مصاحبه با نسیم طالب
من به شما گفتم: «بانکدارها بیعقلند»
نسیم طالب، اندیشمند ناسازگار و تکرو، تاجر پیشین و مبتکر نظریه قوی سیاه، در گفتوگویی با اد اسمیت خبرنگار روزنامه تایمز که نویسنده و کریکت باز نیز هست توضیح میدهد، چرا بانکها اشتباه کردند.
مترجم: جعفر خیرخواهان
نسیم طالب، اندیشمند ناسازگار و تکرو، تاجر پیشین و مبتکر نظریه قوی سیاه، در گفتوگویی با اد اسمیت خبرنگار روزنامه تایمز که نویسنده و کریکت باز نیز هست توضیح میدهد، چرا بانکها اشتباه کردند.
در بازارهای مالی جمعه سیاه است. هر ساعت که میگذرد میلیاردها دلار از ارزش سهام از دست میرود، اما نسیم نیکلاس طالب، متفکر مالی در حال حاضر، از صرف ناهار مطبوع خود در رستورانی در شمال لندن بهنام «فلانور» لذت میبرد. این یکی از تفریحات او به شمار میرود. او در مرکز مالی شهر گردش میکند و حال و هوای حاکم بر مکانها را جذب میکند. او بخشی از جمعیت است، در حالی که خود را از آن جدا نیز میکند.
طالب در حالت هیجان و لذتی قابل ملاحظه قرار دارد. او به خاطر کتاب اخیرش درآمد سرشاری عایدش شده و از همه طرف مورد تقاضا است، کتاب «قوی سیاه»، شامل حملات شدید وی به نظام مالی است. او سالها است که خود را در برابر بانکها قرار داده است - اینکه ریسکهای نامناسب با استدلالهای غلط از سوی افراد نالایقی قبول شده بود که از مدلهای مالی قلابی و اشتباهی استفاده کرده بودند. اکنون هر احمقی میتواند این را بگوید، اما طالب آمدن این روزها را قبلا پیشبینی کرده بود.
او در کتاب قوی سیاه خود اینگونه نوشت: «بوم شناسی مالی به درون بانکهای غول آسا، نامشروع و دیوانسالار دمیده شده است. وقتی یکی سقوط میکند، آنها همه سقوط میکنند.» در آن زمان، ایدههای طالب در سطحی وسیع و به شکلی کینهتوزانه از سوی اقتصادانان به تمسخر گرفته میشد.
اثبات بر حق بودن روشنفکرانه یک چیز است، اما طالب در سطح عملی نیز برنده صحنه بوده است. او قبل از آنکه کتابهای خود را منتشر کند برای مدتها معاملهگر سهام بود و موضع تجاری استراتژیک وی به او میگفت که بازار بورس سقوط خواهد کرد. او میگوید: دو روز آخر سقوط بازار سهام جزو موفقیتآمیزترین ایام زندگی من بود. طالب در حالی که عذرخواهی میکند به سرعت شاخص سهام بورس را روی بلک بری چک میکند و بدون هیچ حرکتی در انگشتان خود، فرصتی برای پولدار شدن خود فراهم میآورد. مفهوم «قوی سیاه» اکنون وارد گفتمان عمومی درباره بحران بانکداری شده است. بسیاری از مردم از این واژه استفاده میکنند، بدون آنکه آنرا بفهمند. قوی سیاه به رویدادی گفته میشود که قادر به پیشبینی آن بر اساس تجربه قبلی خود نیستید.
ما عادت داشتیم فکر کنیم تمامی قوها سفید هستند تا این که یک قوی سیاه در استرالیا کشف شد. کل قوهای سفید نمیتوانند ثابت کنند که هر جا قویی هست حتما سفید است، اما وجود یک قوی سیاه به تنهایی نشان میدهد که همه قوها سفید نیستند. به عبارت دیگر بهترین کاری که شما میتوانید بکنید این است که بفهمید نمیتوانید پیشگوییهای مطلق بکنید.
