سعید رجبی توارات

بخش پایانی

در مجموع در بررسی اثر‌بخشی سیاست‌های نوین صنعتی در دو منطقه آمریکای لاتین و شرق آسیا، از نظر مقایسه منطقه‌ای و زمانی باید توجه داشت که کره و تایوان تا اواسط دهه ۶۰ میلادی نتوانسته بودند به نرخ رشد بالایی دست یابند؛ این در حالی بود که برزیل و مکزیک قبلا و در سال ۱۹۵۵ به نوعی حتی وارد فاز دوم جایگزینی واردات شده بودند. اما در این بین، نکته مهم آن است که طی این فرایند زمانی موازی و البته پرشــتاب‌، آسیـایی‌ها نه تنها موفق به جبران دیرکرد خود شدند، بلکه تا سال ۱۹۸۰ توانستند پایداری رشد را با نرخ حدود ۹‌درصد در سال حفظ کنند؛ در حالی که در مقابل، برزیل با نرخ رشد ۲/۷‌درصد و مکزیک با رشد ۶/۴‌درصد این دوران را سپری کردند.

دامنه این تفاوت‌ها در فاصله سال‌های ۱۹۸۷-۱۹۸۰ میلادی آشکارتر می‌شود؛ دوره‌ای که در آن کره و تایوان با نرخ‌های به ترتیب ۶/۸‌درصد و ۷‌درصد میانگین رشد تولید ناخالص داخلی، بر برزیل با نرخ ۳/۳‌درصد و مکزیک ۵/۰‌درصد پیشی گرفتند. در تبیین این پدیده و توضیح فاصله آشکار بین دو منطقه شرق آسیا و آمریکای لاتین، دو عامل اساسی را می‌توان برشمرد:

اول آن که کشورهای آسیایی در پاسخ به شرایط و محیط ناسازگار اقتصادی، حاصل از تغییرات جهانی و داخلی، واکنش بسیار سریعی از خود نشان دادند که این خود سبب حفظ روند رشد شد.

دوم آن که اقتصادهای آسیایی، طبیعت صادرات‌گرایی صنعت خود را تحت هر شرایطی حفظ کردند. اولویت در تجارت خارجی و اعطای حق تقدم به صادرات سبب شد در سال ۱۹۸۷ سهم صادرات از تولید ناخالص داخلی در تایوان به ۴۹‌درصد و در کره به ۳۹‌درصد بالغ شود.

حتی این نسبت در مراکــز تجاری مانند هنگ‌کنگ به ۹۷‌درصد و سنگاپور به ۱۴۴‌درصد رسید. در مقابل و به سبب بی توجهی به صادرات و کسب توانایی‌های صادراتی، این نسبت در بیشتر کشورهای آمریکای لاتین طی این دهه، بین ۹ تا ۱۵‌درصد باقی ماند. افزون بر حجم صادرات، تفاوت اصلی کشورهای آمریکای لاتین و شرق آسیا بیشتر به ترکیب صادرات در این دوره مربوط می‌شود.

به این صورت که اگرچه صادرات در منطقه آمریکای لاتین، به دلیل وجود منابع طبیعی سرشار، از تنوع بیشتری در مقایسه با شرق آسیا برخوردار بود اما در مقابل، تقریبا تمامی ‌صادرات شرق آسیا از کالاهای ساخته شده تشکیل شده بود؛ در حالی‌ که محصولات صنعتی تنها نیمی ‌از کل صادرات برزیل و مکزیک را به خود اختصاص می‌داد.

در شیلی، آرژانتین و اروگوئه نیز روند امور از راهبرد توسعه با نگاه به داخل به سوی صادرات‌گرایی تغییر جهت داد، اما سیاست اشتباه کنترل قیمت ارز، موجب کاهش رقابت‌پذیری کالاهای صادراتی در بازارهای جهانی شد. در نتیجه تولید کالاهای غیرتجاری از تولید کالاهای تجاری جذابتر شد و تغییرات ناشی از آزادسازی‌ها در آمریکای لاتین تنها به افزایش واردات مصرفی، بیکاری بیشتر، صنعت‌زدایی

(De-Industrialization) و ظهور بحران‌های مالی انجامید.

