ده فیلم برتر ادوار فستیوال کن از نگاه «تایم» به قلم ریچاردکورلیس
برترینهای مهمترین فستیوال سینمایی جهان
سروین شهنایی- هماکنون فستیوال کن دوره شصت و دوم خود را در سواحل جنوب فرانسه برگزار میکند.ناگفته پیداست که این فستیوال در حال حاضر اگر نه معتبرترین، که مهمترین فستیوال سینمایی جهان است و همین مهم بودن سبب میشود تا وقتی قرار است فیلمسازان در این دو هفته دور هم جمع شوند، چه شوق و ذوقی از حضور در این کارناوال سینمایی داشته باشند.
سروین شهنایی- هماکنون فستیوال کن دوره شصت و دوم خود را در سواحل جنوب فرانسه برگزار میکند.ناگفته پیداست که این فستیوال در حال حاضر اگر نه معتبرترین، که مهمترین فستیوال سینمایی جهان است و همین مهم بودن سبب میشود تا وقتی قرار است فیلمسازان در این دو هفته دور هم جمع شوند، چه شوق و ذوقی از حضور در این کارناوال سینمایی داشته باشند.
امسال، اما حکایت کن حکایت تقریبا منحصر به فردی است. در بیست فیلم بخش مسابقه نامهای بزرگی حضور دارند، از کن لوچ و وونگ کاروای و تارانتینو و میشائیل هانکه بگیرید تا انگلی و پدرو آلمودوار و لارس فونتریر و حتی الیاسلیمان.
هیات داوران امسال کار سختی پیش رو دارد. دراین اوضاع و احوال منتقدی به بزرگی ریچارد کورلیس در شماره آخر هفته نامه تایم نگاهی داشته به ده فیلم برتر ادوار فستیوال کن که در نوع خود خواندنی است. در این فیلمها هم از فلینی و کارول رید و هانری ژرژکلوزو حضور دارند تا حتی عباس کیارستمی با طعم گیلاس. نکته جالب اینکه در این نوشته او طعم گیلاس را یک کمدی درباره مرگ خوانده است. خواندن این مطلب در این حال و هوا نمونه دیگری از جور دیگر دیدن فستیوال کن است.
مرد سوم (کارول رید،1949)
اولین قدم جدی کن
کن یک تاریخچه بینظم داشت. اولین افتتاحیه در یکم سپتامبر ۱۹۳۹ بود (روزی که آلمان به لهستان حمله کرد)، همین مساله باعث شد تا کن تا سال ۱۹۴۶ به طور جدی شروع به کار نکند تا زمانی که هیات داوران جایزه برتر را به ۱۱ فیلم از ۱۳ فیلم شرکتکننده دادند («بد نام» از آلفرد هیچکاک یکی از این فیلمها بود).
در 1947 هیچ جایزهای اهدا نشد و سال بعد نیز فستیوال را برگزار نکردند. بنابراین 1949 اولین سالی بود که کن برندهای را انتخاب میکرد.
انتخاب داوران ایدهآل بود؛ «مرد سوم». داستان قتل مرموز گراهام گرین که در وین بعد از جنگ میگذشت، به کارگردانی «کارول رید» انگلیسی، عکاسی «رابرت کراسکر» استرالیایی، تهیهکنندگی «الکساندر کردا» مجارستانی و همین طور بازیگری «اورسن ولز» و «جوزف کاتن» آمریکایی.
مزد ترس (هانری ژرژکلوزو، ۱۹۵۳)
غمگینی تلخ و بلاتکلیفی ظالمانه
اولین فیلم (بعد از مرد سوم) که نخل طلایی میگیرد، فیلمی است هیجانانگیز از هانری ژرژ کلوزو درباره مردی در آمریکای جنوبی که کامیون زهوار دررفته حاوی نیتروگلیسیرن را در جادههای کوهستانی میراند. غمگینی تلخ و بلاتکلیفی ظالمانه؛ هر دستانداز میتواند راننده را به جاده فراموشی بسپارد. مزد ترس فیلمی اکشن مردمگریز بعد از جنگ بود. با وجود بدبینی فیلم نسبت به دوستی بشر، «مزد ترس» یک موفقیت در اروپا و آمریکا بود و هنرپیشه اصلی آن «اویومونتان» را به یک ستاره جهانی
تبدیل کرد.
زندگی شیرین (فدریکو فلینی، ۱۹۶۰)
بالا و پایینهای زندگی ایتالیایی
خیابان ونتو! پاپاراتزی! مارچلو! همه این علامت تعجبها، مثل عنوان فیلم همگی برای فیلم سه ساعته فدریکو فلینی که چشماندازی از بالا و پایینهای زندگی ایتالیایی است، کلماتی برای تشکر از فدریکو فلینی شدند.
