ملغمه‌ای از گبه و کله سرخپوست!
کاظم برآبادی
ابتلای معماری ایران به درد تکرار و البته درد بی‌دردی چیز تازه‌ای نیست که سیاه کردن این اوراق را ارزشمند کند.

همه می‌دانند و همه نیز از این آگاهی خود می‌نالند، اما جالب این جاست که هیچ‌کس از دوستان متخصص دستی بر آتش نمی‌گیرد و تیری به سرانجام کار نمی‌پراند و همین است چکامه‌ای در باب ابتلای معماری ایران به درد بی‌دردی! اما وضعیت بسی بغرنج‌تر وضعیت معماری داخلی و دکوراسیون ماست که همانند ‌ترجمه‌ای بودن نامش، محدود شده است به آویزان کردن اشیایی که نه ما آنها را می‌شناسیم و نه از دلیل بودنشان در کلبه‌های فقیرانه مدرنمان(!) با اطلاعیم.
پیروی کردن از مدهای مجله‌ای و مخلوط کردن هزار و یک شی بی ربط در فضای داخلی خانه‌ها تصویر امروزی درون خانه‌های ما را ساخته است. از یک‌سو معماری داخلی خانه‌هایمان وارداتی است، از سوی‌دیگر به دنبال چوب بامبو و کف‌پوش پارکت می‌رویم، از یک‌سو مجسمه سر سرخپوستی را در گوشه اتاق نشیمن می‌گذاریم و از سوی دیگر کف همین اتاق را با گبه‌ایرانی می‌پوشانیم.
همچنان که گسست فرهنگی و چهل تکه بودن این فرهنگ در نقاط گوناگون حیاتمان ما را از دست یازیدن به خود خودمان محروم کرده است، در معماری داخلی و دکوراسیون هم دیگر از دوره گچبری‌ها و آینه کاری‌ها و کاشی کاری‌ها خبری نیست و اگر من نگارنده از آشپزخانه open بگویم مرا به جرم ژورنالیست زرد بودن محاکمه می‌کنند اما کیست که خانه‌ای بدون اپن داشته باشد و کیست که از اپن (این فکر وارداتی غلط) بد نگوید!
کلاژی از گذشته و حال
زندگی ما شرقی‌ها به نوعی همواره در حسرت گذشته بودن است؛ به قولی، ما انسان‌های نیم کره شرقی بیشتر از آن که بخواهیم با ابعاد جدید و در حال وقوع زندگی درگیر باشیم، اسب خیالمان در چمنزار گذشته می‌دود.
در مرور تصاویر آن دوران‌ها، هرگاه که به یاد خانه پدری می‌افتیم، در حقیقت با تصاویری محشور شده‌ایم که بی شباهت به‌این المان‌ها نیستند؛ هشتی‌ها، حوض‌ها و باغچه‌ها، تاقچه‌ها، رف‌ها، اُرُسی‌ها و... . این المان‌ها در حقیقت نمایه‌ای از یک خانه در دوران گذشته است. دوران نوستالژی ما.
ما همواره در پی بازآفرینی گذشته هستیم و میل داریم که در انواع و اقسام ابزارهای ارتباطی‌مان از آن به عنوان سلاحی تبرئه‌کننده، فخیم و حتی انتزاعی بهره ببریم. ما می‌خواهیم که خودمان را کاملا امروزی نشان دهیم و در عین حال گذشته‌مان را به صورت خرده اشیا به رخ دیگران بکشیم و شاید از همین منظر بتوان فهمید که چرا جمعه بازار تهران بیش از هر چیز، محل کاوش اعیان شهر برای یافتن اشیای عتیقه است!
حال آیا نمی‌توان در کنار معرفی زبان هر فرد، نوع پوشش‌اش و نوع ارتباطات اجتماعی وی، از معماری ساختمان هر کس نیز به عنوان یک قسم از ابزارهای ارتباطی او در سطح جامعه نام برد؟ در حقیقت ما با هنری به نام معماری به خلق فضایی می‌پردازیم که در عین تولید سرپناه‌ایجادکننده یک جریان نوین از ارتباط جمعی است. و ما میل داریم که در تک‌تک زوایای این ابزار فرا رسانه‌ای از گذشته بهره ببریم. ما می‌خواهیم که گذشته به ساخته دستمان نوعی جلال و تفرعن ببخشد و در پوشش بیرونی ساختمان چون یادواره‌ای از دوران‌ها بدرخشد. ما گذشته را با این رویکرد به لایه بیرونی بنایمان می‌چسبانیم که انگار می‌خواهیم اصالت دم‌بریده خودمان (در حقیقت ساختمان و ساکنانش) را منکر شویم و با این شعار خاموش به سر در بنا که: «ای هنر باستانی و ای مردان حقیقت پیشه گذشته! آرام بخوابید که ما بیداریم!!»