بر خلاف این روندها، عملکرد صادراتی در شرق آسیا چشمگیر بود. سهم صنایع تولیدی در صادرات منطقه آ.سه.آن در سال‌های ۱۹۶۲ تا ۱۹۸۲ رشد چشمگیری را تجربه کرد. برای نمونه در فیلیپین و تایلند این سهم ده برابر شد. در مالزی نیز رشد شدید از اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ میلادی آغاز شد.

در مجموع در شرق آسیا به جز نمونه کره‌جنوبی، شواهد اندکی یافت می‌شود که نشان دهد توفیق صنایع صادراتی نوپا برای نفوذ در بازارهای صادراتی، در نتیجه حمایت‌های عمیق داخلی بوده است.

درسی که از موفقیت‌های شرق آسیا به ویژه کره جنوبی در حمایت از صنایع نوپا می‌توان گرفت، این است که ضرورت دستیابی به توان صادراتی در صنایع نوپا در طول یک زمان محدود و مشخص، عاملی مهم برای ارتقای قابلیت آن صنعت در کاهش هزینه‌ها و کسب رقابت‌پذیری جهانی است.

به‌همین علت نیز می‌توان مشاهده کرد که در طرف مقابل، دلیل عمده شکست سیاست‌های جایگزینی واردات در شرق اروپا در این موضوع خلاصه می‌شد که کشورهای مذکور با تکیه بر اصول ایدئولوژیک خود و بدون توجه به مبانی اقتصادی، با ایجاد ممنوعیت در مسیر هرگونه واردات و قطع ارتباط با بازارهای خارجی به منظور حفاظت از صنایع داخلی، به طور دائم و به هر شکل حمایت‌های خود را از صنعت داخل ادامه دادند.

جدا از تفاوت کارنامه اقتصادی دو الگو که در بالا به آن اشاره شد، مقایسه شرایط سیاسی و اجتماعی در دو منطقه آمریکای لاتین و شرق آسیا در طول دوران توسعه به عنوان دستاوردهای اصلی توسعه صنعتی نیز نشانگر تفاوت‌های مهمی ‌است. تغییرات سریع حکومت‌ها و کودتاهای نظامی‌ در آمریکای لاتین در برابر ثبات قابل قبول سیاسی در نظام‌های مردم سالار شرق آسیا، سرکوب کارگران به بهای افزایش سهم درآمدی شرکت‌های فراملیتی در بهره‌برداری از رانت معادن و صنایع حفاظت شده داخلی در آمریکای لاتین در برابر توسعه طبقه متوسط، آموزش دیده و ماهر ناشی از همکاری و مشارکت در زنجیره تولید جهانی در شرق آسیا، افزایش شکاف در درآمدها و ثروت در آمریکای لاتین در برابر توزیع یکنواخت‌تر درآمدها در شرق آسیا و حفظ بخش عمده‌ای از ارزش‌های فرهنگی دینی در شرق آسیا در برابر فائق شدن فرهنگ همسایه شمالی آمریکای لاتین بر ارزش‌های بومی‌از جمله آشکارترین نتایج تحول در این دو مسیر توسعه صنعتی به شمار می‌رود.

نکته مهم آن است که سیاستگذاران بتوانند در واکنش به وضع موجود، بین تبعات و پیامدهای تغییر ساختار صنعت ارتباط مطلوب و بهینه‌ای برقرار کنند و همواره با الهام از علامت‌‌های بازار و در جهت پیروی از قواعد آن، در قالب روش‌های علمی، برنامه‌ها را به‌سرعت مورد بازنگری و تجدید نظر قرار دهند. ضمن آن که باید در نظر داشت الگوی توسعه صنعتی در هر کشور به طور منحصر به فردی تحت تاثیر تاریخ سیاسی و اقتصادی آن کشور و به ویژه روابط آن با جهان خارج قرار دارد و به عبارت دقیق‌تر پس از تعامل با شرایط محیطی شکل گرفته است.