ما در هتلی نزدیک میدان سرخ مسکو و کنار کاخ کرملین اقامت داشتیم. در مسیر ما به سمت سالن مذاکرات، یک تالار اپرای بزرگ شهر قرار داشت که هر شب زن ۶۵‌ساله‌ای را می‌دیدیم که در سرمای ۱۵‌درجه زیر صفر مسکو دسته‌های گل می‌فروخت. او هر شب از ساعت ۷ تا پاسی از شب در کنار آن تالار اپرا می‌ایستاد و گل می‌فروخت. پشتکار، اراده و سرسختی این زن روس برای هر رهگذری همانند من تحسین‌برانگیز بود. یک روز صبح، من از مترجم همراهم خواستم که از این زن بپرسد از فروش این گل‌ها چقدر پول عایدش می‌شود. مترجم همراه ما از او پرسید. او پاسخ داد: «گل‌ها را یک نهاد دولتی صبح به صبح به من تحویل می‌دهد و قیمتی را برای هر گل در نظر می‌گیرد و من گل‌ها را می‌فروشم. در انتهای هر شب پول حاصل از فروش گل‌ها را از من می‌گیرند. من در عوض فروش گل‌ها از آنها حقوق ثابتی را دریافت می‌کنم. همین! نه بیشتر نه کمتر». مترجم من از او پرسید: چند سالی است که به این کار مشغولید؟ او پاسخ داد: «بیش از ۱۵‌سال است که در مسکو گل می‌فروشم.» ... در موقعیت دیگری در حالی که از کارخانه‌های صنعتی شوروی سابق بازدید می‌کردم، در آنجا خیلی از اتفاقات نظر من را جلب می‌کرد. از جمله این که از یک کارخانه بزرگ صنایع غذایی در آنجا بازدید می‌کردیم. شاید شگفت‌انگیز باشد که در داخل این کارخانه حتی خطوط راه‌آهن تاسیس شده بود و محصولات این کارخانه با واگن قطار حمل می‌شد. من از رییس کارخانه پرسیدم که هزینه تمام شده تولیدات کنسروی شما به چه قیمتی است؟ او گفت: من هیچ هزینه‌ای نمی‌پردازم. مواد و ظروف را به ما می‌دهند و ما فقط تولید می‌کنیم.» از او پرسیدم: این کالا در بازار به چه قیمتی فروخته می‌شود؟ او پاسخ داد: «من از قیمت این کالاها هیچ خبری ندارم».

آنچه که شاهرخ ظهیری از تجربیات خود می‌گوید مربوط به سال‌های پیش از ۱۹۸۴ میلادی در شوروی است. جامعه شوروی اگر چه سال‌های زیادی است که از نظام متمرکز دولتی خارج شده است، اما هنوز برای دستیابی به زندگی مطلوب و اقتصاد آزادراه طولانی را باید طی کند.

اما در ایران همان آزاد سازی یک سالی است که به جد در دستور کار قرار گرفته و ما در پیچ و خم اجرای آن هستیم. ابلاغیه‌ اصل ۴۴ اینک در دستور کار مجلس قرار گرفته و یک ماه در مجلس مورد مذاکرات جدی بود و به تصویب مجلس رسیده است، اما هفته گذشته مجددا با اشکالاتی که در پاره‌ای از مواد آن آشکار شد مجددا به مجلس بازگردانده شده است. شاید به جهت آنکه این اصل در سال‌های اولیه پس از انقلاب و غالبا به جهت جنگ هشت ساله چندان در چگونگی و چرایی آن مباحثی در اقتصاد ایران ایجاد نکرد، اما از فردای پس از جنگ همواره مورد چالش موافقان ومخالفان آن قرار داشت. دولت‌ها پس از جنگ آمدند و رفتند اما این اصل هر ازچند گاهی با موافقان و مخالفان سینه چاک آن مواجه می‌شد، اما خدشه‌ای در آن وارد نیامد. سال ۸۵ پایانی بر این تجربه بود. مقام معظم رهبری با پیامی تاریخی ابلاغیه‌ای را صادر فرمودند که ۸۰‌درصد بخش دولتی به بخش‌های خصوصی واگذار می‌شد. اینک نزدیک به یک سال و اندی از پیام تاریخی ایشان سپری شده و دولت نهم در تدارک اجرای این ابلاغیه‌ سرنوشت‌ساز است.