رسوایى یعنى...
نمایشگاه «رسوایىها در آلمان، بعد از ۱۹۴۵» نمایشگاه موقتى است که به مدت چهار ماه در موزه «خانه تاریخ» در شهر بن برپاست.
رسوایى، حادثهاى کلیدى است که به انقلابى آرام ختم مىشود.
متن کوتاهى که روى دیوار، کنار قسمت ورودى نوشته شده، پس از معرفى نمایشگاه به این جمله ختم مىشود.
بازید از نمایشگاه رایگان است. با اینکه سه هفته از تاریخ افتتاح مىگذرد، جمعیت بازدیدکننده قابل توجه است. محل برگزارى نمایشگاههاى موقت موزه «خانهتاریخ» با دیوارهاى پیشساخته به قسمتهاى مختلف و کوچکتر تقسیم شده است.
در مسیر راهروها، روى دیوارها جاى کافى براى تصویر و نوشته و تکههاى بریده و قاب شده روزنامه هست. در بیشتر قسمتها مانیتور کوچکى نصب شده که فیلمهاى آرشیو شده مربوط به ماجرا را پخش مىکنند. البته نه بیشتر از چند دقیقه.
اولین ایستگاه، یک فضای شش هفت مترى است که وسط آن مبل دونفره قرمز و بزرگى گذاشتهاند. مىشود اینجا نشست و چند صحنه از یکى از جنجالىترین فیلمهاى دهه پنجاه را تماشا کرد: گناهکار، فیلم سیاه و سفیدى با بازى هیلدگارد کنف هنرپیشه معروف آلمانى.هیلدگارد کنف جنجالى که کلیساى کاتولیک سال ۱۹۵۱سر این فیلم برپا کرد به دلیل لباسهاى کوتاه و یقه باز هیلدگارد کنف نبود. داستان فیلم، داستان دخترى بود که پس از جنگ جهانى دوم، به روسپىگرى روى مىآورد. اما مدتى بعد با نقاش بیمارى آشنا مىشود که مسیر زندگى او را تغییر مىدهد.
در انتهاى داستان، هیلدگارد با خوراندن سم به نقاش بیمار و عشق بزرگ زندگىاش، به زندگى پر درد او پایان مىدهد و بعد خودکشى مىکند.
مرگ داوطلبانه؟! رسوایى! مایه ننگ و آبروریزى! جریحهدار کردن احساسات اخلاقى! کلسیاى کاتولیک، جنجالى در محافل عمومى برپا مىکند. جنجالى که بر خلاف انتظار کلیسا،میلیونها نفر را به سینما مىکشد. فیلم گناهکار یکى از معروفترین فیلمهاى تاریخ سینماست.
دیوار پارتیشنهاى این قسمت پر از تکههاى بریده شده روزنامههاى مختلفى است که از جنجال آن روزها خبر مىدهند.
بیست داستانى که در این نمایشگاه درآمده موضوعات مختلفى دارند. موضوعات سیاسى، فرهنگى، اجتماعى یا اقتصادى. تکههاى بریده و قاب شده روزنامهها، شرایط اجتماعى روزهایى را به تصویر مىکشند، که این داستانها اتفاق افتادند. مثل «جنجال قتل رزمارى نیتریبیت» در سال ۱۹۵۷ که کمى آنطرفتر است.
جنجال رزمارى نیتریبیت
ماجرا، داستان قتل زن خودفروشى است که جنازهاش، چندروز پس از اینکه به قتل رسید، در یکى از خیابانهاى فرانکفورت پیدا شد. سروصدا وقتى بالا مىگیرد که روزنامهها خبر مىدهند، رزمارى معشوقه چهرههاى سیاسى و سرمایهداران معروف بوده و مرگ او نمىتواند بىارتباط با این افراد باشد. تصویرى از رزمارى نیتریبیت.
«رسوایى رزمارى» موضوع روز مطبوعات مىشود. پاى چهرههاى معروفى به دادگاهى که براى این پرونده تشکیل شد، کشیده مىشود. دادگاهى که چند سال طول مىکشد اما در انتها بدون یافتن قاتل، پرونده را مختومه اعلام مىکند.
با اینکه بخش بزرگى از زندگى بیستوچهار ساله رزمارى، از دوران کودکى تا روزى که به قتل مىرسد، در پرده ابهام باقى مىماند، داستان زندگى او پس از این جنجال، موضوع یک رمان و دو فیلم مىشود.
النا!
روبهروى تصویر قاب شدهاى از پوستر یکى از این فیلمها، دختر سیزده چهارده سالهاى ایستاده. نامش الناست و از طرف مدرسه، با معلم و همکلاسىهایش براى دیدن موزه آمده.
