نگاهی به نمایش افرا یا روز میگذرد
آفریدههای آفریننده
نگاه سوم - یک صحنه خالی با دکوری جذاب که به فراخور موضوع میآید و میرود، بازیگران نام آشنای تئاتر و نام بهرام بیضایی در مقام نویسنده و کارگردان، در سردترین روزهای زمستان هم تالار وحدت را خالی از تماشاگر نمیگذارد. عکس: مهر
«افرا» یا «روز میگذرد» نمایشنامهای تاثیرگذار و دلنشین است با همان موضوع کلیشهای توانمندان بیمال و ثروتمندان دل سیاه؛ ماجرای نافهمی بشر از یکدیگر است و ستمهای قومی طماع و دهان بین به هم.
«افرا» (مژده شمسایی) معلم و معتمد شهر است که ناروا مورد ستم مردش واقع میشود. خانم شارد (مرضیه برومند) نماینده قشری خودستا و خونپرست است که میخواهد تاوان بیلیاقتی قومش را از دیگران طلب کند. پدر افرا شهیدی است که از فداکاریاش در راه خلق تنها نشان لیاقتی به جا مانده و ...
همه چیز با روایات آغاز میشود. بازیگران روایت میکنند و از دل آن تصویر ساخته میشود و نمایش جان میگیرد. انگار همه در پیشگاه تماشاگران به اعتراف ایستادهاند.
فاصله گذاریهای بیضایی در جریان نمایش بیننده را مطمئن میکند که به تماشای ماجرای تمام نشده نشسته است و بازیگران، روایتگر روایتهای خویشاند. گرچه فاصله گذاریها در افرا دلنشین به نظر میرسد، اما اغراق در میان آنها در برخی لحظهها چون آنجا که آقای ارزیاب (بهرام شاه محمدلو) تاکید میکند، «ادامه نمایش را ببینید» دستمالی شده و تکراری به نظر میرسد.
اما افرا از آغاز در اندیشه آمدن یک ناجی است و در جریان نمایش شهر با او در این خیال همراه میشود «نامهای به پسرعموی خود بنویسید و از او کمک بطلبید» این موضوعی است که افرا برای انشای شاگردانش مطرح میکند.
بازیگران افرا اشتیاق زیادی به استفاده از کلام دارند. انگار کارگردان در تمام ۱۳۰ دقیقه اجرا، ترس از این دارد که تماشاگر پیام را آن گونه که باید دریافت نکند که این خود مانعی میشود در ارتباط موفق تماشاگر و مجموعه.
اما سهیلا رضوی در نقش مادر افرا، از موفقترین بازیگران مجموعه در «بازی» سکوت است. او بیش از سایر بازیگران در نمایش تحول یک شخصیت از آغاز تا پایان نمایش موفق است و چندان نیازی به استفاده اغراقگونه واژهها ندارد.
افشین هاشمی نقش میرزا را بسیار زیبا ایفا میکند، مرضیه برومند با صدای دلنشین و حرکات بدن و چهره موزون در اجرای نقش موفق به نظر میرسد، اما حسن پورشیرازی بیش از این که صاحب مغازه شش دهنه در نمایش افرا باشد، بازیگر نقشهای پیشیناش است.
خندهها، حرکات دست و حتی عصبانیتهای او ما را به یاد نقشهایش در سگ کشی و سریال نرگس میاندازد و او را در ایجاد شخصیتی بدیع و متفاوت و توانا جلوه نمیدهد. پایان افرا، پایانی دلنشین است. گذشته از بازگشت خوبی و آرامش به خوبان و تاثیرگذاری نقشها در پایان نمایش از نکات قوت نمایشنامه افرا است.
بیننده از آغاز، نویسنده (رحیم نوروزی) را در نمایش میبینید و حضور او در پایان نمایش نقطه اوج ماجرا است. آنجا که شهر را گرد غم پاشیدهاند، نویسنده مستاصل از صندلی بلند میشود. نامه پسرک به پسر عموی خیالیاش را در دستهایش دارد و به دنبال پایانی برای نمایش است.
... نه زیادی تلخه موافقم شاید درست نباشه اینجوری تمومش کنیم.
این پایان تلخیه گرچه بدبختانه واقعیته ...
نویسنده به دنبال پایان متفاوت است.
... چیزی مثل روزنه امید یا همون خیال رویایی که افرا ازش حرف میزنه، آیا باید چیزی از بیرون وارد این محله شود؟
باید افرا و خانوادهاش را از محله بیرون برد؟
شاید باید اتفاقی در خود محله بیفتد.
که چه میدونم ... شاید هم خرد خرد داره میافته، ولی هنوز اونقدر به چشم نمیاد.
اما هیچ کدام این اتفاقها نمیافتد، نویسنده خود وارد صحنه میشود. همان پسرعموی رویایی یک شهر. نویسنده تحت تاثیر نقشهایی قرار میگیرد که خود ایجادشان کرده و تاثیرگذاری نقشها در ادامه زندگیشان نقطه اوج «افرا»ی بیضایی است، آنجا که آفریدهها دنیایشان را میآفرینند.
«افرا» نمایش زیبایی بود، اما شاید اگر نام بهرام بیضایی را از بروشور آن حذف میکردیم، رضایتمان از آنچه دیدهایم بیشتر میشد. افرا با وجود مجموعهای توانا پشت درهای تالار وحدت، زیباتر از آنچه دیدیم به نظر میرسید، اما بیننده آثار استادی چون بیضایی، هرگز پیشداوریاش را پشت درهای تالار جا نمیگذارد.
ارسال نظر