کتاب
عهدنامه شیوخ گرینویچ
نویسنده: نوشته والتر راسل مید
به سختی میتوان جورج دبلیو. بوش را در حال خوردن ساندویچ خیار و پرس و جو درباره نتایج آخرین مسابقات کریکت در یک حیاط انگلیسی تصور کرد.
خدا و طلا: بریتانیا، آمریکا و ساخت جهان مدرن
نویسنده: نوشته والتر راسل مید
به سختی میتوان جورج دبلیو. بوش را در حال خوردن ساندویچ خیار و پرس و جو درباره نتایج آخرین مسابقات کریکت در یک حیاط انگلیسی تصور کرد. با این حال آخرین رییسجمهور آمریکا، همین رییسجمهوری که کمتر از همه دارای رفتارها و عادات انگلیسیمآب است، کارشناسان سیاست خارجی را بیش از همه اسلافش برای توضیح رفتارهای خود به سوی امپراتوری بریتانیا حواله میدهد. بوش با لشکرکشی به اصطلاح «خیرخواهانهاش» به خاورمیانه و توسل به ناوهای جنگی به مثابه ابزاری برای ترویج دموکراسی، روشنفکرها را برای کشف نمونههای مشابه به سوی آخرین امپراتوری کلاسیک جهان روانه کرده است.
والتر راسل مید که از جمله کارشناسان برجسته مرکز روابط خارجی آمریکا است، در زمره آخرین روشنفکرانی است که مشابهتهایی میان جورج سوم (پادشاه بریتانیا بین سالهای ۱۷۶۰ تا ۱۸۰۱) و جورج بوش دوم شناسایی کرده است. مید در کتاب «خدا و طلا» نشان میدهد آمریکا ــ کشوری که با طغیان علیه امپراتوری بریتانیا تاسیس شد ــ در واقع به جانشین منطقی آن تبدیل شده است. مید اعتقاد دارد که در هر دورانی، به یک «امپراتوری لیبرال» برای کنترل دریاها و ممکن ساختن تجارت آزاد نیازمندیم. نخستین بار هلندیها بودند که چهار قرن پیش این نکته را کشف کردند، سپس انگلیسیها و اکنون آمریکاییها.
هر یک از این امپراتوریهای دریایی «لیبرال» در زمان خود بر رقبای جدی و قدرتمندی غلبه کردند: از سپاه اسپانیا گرفته تا تانکهای شوروی. به نوشته مید، دلیل پیروزی این امپراتوریها تنها یک نکته بود: پیروی دقیق آنها از قانونی نانوشته که مید آن را به طنز «عهدنامه شیوخ گرینویچ» مینامد.
این قانون نانوشته بسیار ساده و سرراست است: «جامعهای باز در خانه بنا کن. دینامیسمهای این جامعه را به سوی خارج، به سوی اقتصاد جهانی، جهت بده. از تمامی قدرت حکومتی برای کنترل دریاها، حفظ تجارت و غلبه بر دشمنان غیرلیبرال استفاده کن. این نظام جهانی را به روی دیگران، حتی دشمنانت (در صورتی که به قواعد آن تن بدهند)، باز کن. آن گاه آبها و بازارهای جهان از آن تو خواهد بود.»
مید باور دارد که بریتانیا و فرزند ناخلفش، آمریکا، به خوبی این قوانین را درک و اجرا کردهاند. انقلاب سال ۱۶۸۸ بریتانیا موجب تولد پلورالیسم شد. پروتستانیسم خود را از ترسهای قدیمی کاتولیسیسم در مورد تغییر فرهنگی رها کرد و این تغییرات را به عنوان بخشی از اراده الهی جلوهگر ساخت. به این ترتیب فرهنگ آنگلو ـ آمریکایی کاملا پروتسانیزه و لاجرم یکدست شد.
