چون از تحلیل نابسامانی‌های دنیای اطراف خود عاجز است، شک می‌کند و در عین حال «یونس» شک می‌کند چون از تحلیل نابسامانی‌های دنیای اطراف خود عاجز است. «سایه»، نامزد یونس، همه چیز را می‌پذیرد چون ایمان دارد و در عین حال «سایه» ایمان دارد چون همه چیز را می‌پذیرد. با این همه روایت مستور، به‌رغم زبان ساده و روان و صمیمی، فاقد جذابیت‌های داستان‌های عامیانه است؛ جذابیت‌هایی مثل عنصر تعلیق، کنش‌های پی در پی و گره‌افکنی‌هایی که یکی پس از دیگری خواننده را در وادی داستان نگاه می‌دارند و حتی مخاطب خاص ادبیات را وادار می‌کنند که متن را تا پایان بخواند و گاه از آن لذت ببرد.