طالب تاثیر این گونه رویدادهای نامحتمل بر تاریخ جهان را نشان داده است. نیازی نیست قوی سیاه حتما یک فاجعه باشد، میتواند روشن و درخشان و نیز تیره و تار باشد. حوادث ۱۱سپتامبر یک قوی سیاه بود. کشف پنیسیلین هم یک قوی سیاه بود، اینترنت هم یک قوی سیاه بود. بحران مالی کنونی هم ... آیا یک قوی سیاه نبود؟ طالب صحبتم را قطع میکند «خب این برای یک بوقلمون (سرمایهگذار متوسط و معمولی) قوی سیاه بود، اما برای قصاب آن بوقلمون (یعنی بانکها) قوی سیاه نبود. پس بانکها بدشانس نبودند؟ نه اصلا. آیا میتوانید بگویید اگر خلبانی ناوارد و ناشی با توفان برخورد کند، بدشانس است؟
من به ایدههای طالب در مورد شانس، قبل از این بحران علاقهمند شده بودم. به عنوان یک ورزشکار، به شیوهای سخت درباره شانس آموخته بودم. این فصل، با تیم «میدلسکس » ردیف دوم در گروه خود، برترین میان ۲۰ تیم جام و در آستانه بردن پنجمین بازی در گروه خود، قوزک پایم در جلوی سالن مجلس اعیان شکست و بقیه فصل را از دست دادم. اکنون، در حالی که هم تیمیهای من در میدلسکس آماده برای بردن ۲ جایزه بزرگ نقدی در تورنمنت «آنتیگوآ» و «هند» هستند، من اینجا در حال مصاحبه با سرآمد فلاسفه شانس و تصادفی بودن هستم. از بازی روزگار گریزی نیست.
شکست قوزک پای من قوی سیاه من بود. تا قبل از آن روز، ۱۲ ماه ژوئن، من ده سال بود که هیچ بازی را به خاطر مجروحیت از دست نداده بودم. هیچ اشعه ایکسی در کار نبود و اصلا هیچ تجربه جراحت نداشتم. امیدوار بودم که همین روزها دوباره میتوانم بازی کنم، اما به نظر میرسید موضوع خیلی جدیتر از اینها باشد. یک روز که نزدیک رختکن پرسه میزدم یکی از اعضای فکور میدلسکس نسخهای از کتاب «خام شده از تصادفی بودن» طالب را به من داد. خیلی زود شیفته آن شدم. اثری بسیار عالی بود و همراه گاه به گاه من شد. طالب برایمان روشن میسازد که همه ما چگونه غافلیم که چه میزان از زندگیمان بسته به شانس یا کمشانسی است. خام شده از تصادفی بودن که از درون سردرگمیهای طالب از شیوههای معمول بازارهای مالی ناشی شده است، انعکاسی از تجربیات بسیار من در ورزش حرفهایام است، اول کتاب خام شده از تصادفی بودن و دوم کتاب قوی سیاه. من نه تنها از کتابهای او لذت بردم بلکه با آنها زندگی کردهام.
البته خوششانسی نیز وجود داشته است. سال گذشته از من خواسته شده بود تا کتاب قوی سیاه را بررسی و نقد کنم، ولی به خاطر بازی کریکت وقت آزاد نداشتم. امسال من وقت کافی و بیشتری داشتم. این قوی سیاه مثبت من بوده است که طالب را پیدا کردم.
نوشتههای طالب حملات پرشور وی بر چندین ایده مطلوب جامعه مدرن است. اول از همه تخصصمآبی (یا احمقهای کراواتی) که طالب آنها را به اصطلاح متخصص مینامد.