وقتى مىپرسى چرا دوست داشتى از این نمایشگاه دیدن کنى در حالیکه مىخندد مىگوید:«دوست نداشتم! از طرف مدرسه آمدیم. فکر نمىکردم خوشم بیاید. ولى جالبه. در هر قسمت که مىایستى با این دیوارهاى پر از تکه روزنامه، انگار به آن روزها برگشتى. من از هیچ کدام از این داستانها خبر نداشتم.»
بعد در حالی که قیافه جدى به خودش گرفته اضافه مىکند: «نمایشگاه تاثیرگذارى است.» و بعد همراه دوستش جلوتر مىرود.
میانه راه، بعد از چند پیچ و خم به قسمتى مىرسى که روى دیوار پوستر زن جوانى نصب شده که روسرى سرش کرده و همراه چند مرد مسن قدم مىزند. زن جوانى که در بیشتر عکسهاى چاپ شده در روزنامههاى سالهاى ۱۹۶۸ روسرى به سر دارد. ولى داستان ربطى به روسرى ندارد!
سیلى کلارسفلد
این زن جوان که روسرى سر کرده بئاته کلارسفلد است. خبرنگار جوانى است که روز ۷ ماه نوامبر سال ۱۹۶۸سیلى محکمى به صورت صدراعظم آلمان مىزند. آن هم در ملا عام و جلوى چشم محافظان شخصى صدراعظم.
در فاصله سالهاى ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹ یعنى این زمان، صدراعظم آلمان کورت گورگ کیسنگر بود. کیسنگر مدت کوتاهى در دوران نوجوانىاش، عضو حزب نازى بود. گذشتهاى که پذیرفتش براى نسل جوان آن دوره، آسان نبود.
کلارسفلد خبرنگار جوانى بود که چندى قبل از این ماجرا، هنگام سخنرانى صدراعظم در مجلس از میان جمعیت فریاد زده بود: کسینگر نازى، برو به جهنم!
او همان زمان در مقالهاى نوشته بود:« در این جمهورى نوپا، باورکردنى نیست که یک عضو سابق حزب نازى صدارت اعظمى را برعهده بگیرد.»
البته این سیلى که کلارسفلد آن را سیلى خجالت نامید و پایین چشم چپ صدراعظم، هاله کبودى انداخت، رسوایى نبود. داستان وقتى باعث رسوایى شد که کلارسفلد همان شب بازداشت شد. قاضى او را به جرم ضربوشتم به یک سال زندان قطعى فرستاد.
این در حالى بود که درست در همان سال، ماجراى کتک خوردن یکى از اعضا سابق حزب نازى به روزنامه کشیده شده بود. با اینکه مضروب به شدت کتک خورده بود حکم دادگاه، پرداخت حدود صد یورو جریمه نقدى بود.
حکم شبانه دادگاه براى سیلى کلارسفلد، یکى از رسوایىهاى تاریخ شصت ساله جمهورى آلمان به شمار مىآید. بریده یکى از روزنامههاى روى دیوار شامل بخشى از مصاحبه با خانم کلارسفلد بعد از آزادى از زندان است.
او مىگوید: «قبول دارم که این حرکت، حرکتى بود که فقط به صدراعظم ختم نمىشد. این سیلىای بود به صورت همه آنهایى که در انتخابات آزاد به او راى داده بودند. سیلى نسل جوان به نسلى که نازى را تجربه کرده بود.»
بئاته کلارسفلد خبرنگار آلمانى-فرانسوى، چهره شناخته شدهاى است که بخش بزرگى از زندگىاش را وقف روشنگرى و مبارزه با نژادپرستى کرده است.
البته حکم زندان او چهار ماه بعد، با پرداخت وثیقه به حالت تعلیق درآمد.
به نمایش گذاشتن فضاحت، شهامت مىخواهد
بحث کردن در مورد داستانى که به رسوایى و جنجال ختم شده آن هم در محافل عمومى، فرصتى است براى اظهار نظر و شناخت بیشتر جامعه. این تفسیر خانم آلمانى مسنى است که روبهروى مانکى ایستاده که یونیفورم ارتشى دوران نازى برتن دارد.
دفترچه خاطرات هیتلر
یکى از بخشهاى شلوغ اما دیدنى نمایشگاه، بخش مربوط به «دفترچه خاطرات هیتلر» است. به عقیده بسیارى، رسوایى «دفترچه خاطرات هیتلر»، بزرگترین رسوایى است که مطبوعات آلمان طى شصت سال گذشته به خود دیده است.
