آیا انگلستان به اتحادیه پولی اروپا خواهد پیوست؟ - ۲۸ آبان ۸۶

این مقاله به قلم خانم پروین جوادی در شماره شنبه ۲۶/۸/۸۶ به چاپ رسیده است، اما به دلیل اشکال فنی نمودار زیر که برای فهم و توضیح مقاله ضروری بود. در زیر بخشی از مقاله مجددا با نمودار منعکس می‌شود: برای داشتن تصویری روشن‌تر از دلایل عدم پذیرش ورود به اتحادیه از سوی انگلستان و از آنجا که دو سوال اول «۵ آزمون» مبتنی‌بر تئوری «حوزه پولی بهینه»

(Optimal currency area) می‌باشند، ابتدا نگاهی بر محتوای این تئوری می‌افکنیم.

«رابرت ماندل» پیشگام ارائه تئوری «حوزه پولی بهینه» در سال ۱۹۶۱ بود. این تئوری بر سود و هزینه‌های احتمالی پیوستن به یک واحد پولی مشترک در یک منطقه متمرکز است. بر مبنای این تئوری می‌توان مزایای زیر را برای یک واحد پولی مشترک نام برد:

* افزایش وابستگی متقابل به واسطه معاملات، زمینه افزایش منافع ناشی از پایداری نرخ ارز را ایجاد می‌کند.

* افزایش همگرایی ادوار تجاری، سیاست پولی مشترک را برای تمام اعضای اتحادیه پولی مناسب‌تر می‌سازد.

* انعطاف بیشتر بازار کار، تطابق دستمزدها و قیمت‌ها را برای اصلاح رقابت میسر می‌کند، حتی اگر نرخ اسمی ارز ثابت باشد.

نمودار کروگمن، موقعیت ورود به یک اتحادیه پولی را در قالب سیستم سود و زیان نمایش می‌دهد.

طبق تئوری «حوزه پولی بهینه»، هرچقدر حوزه پذیرش یک واحد پولی بزرگتر باشد، مقبولیت آن بالاتر و در نهایت این واحد پولی مفیدتر خواهد بود.

در نمودار قبل، اگر تجارت با سایر اعضا افزایش یابد، محور B به سمت راست هدایت خواهد شد؛ اما همانطور که نتایج آزمون خزانه‌داری انگلستان نیز متذکر شده‌اند، انتقال این محور هزینه‌ای نیز به همراه خواهد داشت؛ یک اتحادیه پولی به معنای داشتن یک سیاست پولی مشترک نیز هست و از آنجا که کشورهای مختلف، با شوک‌های اقتصادی متفاوتی مواجه هستند، یک کشور ممکن است از مستقل نگاه داشتن سیاست پولی خود سود بیشتری ببرد، چراکه سیاست پولی مستقل

می‌تواند در جهت تعدیل کردن اقتصاد محلی و چیره شدن بر شوک‌های اقتصادی مورد استفاده قرار گیرد.

بنابراین اگر یک کشور به کرات با شوک‌های ویژه مواجه شود، هزینه پیوستن به یک اتحادیه پولی مشترک افزایش خواهد یافت.

یکی دیگر از دلایل خزانه‌داری انگلستان برای عدم ورود به اتحادیه پولی، این است که اقتصاددانان انگلیسی بر این باورند که نرخ ارز می‌تواند کارکرد «شوک ـ گیرنده» داشته باشد.

اما در مباحث جدیدی که در دنباله تئوری «حوزه پولی بهینه» مطرح شده، این کارکرد مورد سوال قرار گرفته است.

مکینسون نیز معتقد است که میزان تاثیر نرخ ارز، بر کشورهایی که نرخ معاملات بالایی با یکدیگر دارند، بسیار کم است؛ بنابراین محور C به سمت چپ منحرف می‌شود. همچنین مطالعات جدید انجام شده، حاکی از آن هستند که اتحادیه پولی، با از میان برداشتن ریسک نوسان ارزی، ضمن افزایش همگرایی مالی، تسهیم ریسک‌های احتمالی را آسان‌تر می‌سازد.

اگر تجارت با سایر اعضا، جایگاه یک کشور را روی نمودار فوق به سمت راست نقطه برخورد B و C براند، سود بر زیان چیره می‌شود و کشور فوق از ورود به اتحادیه پولی سود می‌برد و بالعکس.

استدلالات اصلی له و علیه ورود به اتحادیه پولی را می توان در ۵‌گروه طبقه‌بندی کرد.

۱ - معاملات تجاری، رقابت و سطح قیمت‌ها؛

۲ - همگرایی در نرخ بهره؛

۳ - انتقال مالی و همبستگی ادوار تجاری؛

۴ - نرخ ارز؛

۵ - سرمایه‌گذاری خارجی؛