مید برای ارائه فرضیه خود از متون نگارنگ ادبی و فلسفی بهره میجوید: از جان میلتون و لوئیس کرول گرفته تا کارل پوپر. مواجهه با یک کارشناس سیاست خارجی که تا این حد با ادبیات و فلسفه آشنا باشد، بیشک جالب و هیجانانگیز است؛ اما فرضیه مید تا چه حد مجابکننده است؟
مید این امپراتوریها را به مثابه معجونی خیرخواهانه و دارای الگوی حاکمیتی چنان فریبنده معرفی میکند که مردم «آزادانه» به آن احساس تعلق میکردند. مید به ما میگوید در سال ۱۸۵۱، احساس عمومی بر این بود که «امپراتوری صلح» بالاخره از راه رسیده است: «قدرت، پیشرفت، بهروزی و آزادی امپراتوری بریتانیا طلیعهدار صلح و آبادانی بود.» واقعا؟ آیا مثلا در هند هم اوضاع به همین ترتیب بود؟ هنگامی که بریتانیاییها نخستینبار وارد بنگال شدند، آن را منطقهای «وسیع، پرجمعیت و ثروتمند همپای لندن» توصیف کردند. منطقهای که «جنگ، طاعون و سرکوب قادر به ویرانی آن نیست.»، اما با گذشت یک قرن از اشغال هند توسط بریتانیا، جمعیت بزرگترین شهر آن، یعنی کلکته، از ۱۵۰هزار نفر به ۳۰هزار نفر رسید و صنایع مادر این شهر در جهت منافع امپراتوری نابود و مضمحل شدند. هنگامی که بریتانیاییها بالاخره هند را ترک کردند، کلکته یکی از فقیرترین شهرهای جهان بود؛ البته مید اشارات گذرایی نیز به شرارتهای این امپراتوریها میکند، اما اشارات او اغلب عقیم و تسکینبخش هستند. برای مثال مید در قسمتی از کتاب خود میگوید «با سرخپوستهای آمریکا رفتار خوبی نشد» که شیوه سترونی برای اشاره به یک نسلکشی است. حتی هنگامی که مید به وقوع شرارتهایی اعتراف میکند، آنها را نه جنایاتی «حسابشده و عمدی» که نتیجه «اشتباهات و سوءبرداشتهای سربازانی جوان و سرگرم جنگ؛ میخواند. اما واقعیت این است که اغلب جنایات امپراتوری بریتانیا «اشتباهاتی» از سوی «سربازانی جوان» نبودند، بلکه جنایاتی حسابشده بودند که دستورشان از لندن صادر شده بود. کتاب مید مملو از چنین سهلانگاریها و حذفهایی است که شگفتانگیزترینشان بیشک جنگ عراق است. کتابی که امروز نوشته میشود و از آمریکا میخواهد تا به یک امپراتوری خودآگاه بدل شود، بیشک باید به جویبار خون عراق هم اشاره کند؛ اما خوانندگان کتاب باید ۳۶۲صفحه صبر کنند تا مید در نهایت به این نکته اشاره کند که جنگ عراق «درد و رنجی ناگفتنی برای قربانیانی بیگناه» به ارمغان آورده است.
به نظر میرسد عراق از نظر مید، دارای اهمیت استراتژیکی به آن اندازه نیست که بیش از این مورد بحث و تفصیل قرار بگیرد. بنابراین ایالات متحده، به رغم ناتوانیاش در حکومت بر کشوری در حال سقوط، باید به تلاشهای امپریالیستیاش برای حکومت بر جهان ادامه دهد.
احتمالا با توجه به همین کاستیها است که مید در نهایت با توسل به آرای رینولد نیبور بحث خود را خاتمه میدهد. این متفکر پروتستان به دنبال بود که ایده گناه کبیره را در کانون سیاست قرار دهد. تمام انسانها هبوط کردهاند، بنابراین سیاست باید همیشه نسبت به نقایص و کاستیهای خود آگاه باشد؛ اما مشخص نیست که این امر چگونه با ایجاد یک امپراتوری آمریکایی سازگار خواهد بود. امپریالیسم در ذات خود امری مطنطن است؛ امپریالیسم برای بقای خود باید خاطرات خشونتهایش را سرکوب کند. امپراتوری متواضع عبارتی متناقض است. مید تمامی تلاش خود را میکند تا به بهترین نفع ممکن از حکومت آنگلوساکسونهای پروتستان که جهان امروز را شکل دادهاند، دفاع کند؛ اما در نهایت، باید گفت که هر چند کتاب مید و تاکید آن بر نقش مردم انگلیسیزبان به عنوان قهرمانان اصلی تاریخ مدرن، نگاه ما را به جهان تغییر میدهد، اما نمیتواند ما را نسبت به آینده آن و جاهطلبیهای امپریالیستی آمریکا، خوشبین کند.
منبع: Irdiplomacy.ir
ارسال نظر