فوربس تحلیل کرد:
چین بر سر دوراهی
چین که به اقتصاد خود شکل یک ماشین کمهزینه را داده است، به واقع کارگاه جهان شده است. اما رشد انفجاری این اقتصاد به هزینههای سنگینی انجامیده است.
مترجم: شادی آذری
چین که به اقتصاد خود شکل یک ماشین کمهزینه را داده است، به واقع کارگاه جهان شده است. اما رشد انفجاری این اقتصاد به هزینههای سنگینی انجامیده است. مشکلات زیستمحیطی بسیاری به خاطر آلودگی کارخانهها و کمبود انرژی در چین به وجود آمده است. مشکلاتی هم در مورد کنترل کیفیت ایجاد شده که بسیاری از مشتریان را به تجدیدنظر در مورد شناسایی چین به عنوان یک عرضهکننده قابل اعتماد واداشته است.
مسائلی در مورد «مسوولیتپذیری اجتماعی» هم مطرح است که دولت را بر آن داشته است که کارآفرینان را به پرداخت دستمزدهای بالاتر مجبور کند.
رشد مدیریت شده و کنترل فزاینده در این کشور در راه است. اما مشکل همینجا است. همه این مشکلات تنها باعث خواهد شد هزینههای تولید چین افزایش یابد. همین امر هم به نوبه خود، تولیدکنندگان چینی را مجبور خواهد کرد که بخش تولید خود را به مناطق کمهزینهتر کشور و یا به کشوری چون ویتنام انتقال دهند. به دلیل آنکه همیشه افرادی در این نواحی وجود دارند که با دستمزدهای کمتر حاضر به تولید شوند، اگر تنها با تکیه بر هزینه کمتر بخواهید زندگی کنید، به شیوه «هزینه کمتر» زندگی خود را از دست خواهید داد.
واقعیت این است که چین باید به آنچه «بزرگراه نامهای تجاری» خوانده میشود، خو گیرد. یعنی باید اقدام به ایجاد نامهای تجاری داخلی و بینالمللی کند. این نامهای تجاری چیزی بیش از فقط هزینه کمتر را به همراه خواهند داشت.
به عبارت دیگر، چینیها به جای آنکه محصولات را برای شخص دیگری تولید کنند، برای خودشان تولید خواهند کرد، اما نکته این است که این جاده به میدان رقابتهای تنگاتنگ ختم خواهد شد.
به لحاظ بینالمللی، شرکتهای چین با شرکتهایی مجبور به رقابت خواهند شد که سالیان سال از بازارهای سرتاسر جهان بهره میبردند و در آنها موفق بودند. اگر کوچکترین اشتباهی از شرکتهای چینی سربزند، این شرکتها آنها را زیرگامهای خود له میکنند. به لحاظ داخلی هم شرکتهای چینی مجبور به رقابت با بسیاری از رقبایی خواهند شد که فقط تمایل بسیار دارند که قیمتهایشان را بشکنند.
کافی است جنگ قیمتهای چین را در میدان خودروسازی در نظر بگیرید. ۱۹نام تجاری در این عرصه وجود دارند که کمتر از یک درصد سهم بازار را به خود اختصاص دادهاند، میتوان گفت آنها با قیمتهای پایینی که ارائه میدهند تقریبا هیچ سودی دریافت نمیکنند.
پیتر دروکر، یک مشاور آمریکایی در حوزه مدیریت گفته است که تنها دو عملکرد در کسبوکار میتواند منجر به ایجاد مشتریان جدید شود: «بازاریابی» و «نوآوری». همه سایر عملکردهای مساوی با هزینهاند. این به معنای آن است که شرکتهای چینی باید در مورد بازاریابی بیشتر بیاموزند. آنها مجبور خواهند بود در مورد «جایابی» یا چگونگی غلبه بر ذهن مشتری و دست یافتن به ثروت بیشتر یاد بگیرند. آنها مجبورند بیاموزند که چگونه «در جنگ بازاریابی» یا عرصه رقابت اقتصادی پیروز شوند.
آنها باید در مورد «خاص بودن» و اینکه چگونه از رقبایشان متفاوت شوند بیشتر بیاندیشند. اما مهمتر از همه آن که آنها باید بفهمند موضوع، تنها قیمتهای پایین نیست بلکه موضوع اصلی ارزش افزوده یا دلیل ارزشمندتر بودن یک محصول در برابر محصول رقیب است.
بسیاری از این دلایل را میتوان در تحقیقات و توسعه که منجر به «نوآوری» میشود، یافت. در آمریکا، سیلیکون ولی عرصه پرشور ابداع و ایدههای جدید است. در هندوستان اینگونه فعالیتها را در بنگلور میتوان یافت. اما به راستی سیلیکون چین کجاست؟
نوآوری به معنای وجود تعداد زیادی از افراد باهوش است وقت خود را صرف ایدههای جدید هیجانانگیز میکنند و چنین افرادی دوست دارند در جاهایی زندگی کنند که سایر افراد باهوش هم در آنجا به ایدههای نو میاندیشند. اما همه اینها نیاز به صرف پول دارد و اگر شما محصولاتتان را تا حدی که ممکن است ارزان بفروشید پول چندانی برای صرف کردن در تحقیق و توسعه نخواهید داشت و حتی کمتر از آن پول خواهید داشت که برای فروش ابداعات جدید خود بازاریابی کنید.
واقعیت این است که حرکت از یک اقتصاد تولیدی به یک اقتصاد بازار محور نه آسان خواهد بود و نه سریع. اما این جادهای است که چین باید انتخاب کند و اگر نتواند بر سر این دو راهی تصمیمی درست بگیرد، با مشکلات بسیار بزرگی مواجه خواهد شد.
ارسال نظر