در داخل خانه هم وضع بهتر از این نیست؛ در کنار مبل‌های فرانسوی، گبه کردستانی پهن کردن و برای پوشاندن اپن آشپزخانه به سراغ خیزران شمالی رفتن، حکایت کهنه و نخ نمایی از کلاژ گذشته در حال و آینده معماری داخلی ماست.
طراحی داخلی در ایران، از یک‌سو در چنبره نوستالژیای تاقچه‌ها، رف‌ها و ارسی‌های قدیم گرفتار مانده و از سوی دیگر به دکوراسیون و ابعاد دراماتیک و تزئینی فضاها تقلیل یافته است.
ما گذشته را نه با دید یک پژوهنده در آداب می‌نگریم، ما به گذشته چشم داشتی از سر نیاز داریم، نیازی که از بر نتابیدن موقعیت متزلزل ما در جامعه‌ای است که هویت رنگ باخته است و خلاء در این جاست که رنگ دیگری به خود می‌گیرد.
گذشته برای ما همواره با نوعی از ارزش همراه بوده است و این گذشته تنها با بریده‌هایی نامعلوم در جان و کالبد خانه ما ظاهر می‌شود، فقط به‌این خاطر که ما خواسته‌ایم پوچی حالمان را در پناه گذشته بپوشانیم!
هویت رنگ‌باخته
بستر زندگی انسان‌ها در اماکنی به وقوع می‌پیوندد که در تقابلی شانه به شانه با معماری و بیرون کشیدن فضای موردنظر از دل کلیت فضا است؛ گردونه خانه، مدرسه، محل کار و شهر تنها یکی از فهرست‌هایی است که به ما یادآور می‌شود که ما در دنیایی معمارانه به حضور دنیوی خود ادامه می‌دهیم. دنیایی که از بدو تولد تا هنگام مرگ با آن نوعی درگیری فرآیندگونه‌ و پالایش‌پذیر داریم. فضا (با این حجم بالای حضور در زندگی ما) مهم‌ترین عامل و بستر برای تاثیرگذاری و تاثیرپذیری روی انسان‌ها است. در این پروسه، دیگر نمی‌توان فضا را چون کالایی مصرفی دانست که عمر محدود آن (از زمان تولید تا لحظه مصرف) علتی باشد بر درنیافتن مختصات هویتی‌اش، چرا که ما محصول دوران‌های خویشیم.
ما انسان‌ها نیازمند آنیم که در برابر غیر به طرح شفافی از خودمان برسیم؛ طرحی که در برگیرنده مشخصات روحی و درونی‌مان باشد (یعنی رسیدن به درکی هویتی از خود) و این چالش همان چالشی است که معماری نیز درگیر آن است. هر کدام از ما می‌خواهیم که فضای درونی و دکوراسیون خانه‌مان با دیگران متفاوت باشد اما در کنار این تفاوت مایلیم که از وسایل تزیینی مد شده بهره گیریم و با این کار عطش فرزند عصر خود بودن را در کنار توجه به گذشته، تقلیل دهیم.
در یک کلام هویت ما رنگ باخته است و اثر آن در معماری داخلی خانه‌ها و دکوراسیون مختلط آن پیداست! و درست در اینجا است که دست‌های صنعتی و اقتصادی فرهنگ بیگانه به کار تولید انبوه اشیایی برآمده از فرهنگ خود می‌پردازند و با روانه کردن آنها به بازارهای ایرانی و تشویق مردم ما به استفاده از آنها تهاجم فرهنگی خود را در جهت نابودی فرهنگ غنی ایرانی آغاز می‌کنند. معماری داخلی و تزئینات بناهای ایرانی که روزگاری در اوج فرهنگ‌سازی جهانی بود، این‌گونه، آرام‌آرام به زیر کشیده شده است که می‌بینید! به عنوان نمونه بد نیست که تزیینات و دکوراسیون داخلی تخت جمشید را با اشیای زینتی وارد شده از فرهنگ سرخپوستی آمریکا بسنجید که در اولی هیچ مرگ و نفرینی برای دشمن در کار نیست. هیچ نوع شرارتی در دیوارنگاری‌های تخت جمشید به چشم نمی‌خورد اما در هنر سرخپوستی، آنچه بیش از همه محرز است، ستیز و پیکار و کینه است.