در آوریل سال ۱۹۸۳ مجله خبرى استرن اعلام مىکند که دفترچه خاطرات هیتلر را به قیمت گزافى (۳/۹میلیون مارک) از فردى که با یکى از نازیهاى قدیمى در ارتباط است، خریده و از انتهاى آوریل، نوشتههاى دفترچه را به صورت سریال چاپ مىکند. معرف و واسط خرید مجله، گرد هایدمن خبرنگار مجله بود. جعلى بودن دفترچه با وجود تست خطشناسى هم مشخص نمىشود. داستان وقتى برملا مىشود که پس از انتشار دو قسمت از خاطرات، گروهى از پژوهشگران تاریخ معاصر آلمان و کسانى که روى زندگى هیتلر تحقیق مىکردند، مدعى مىشود که این سبک نوشتارى، سبکى نیست که با روحیات هیتلر سازگارى داشته باشد. با پافشارى این گروه که موضوع روز مطبوعات مىشود، از مجله خواسته مىشود که دفترچه را براى انجام تستهاى فیزیکى و شیمیایى به آزمایشگاه تحقیقاتى ارتش تحویل بدهد. مجله با اطمینان خاطر، دفترچه را تحویل مىدهد. اما نتیجه آزمایش به آبروریزى ختم مىشود. تست نور ماورای بنفش نشان مىدهد کاغذ دفترچه از جنس کاغذى است که اولین بار پس از سال ۱۹۵۰، یعنى پنج سال پس از خودکشى هیتلر، تولید و منتشر شده است. دادگاه این رسوایى سالها طول کشید. البته سالها هم، موضوع داغ مطبوعات بود. عدهاى همیشه آنطور که دوست دارند، ماجراها را تفسیر و برداشت مىکنند!
اما جالب ایناست که با وجود آزادى مطبوعات و قوانین سفت و سختى که بر اطلاعرسانى صحیح پافشارى مىکنند، برداشت همه قشرهاى جامعه از واقعیات یکسان نیست. عدهاى همیشه آنطور که دوست دارند ماجراها را تفسیر و برداشت مىکنند!
آقایى روبهروى یک صفحه کوچک تلویزیون ایستاده و با دقت فیلمى که پخش مىشود را تماشا مىکند. فیلم بخشى از کنفرانس مطبوعاتى اووه بارشل است. وقتى مىپرسم ماجرا را یادتان هست مىگوید:« خیلى خوب! بارشل دلال اسلحه بود. وقتى دستش رو شد خودکشى کرد.»
اووه بارشل سیاستمدارحزب دموکرات مسیحى، مدتى نماینده مجلس و مدتى معاون وزیر فرهنگ بود. او پنج سال نخستوزیری ایالت اشلسویگ-هولاشتاین، شمالىترین ایالت آلمان را برعهده داشت. در سال ۱۹۸۷، مدتى کوتاهى پس از انتخابات ایالتى، بارشل متهم به تحریف افکار عمومى قبل از برگزارى انتخابات مىشود. داستان به مطبوعات کشیده مىشود و بارشل در یک نشست مطبوعاتى شرکت مىکند.
صفحه مانیتور نمایشگاه، بخشى از این کنفرانس را نشان مىدهد. بارشل مىگوید: «من در برابر همه اهالى این ایالت و تمامى مردم آلمان به شرافتم قسم مىخورم که تمامى این اتهامات علیه من، بىاساس هستند.»بارشل به دلیل پا فشارى حزبش، از حزب دموکرات مسیحى استعفا مىدهد و کمتر از یک ماه، پس از این کنفرانس جنازهاش در حالی که لباس برتن داشت، درون وام حمام اتاقش، در هتلى در ژنو پیدا مىشود. چگونگى مرگ بارشل همچنان در پرده ابهام است. اما آقایى که روبهروى صفحه مانیتور ایستاده با جدیت مىگوید: «من معتقدم که مقصر بود.»!
رسوایى یعنى...
خانم مسنى که چند قدم با من همراه شده توضیح مىدهد که در این نمایشگاه همه رسوایىهاى بزرگى که آلمان ظرف شصت سال گذشته به خود دیده به نمایش گذاشته نشدهاست.
خیلىها با برگزارى نمایشگاه مخالف بودند. از نظر حقوقى هم توانستند داستانشان را بیرون بکشند. با این وجود، این نمایشگاه گفتنى زیاد دارد. یکى از جالبترین بخشهاى نمایشگاه، یک اتاق تاریک و کوچک است. روى دیوارهاى تاریک، نوار باریک و سفیدى دیده مىشود که جملههاى مختلفى روى آن در حرکتند. راهنمایى که گوشه اتاقک ایستادهاست میز کوچک کنار اتاقک را نشان مىدهد که دو کامپیوتر روى آن گذاشته شدهاست و مىگوید: «اینجا مىتوانید بنویسید که رسوایى از نظر شما چه مفهومى دارد. ما بازدیدکنندگان مختلفى داریم. خیلىها آلمانى نیستند. براى برگزارکنندگان نمایشگاه، نظر بازدید کنندگان مهم است.» روى صفحه مانیتور جمله ناتمامى نوشته شده: به نظر من رسوایى یعنى...
منبع: دویچهوله
ارسال نظر