درباره کلبه عموتوم
کلبه عموتوم که یکی از آثار برجسته ادبیات کلاسیک جهان به شمار میآید و در واقع یکی از معدود رمانهایی است که به یک تحول بزرگ اجتماعی یعنی جنگهای انفصال کمک بسیاری کرده است، جنگهایی که در دهه ۱۸۶۰ بین طرفداران بردهداری و طرفداران آزادی بردگان به وقوع پیوست و به پیروزی دسته دوم انجامید و بردگان آزاد شدند هریت الیزابت بیچراستو در این کتاب نظام زشت و غیرانسانی بردهداری را با توصیفی خارقالعاده از تاثیرات منفی آن برجسم و روح بندگان از یکسو و اربابان از سوی دیگر را مورد انتقاد بیرحمانه قرار میدهد. شخصیت اصلی داستان مردی به نام عموتوم که در ابتدا با زن و فرزندانش مملوک اربابی مهربانی با خلق و خوی انسانی است، ولی پس از چندی ارباب به خاطر قرضهایش مجبور میشود او را بفروشد مالک جدید او را از زن و فرزندانش جدا کرده و برای فروش به جنوب میرود، در راه او را به خواهش دختربچهای به پدر آن دختر میفروشد و عموتوم زندگی جدید را در خانه جدید شروع مینماید. با دختربچه انس میگیرد و به جز اشتیاق دیدار زن و فرزندانش ناراحتی دیگری ندارد. این قسمت داستان رنگ و بویی کاملا اجتماعی دارد و نشان نظام حاکم بر جامعه آن زمان آمریکا دارد، شخصیتهای خانه جدید که هریک نماینده یک طبقه حاکم بر جامعهاند همواره میان دو شخصیت ذاتی و اکتسابی خود از یکسو و ایمان و بردباری عموتوم این مسیحی مقدس و امیدوار در کشاکش دائم به سر میبرند تا آنکه دختر بچهای که وجودش سراپا محبت به بردگان بود، به علت بیماری از دنیا میرود و پس از چندی به دنبال او پدرش به او ملحق میشود، اموال خانه فروخته میشود و عموتوم در مزارع پنبهکاری جنوب به مزرعهداری بیرحم و ظالم فروخته میشود. ارباب جدید با حاکم نمودن محیط رعب و وحشت و خرد کردن شخصیت انسانی بردهها تا آخرین رمق این انسانهای سیاه را میگیرد و در این میان عموتوم که حاضر نمیشود این تحقیر روحی را تحمل کند گرفتار سختترین شکنجههای جسمی میگردد و بالاخره با ایمانی راسخ و روحی استوار از این دنیا میرود. البته در حاشیه شخصیت اصلی شخصیتهای فرعی متعددی نیز دیده میشوند که همه آنها در تصویر نمودن زندگی عموتوم به کار گرفته شدهاند. گرچه داستان رمانتیک است ولی از آنجا که از حوادث و وقایع زندگی محنتبار بردگان الهام گرفته است، کاملا نشاندهنده فضایی در جامعهای است که هر دو طرف جنگ که مسیحیان معتقدی نیز بودند چگونه بر انسانهای دیگری که رنگ پوستشان غیرسفید بودند، حکم میراندند و تمام روح و جسم آنها را با هم تصاحب میکردند و خود را مالک جان آنان نیز میدانستند.
ارسال نظر