تمام اینها زمانی معنای واقعی خود را می‌یابند که در حریم خانه از آنها استفاده شود؛ پسری که با کله یک سرخپوست کمان به دست بزرگ و بالنده می‌شود، روحیه تهاجمی ‌به خود می‌گیرد و این دقیقا چیزی است که فرهنگ مهاجم بیگانه می‌خواهد: یعنی تبدیل ایرانی‌های با فرهنگ به شرورهای جهان امروزی!
نقش تزیینات داخلی در روحیه افراد شاید خوانندگان این نوشته نگارنده را به بزرگ کردن بیهوده نقش دکوراسیون داخلی در شکل‌گیری شخصیت‌های یک خانه، متهم کنند؛ اما نکته‌این جاست که ما هنوز نسبت به نقش واقعی کلیت معماری در شهرها و خانه‌ها آگاه نیستیم.
مهندس شیوا سمعیی، یکی از دکوراتورهای ایرانی در این خصوص معتقد است: «یک خانه به عنوان مهم‌ترین فضای داخلی، همانقدر که ساکنانش به آن عادت می‌کنند، به همان اندازه نیز تجلی گاه روحیات آنها به شمار می‌رود؛ این گونه فضاهای داخلی در حقیقت زبان ناطق درونیات ما هستند؛ چرا که هم آنها از تولیدات ما محسوب می‌شوند و هم ما به مقدار زیادی تحت تاثیر آنها هستیم. خانه ما در حقیقت تصویری است که ما به دیگران از خودمان ارائه می‌دهیم». بنابراین همان‌گونه که ما شهرها را می‌سازیم، شهرها نیز به نوعی ما را می‌سازند، همان‌گونه که ما خانه‌هایمان را می‌سازیم، آنها نیز در شکل دادن ما نقش عمده‌ای بازی می‌کنند.
معماری فرآیندی است که در عین توجه به عملکردها و حفظ رویه زیبایی‌شناختی باید دارای هویت باشد و البته که‌این هویت نه با انگاره‌های کهن و باستانی قابلیت وجود و هستی می‌یابد و نه با انکار آنها!
نگارنده معتقد است که معماری داخلی پیش از هر چیزی باید بازشناسی و معنا شناسی شود، سپس سیر تاریخی شکل گیری آن در جهان و در ایران مورد توجه قرار بگیرد و دست آخر با تغییر زاویه دید به موضوع، معماری داخلی از حالت کنونی و بازاری خود خارج شود و دوباره در جایگاه یک هنر و یک گستره قوی بین معماری و روح و روان مصرف‌کنندگان آن قرار گیرد؛ اما نمی‌توان از این مهم چشم پوشید که تمام این اهداف اگر در کنار تلاش برای ایجاد رشته دانشگاهی معماری داخلی نباشد، چونان آب در‌هاون کوبیدن است و بس!
دست آخر این که...
با تمام اینها، مهم آن است که هر مکانی در ضمن هر گونه تغییر، هویت خود را حفظ کند و به‌رغم تغییرها چیزی پا بر جا و ثابت بماند. مکان هم ثبات دارد و هم برخوردار از تغییرپذیری است. ثبات همان روح مکان است و به تعبیری همان ارتباط ویژه آن مکان با فضا، فرم و صورت‌های به کار رفته در آن و تغییرپذیری و بی‌ثباتی مکان به دلیل نیاز به تاویل و باز تاویل مکان به شیوه‌های مختلف و چه‌بسا متضاد است.
آن چه در پایان می‌ماند (در امتداد هزار حرف گفته نشده) حق انتخاب ماست، انتخابی که از یک طرف زینت‌بخش خانه ماست و از طرف دیگر زبان بی‌زبان ما در ارتباط با آدم‌های اطراف. معماری در معنای محدود شده به ساخت یک خانه، در حالی که می‌تواند محل درنگ و سرپناهی بر گرد آمدن اهالی یک خانه و خانواده باشد، می‌تواند به محلی برای تداوم بی هویتی ما نیز تبدیل شود و عدم درک و بهره‌گیری از هویت ما را به کودکانمان منتقل کند. حال انتخاب با ماست.