بانکهای مرکزی و چالشهای پیشرو
جیم کرامر، صاحبنظر بازاری سیانبیسی از تصمیم فدرالرزرو در ۱۸ سپتامبر مبنی بر کاهش ۵/۰درصدی نرخ بهره کوتاهمدت خوشحال بود.
مترجم: رفیعه هراتی
جیم کرامر، صاحبنظر بازاری سیانبیسی از تصمیم فدرالرزرو در ۱۸ سپتامبر مبنی بر کاهش ۵/۰درصدی نرخ بهره کوتاهمدت خوشحال بود. این اقدام جسورانه، بازار اعتبار را پس از یک دهه شوک ناگوار، زنده خواهد کرد.
جیم کرامر میگوید: با این کار مردم شروع به خرید، فروش و اجاره میکنند.
او میگوید: «من مسوولان فدرالرزرو را در آغوش خواهم کشید. این چیزی است که ما میخواستیم.»
آقای کرامر کار خود را بدون اغراق انجام میدهد. اما او در رسیدن به این نتیجه تنها نبود که جهان مالی قادر به پشتسر گذاشتن این تابستان سخت بود و نقطه عطف آن زمانی بود که بانکهای مرکزی اقتصادهای ثروتمند نشان دادند از نرخ بهره برای روشن نگه داشتن موتور اقتصاد استفاده میکنند.
از زمانی که فدرالرزرو نرخ بهره را کاهش داد، بازارهای اوراق قرضه رکوردهای جدیدی ثبت کردهاند و حتی وامهای پرخطر، خریداران اندکی پیدا کردهاند.
همه این رویدادهای وحشتناک ثابت کرد که بانکهای مرکزی از قدرت عظیمی برخوردارند که اگر نیاز باشد از آن استفاده خواهند کرد.
کاش به همین سادگی بود. در واقعیت، بحران، اعتبار بانکهای مرکزی را با بزرگترین چالش خود از یک نسل قبل که در مبارزه علیه تورم پیروز شدند، مواجه کرده است.
شکی نیست که بانکهای مرکزی چهقدر خوب دو وظیفه خود را به عنوان محافظ ثبات مالی و مدافع ثبات قیمت انجام دادهاند. پرسشهایی مطرح میشود در باره اینکه آیا این اعتبار اسرارآمیز که بانکهای مرکزی طی دو دهه گذشته کسب کردهاند ادامه مییابد و آیا ادامه دادن آن کار درستی است؟
مسائل بسیاری به این پرسشها بستگی دارند. نسل مبتکر قدرت محاسبه و نظریه مالی را مهار کرده است تا جهان مالی را تغییر دهد. بازارهای جهانی
تریلیون دلاری جهش یافتهاند. دلیل این امر تکنیکهای تبدیل وامها، پرداخت بهره، فقدان خطر و اوراق بهاداری که میتواند کاهش یابد در ترکیبی گیجکننده به طور یکجا دوباره معامله شود و فروش و دوباره فروختن است. نتایج زیادی از این تکنیکها و از امتیازهای سودآور در والاستریت و در مرکز تجاری لندن حاصل میشود. مهمترین نتیجه امور مالی جدید این است که افراد و کسبوکارها با شرایط بهتر به اعتبار دسترسی پیدا کردهاند.
اما تابستان امسال نشان داد خلاقیت از مداخله جلو زده است. بخشهای ضروری امور مالی جدید در بازارهایی که به آرامی تحت نظارت هستند، دور از چشم قانونگذاران اعمال میشود. زیرا قانون هزینه تحمیل میکند، نوآوری را محدود و افراد را کند میکند. اما بحران با سرعتی مخرب به قلب بخشهای کنترل شدهتر نظام مالی بازارهای بین بانکی و بازار ذخیره بانک مرکزی که بانکهای مرکزی را ملزم به فراهم کردن نقدینگی میکند، گسترش یافت. این بحران حتی موجب نگرانی در مورد ثبات نظامهای بانکی شد.
سروسامان دادن به این بحران، ساده نخواهد بود. از یک سو نادیده گرفتن درسهای قانونگذاری و اطمینان کردن به کارشناسان امور مالی میتواند بحران شدیدتری را در آینده به وجود آورد.
از طرف دیگر، قوانین سختگیرانه هزینههای کلان را از فرصتهای از دست رفته استخراج میکند تا از تکنیکهای جدید برای بهتر کردن شرایط مردم استفاده کنند.