او نسبت به عقاید عمومی و فهم عامه سوءظن دارد. «ما فکر میکنیم قطعا خیلی بیشتر از آنچه عمل میکنیم میدانیم. عادت کرده بودیم که فکر کنیم شیر مادر بهتر از شیر شیشهای نیست، چون هیچ چیز خاصی در آن نیافته بودیم. اکنون ما میدانیم که طبیعت خیلی بهتر از ما میدانست.»
بیاحترامی طالب به دار و دسته کارشناسان خود تقویت کننده، گریبان همه رشتههای دانشگاهی را میگیرد. دانشگاهیان معمولا مادون انسان هستند. وقتی قلم من مکث میکند و به دنبال کلمهای برای نوشتن میگردد، طالب اضافه میکند: «شما میتوانید بگویید من گفتم آنها اینطوری هستند. دانشگاه هیچ کاری برای تولید علم انجام نمیدهد. آنها فقط پروفسور تولید میکنند. چهار متفکر مهم تاریخ معاصر، فروید، مارکس، انیشتین، داروین، هیچ کدام در ردیف دانشگاهیان مرسوم و سنتی قرار نداشتند.
میتوانید تصور کنید طالب درباره سرمایهداران و مالیچیهای سنتی چه فکر میکند. «من همچنان میگویم ریسکی که بانکها اختیار کردند بسیار احمقانه بوده است، اما اقتصادانان همچنان به من حمله میکنند که حرفهای بیربطی میزنی. چرا، چون ایدههای من با تئوریهای آنها جور در نمیآید. او ادامه میدهد، بهتر است هیچ تئوری نداشته باشیم تا تئوری بد داشته باشم. چون ایدهها مثل چسب، چسبنده هستند. وقتی ما ایدهای داریم دیگر مهم نیست چقدر بیفایده و مسخره باشد و خیلی سخت است از آن چشمپوشی کنیم.
تخصصگرایی و حرفهایگری بخشی دیگر از مشکل است. آدمها دوست دارند، دیگران آنها را به گونهای ببینند که دارند کاری انجام میدهند. این موتور سیاستهای اداری است. بنابراین آنها طرحهایی تدوین کرده و تئوریهایی براساس پیشبینی حوادث بالقوه - شامل قوهای سیاه - که غیرقابل پیشبینی هستند، ارائه میدهند. به عبارت دیگر «برنامهریزی و طراحی» بیشتر، بدتر از هیچ کار نکردن است.
طالب ادامه میدهد: «وقتی کسی میگوید سرم شلوغ است، منظورش این است که بیکفایت است. داشتن یک برنامه شلوغ و پرکار احمقانه، نشانهای از مهم بودن نیست. بلکه به این معناست که شما خود را از دنیای واقعی کنار گذاشتهاید.»
درک و شناخت شانس و تصادفی بودن، منافع عملی برای همه ما دارد. طالب میگوید: «بخشی از مکان و زمان را زاید و کنار گذاشته بگذارید. این کار برای مقابله و رو در رویی با قوی سیاه، خوب است.» مثل زمان بیکاری و آزاد در یک سیستم؟ «دقیقا، ما همه به این کم کاری و از تب و تاب افتادن نیاز داریم. نظام سرمایهداری چنین چیزی را آموزش نمیدهد. سرمایهداری بهینهیابی را آموزش میدهد. اگر بانکها دو برابر سرمایه میداشتند، این بحران هرگز اتفاق نمیافتاد.»
بنابراین آیا طالب مخالف تخصصگرایی است یا خیلی ساده خود را متاسف از چنین متخصصینی میداند؟ او این پیام را به موقع گرفت. این سقوط قابل پیشبینی بود و او آنرا پیشبینی کرد. این بحران مالی، واقعا یک قوی سیاه نبود.
همانندی و همرنگی زندگی شرکتی، طالب را میترساند: «پول را رها کنید، هیچ پولی نمیتواند جبران مثل موش در قفس افتادن را بکند.» در یک بخش از شیطنت روشنفکرانه خود، طالب در کتاب بعدی خود توضیح میدهد چگونه دو تا از شخصیتهای خیالی داستان وی، با سقراط ملاقات میکنند، زمانی که این فیلسوف یونانی در حال دیدار از دنیای مدرن است. یکی از آن دو پیشبینی میکند که سقراط متوجه عدم حضور بردگان خواهد شد. دومی میگوید «غیبت بردگان؟ ما تعداد بسیاری برده داریم. شما میتوانید آنها را خیلی راحت شناسایی کنید، چون آنها کراوات دارند!»
قهرمانان روشنفکر طالب عبارتند از: ارسطو، مونتنی و هایک. به عبارت دیگر، افلاطونی بودن معادل کامل بودن و به طرز باشکوهی اشتباه کردن است. او متفکری است که از پایین به بالا نگاه میکند تا اینکه نظریهپردازی از بالا به پایین باشد و خوشحال است، وقتی که جذب مسائل عملی و زمینی میشود.
طالب به من میگوید: «درست مثل شما که ورزش میکردید و بعد نویسنده شدید، من یک معاملهگر بازار بودم و بعد نویسنده شدم. بسیار مهم است که کاری در دنیای واقعی انجام دهیم تا بتوانیم بینش و درک کافی از مسائل به دست آوریم.»
بر آن اساس است که تئوری پردازان اقتصادی نظام سرمایهداری امروز، آثار و سوابق تاسفباری برجای گذاشتهاند. شاید نیاز باشد ما خشوعی را که طالب توصیه میکند، اندکی در خود افزایش دهیم. نسل امروزی به اقتصاد بسته و از پیش برنامهریزی شده شوروی سابق میخندد که در آن کارخانهها کفشهای خوب اما فقط برای پای چپ تولید میکردند، چون ماشینآلات موجود امکان تغییر و انطباق با پای راست را نداشتند، اما امروز در مورد نظام بانکداری «بازار آزاد» پیچیده خود چه باید بگوییم؟ چطور خجالت بکشیم از آنچه امروز اتفاق افتاده است؟ طالب میگوید: «بسیار بسیار شرمآور است. ما از بانکداری چیزی نمیدانیم. افراد مسوول، بانکداری را درک نمیکنند. بانکها را باید از بانکدارها پس گرفت. آنها میگویند ممکن است بازار ۱۰درصد افت کند، من میگویم چرا ممکن نباشد! حتی تا ۶۰درصد افت میکند. هر جا بحث روشنگری مطرح بود، خود را روشنفکرنما جا زدیم و تظاهر کردیم خیلی بیشتر از آنچه که انجام میدهیم، میدانیم.» او اضافه میکند اگر فقط ما، کسانی که نمیدانیم، لااقل فهمیده بودیم که بانکداران هم نمیدانند، تعداد کمتری از ما سرمان کلاه میرفت و دستخوش این بحران میشدیم.
اما پیروزی طالب در امروز فقط حکم یک مرهم دارد. من هر نیمه شب ساعت ۲ وحشتزده و نگران از خواب بیدار میشوم. من پول روی این شرط گذاشتهام که اوضاع مالی جهان بدتر خواهد شد. اما اکنون، اگر بانکها ورشکست شوند، من نمیتوانم پولم را نقد کنم. اگر هم منطق خودم را همچنان دنبال کنم، باز وحشت خواهم داشت.
او میداند که وضع وخیمتر از این خواهد شد. درک محوریت شانس در زندگی به قلمرو مالی هم سرایت میکند. این تصادفی نیست که انسانهای متمدن و با فرهنگ، اذعان به خوش شانسی خود دارند. آن همیشه معنا و منطقی عملی داشته است. ایده وظیفه خدمت کردن اشرافیگری، راهی برای جلوگیری از خشم کسانی است که در قمار زندگی، همه چیز خود را از دست دادهاند. هر سازمانی که بخواهد پایدار بماند، لازم است دغدغه حفظ وضع موجود را داشته باشد. شایسته سالاری دروغین آدمهایی که در اوج شانس و خوشبختیاند و فکر میکنند همه این کارها را خود آنها انجام دادهاند، نمودی برای یک فاجعه اجتماعی است. اگر آنگونه که طالب میگوید، این آن چیزی است که ما داریم، پس خشک شدن اعتبار، فقط نوک کوه یخ بسیار کثیفی خواهد بود که فعلا دیده میشود.