قانون، نوآوری ایجاد میکند تا از نوآوری اجتناب کند. از قضا برخی از اتفاقاتی که تابستان امسال رخ داد پیامد ناخواسته قوانین قبلی بود.
تورم بزرگ اواخر دهه ۱۹۷۰ جای خود را به دوران تورم کم و باثبات داد.
این تورم با ثبات تا حد زیادی مرهون مهارت بانکهای مرکزی در هدایت سیاست بود.
نگهداشتن انتظارات فزاینده در سطح معتدل با تغییر تکنولوژیک و جهانیسازی ترکیب شد تا به رشد اقتصادی ثابت و قوی کمک کند و در آمریکا و اروپا نرخ بیکاری به پایینتر از نرخهایی که اقتصاددانان فکر میکردند که تورم ایجاد خواهد کرد، سقوط کرد.
مساله اعتبارات
موفقیت بانکهای مرکزی در کنترل تورم برای آن اعتباری به عنوان گردانندگان اقتصاد به همراه آورد، اما این اعتبار اکنون از دو جهت در خطر است: نخست، بانکهای مرکزی و به خصوص فدرال رزرو به دلیل نقش خود در توقف اشتهای خطرپذیری مقصر هستند.
سیاست پولی برای مدت طولانی بسیار بدون انسجام بود و باعث سرازیر شدن پول به بازارهای مسکن در آمریکا و مکانهای دیگر شد.
مساله دیگری که اعتبار بانکهای مرکزی را تهدید میکند به چگونگی استفاده این بانکها از سیاستهای مالی برای حل بحران اعتبارات بستگی دارد. رییس سابق فدرال رزرو احتمال رکود اقتصادی در آمریکا را که در آن رشد و مشاغل در بیشترین خطر هستند، بیش از یک به سه پیشبینی کرد. در بحبوحه این نگرانی افزایش نرخ بهره در کانادا، اروپا و ژاپن به تعویق افتاد.
بانکهای مرکزی کار سختی در پیش دارند
اگر سیاست بسیار سختگیرانه باشد، بانکهای مرکزی مسوول ایجاد رکود اقتصادی شناخته خواهند شد. اگر بسیار آسانگیرانه باشد، تسلط بانکهای مرکزی بر تورم کاهش مییابد؛ زیرا بازارها و دولت باور خود را در مورد ثابت ماندن قیمتها از دست خواهند داد.
یک تناقض مهم این است که تسلط بانکهای مرکزی بر تورم، وظیفه ایمن نگه داشتن بازارهای مالی را سختتر میکند. زمانی که مردم مطمئن هستند تورم پایین است و پایین خواهد ماند، آمادگی خواهند داشت که وام بگیرند. این امر به افزایش اعتبار و طلب بهرههای نامتعارف از طرف وامدهندگان منجر میشود. این کار باعث افزایش قیمت داراییهایی مثل مسکن و اوراقبهادار میشود و مردم را به خطرپذیری مفرط ترغیب میکند.
تخصیص بیسابقه اعتبارات بانکهای مرکزی که به آنها در مبارزه با تورم کمک کرد، یک شمشیر دولبه است. این اعتقاد کورکورانه که فدرال رزرو همیشه از وقوع حادثه بد جلوگیری خواهد کرد، مردم را ترغیب میکند خطرهای بزرگتری را بپذیرند. گرچه ترس مانع از طمع میشود. اگر بانکهای مرکزی در دفاع از خود شکست بخورند، دوران بحرانیای را در پیش خواهند داشت.
مسوولان بانکهای مرکزی در مورد آگاهی و قدرت خود واقعبین هستند. دونالد کوهن، عضو هیاتمدیره فدرال رزرو، در دسامبر سال گذشته با صداقت به این نکته اشاره کرد: «از لحاظ غیررسمی ما در مورد اینکه اقتصاد در کجا قرار داشته است، اکنون در کجا قرار دارد و به کجا خواهد رفت؟ مطمئن نیستم.» اما بسیاری از دلالان مالی بر این عقیده هستند که بانکهای مرکزی قدرت تام دارند و در مورد دیگران باید آنها را قبل از آنکه اقدام به افراطکاریهای بیشتر کنند، از اشتباه درآورد.
منبع: اکونومیست
ارسال نظر