فهمیدن اینکه ما در یک جامعه شایسته سالار با کارکرد کامل زندگی نمیکنیم و نمیتوانیم زندگی کنیم، یک مفهوم متمدنانه است - چون ما را به سمت کمتر متشکر بودن از خود و بیشتر بخشنده بودن و بهتر رفتار کردن رهنمون خواهد کرد.
تعجبی ندارد اگر مبارزه منطقی طالب با مفاهیم شانس و بخت، باید به او شیوههای رفتاری عالی ارزانی دارد. او آدمی شکاک است اما بدبین نیست و در خلال این شکورزیهای خود، خشنودی و خرسندی بسیاری به دست میآورد. با توجه به تهدید همیشگی از یک قوی سیاه منفی و نابودی و ویرانی که به دنبال خواهد داشت، همیشه دلیل بیشتری برای زندگی خوش رفتارانه و افتخارآمیز و با خوشی و تفریح وجود دارد.
به محض اینکه بفهمید بخت و اقبال احتمالا میتواند بیشتر از برنامهریزی به شما کمک کند، روی خود را به سمت جنبههای مثبت آن باز خواهید کرد. طالب دوباره لپ تاپ خود را وصل کرده و بازار را چک میکند. تاجر بودن در درون او به معنای برد بزرگ است. فیلسوف بودن در عنصر و طبیعت اوست، ولی اخلاقگرایی عمیقا در وی مستتر است. او روزهای بسیار خوب و روزهای بسیار بد داشته است.
مطمئنا برای طالب این کنایه ناراحت کنندهای است، چون که آدم مهم و برجسته بودن او در امروز، بیشتر مربوط به ارائه یک پیشگویی صحیح ویرانگر است. اگر پیشبینیهای او برای سقوط بانکداری غلط از آب در میآمد، این اشتباه، تئوری کلی او در مورد قوی سیاه را استحکام میبخشید، اما شهرت عمومی، او را که هرگز به این بالایی نبوده است، تضعیف میکرد. اکنون این واقعیت همان شانس است. او را ترک میکنم به این امید که این شانس همچنان ادامه داشته باشد.
قوی سیاه مثبت
پنیسیلین: الکساندر فلمینگ در حال تمیز کردن آزمایشگاه خود بود که فهمید گرد پنیسیلین یکی از آزمایشهای قدیمی او را آلوده کرده است.
لیزر: وقتی چارلز تاونز لیزر را اختراع کرد، او فقط راضی به این بود که بتواند نور را به چند شاخه انشعاب دهد. او هرگز در ذهن خود تصور لیزر را نمیکرد.اینترنت: نظریههای متنوع بسیاری وجود دارد بر سر اینکه چه کسی اینترنت را توسعه بخشید (پنتاگون، الگور)، اما صفحه جهانی وب، همینکه بیرون آمد، کاملا بدون برنامه قبلی و بدون پیشبینی بود.
قوی سیاه منفی
۱۱ سپتامبر: خیلی ناگهانی فهمیدیم که چگونه چیزها نامتقارن شده بودند.
سقوط بازار بورس ۱۹۲۹: آیا هیچچیز- قطعا- نمیتوانست خوشبینیها، لذتگرایی و خیالپردازی عصر جاز را قطع کند.
جنگ جهانی اول: قرار بود فقط جنگ کوتاه دیگری باشد که «بچههای ما برای کریسمس باز خواهند گشت.» اما جنگ افزارهای مدرن این دفعه متفاوت بودند.
ارسال نظر