صحنههایی مانند حمل مجسمه عیسی مسیح با هلیکوپتر بر بالای شهر، راه رفتن آنیتا اکبرگ در قواره تروی در لباس شب، خستگی روحی مارچلو ماستریانی (در نقشی که او را به یک ستاره تبدیل کرد.) در کنار ساحل، همه و همه صحنههایی از تباهی فریبنده جامعه ساختهاند. بعد از بردن نخل طلای کن توسط «ماجرا» (میکل آنجلو آنتونیونی)، «بهار» (اینگمار برگمان) و «جوانی» (لوئیس بونوئل) این فیلم یک موفقیت بینالمللی برای فستیوال کن محسوب میشد.
راننده تاکسی (مارتین اسکورسیزی، ۱۹۷۶)
شبهای مه گرفته و پر از گنداب نیویورک
فستیوال کن دوست دارد تا نویسندگان و ستارگان را مورد تصدیق قرار دهد و این بار این شانس را داشت تا هر دو را با اهدای نخل طلا به مارتین اسکورسیزی همزمان انجام دهد. مطالعه او روی خشونت شهری با هنرمندی رابرت دنیرو به عنوان تراویس بیکل، راننده تاکسی دیوانه که در شبهای مه گرفته و پر از گنداب خیابانهای نیویورک پرسه میزند و افراد بیکار را سوار میکند، جلوه مییابد. در آن سال رییس هیات داوران (تنسی ویلیامز) باید به تصویری که از نیویورک به عنوان شهری کثیف در فیلم اسکورسیزی ارائه شد، پاسخ میداد.
سه کفش چوبی (ارمانو المی، 1978)
پر از امید بدون شک
سرانجام بعد از دو سال جدال، نخل طلا به سوی فیلمهای ایتالیایی روانه شد: «پدر رییس» از برادران تاویانی در ۱۹۷۷ و این حماسه روستایی درخشان از ارمانو المی. همانند «زندگی شیرین» این فیلم نیز یک فیلم سرحال سه ساعته بود و پر از امید، نه همراه با شک. زارعین یک روستا که زیر ظلم خان هستند برای فرستادن پسر بچهای باهوش به مدرسه، فداکاری میکنند. آن کودک احتمالا المی است؛ کسی که از ۱۹۵۳ بدون فراموش کردن عشقش به زمین و کشاورزی شروع به ساختن فیلم کرد.
جنسیت، دروغ و نوارهای ویدئویی
(استیون سودربرگ، 1989)
پیروزی سودربرگ برلی
در این سال دو رقیب سرسخت حضور داشتند که هر دو نمونه درجه یکی از شروع به رشد پدیده فیلمهای مستقل آمریکایی بودند: «کار درست را انجام بده»
از اسپایک لی (تصویری از نزدیکی چند نژادی آمریکای رو به انفجار) و کمدی عاشقانه استیون سودربرگ درباره روابط جنسی غیرعادی و اغفال.
سودربرگ جایزه برتر را برد و «لی» چیزی نصیبش نشد و بحث تبعیض نژادی پررنگتر شد. هر دو فیلم در تابستانی که روی پرده سینما آمدند در آمریکا مورد توجه قرار گرفتند و هر دو هم درخشیدند. هر دو رسیدن کاری سخت را خبر دادند، سخت برای به ذهن سپردن نام نویسندگانشان.
بدرود محبوبم (چن کایگه، ۱۹۹۳)
توجه به سینمای آسیای جنوب شرقی
کن تا آن سال به رشد فیلمهای - در حد- جهانی چین و هنگکنگ بیتوجه بود.
«زمین زرد» از چن کایگه و «خوشههای نیشکر قرمز» از ژانگ ییمو در لوکارنو و برلین قبل از این که کارگردانان به کن دعوت شوند، شناخته شده بودند. اما اهدای جایزه نخل طلا به «بدرود محبوبم» از چن کایگه (جایزهای که مشترک با فیلم «پیانو» از جین کامپیون داده شد) تیتر خبرهای سراسر آسیای شرقی را به خود اختصاص داد.
داستان از دو ستاره اپرای 50 ساله (ژانک فنگیبی تنومند و لزلی چونک جذاب) به خاطر صحنههایی از خیانت نیروهای حکومتی در دوران انقلاب فرهنگی برای منتقدین چینی خوشایند نبود. به عنوان فردی جوان در آن دوره سختی، چن کایگه مجبور شد تا پدرش را مورد اتهام قرار دهد. آن شبی که او نخل را برد به پدرش زنگ زد تا خبر و جایزه را با او شریک شود.
قصههای عامه پسند (کوئنتین تارانتینو، 1994)
ابداعی، دیوانهوار و کفرآمیز
0
در این سال فیلم قرمز از کریستف کیشلوفسکی در کانون توجهها قرار داشت، اما هیات داوران به ریاست کلینت ایستوود به فیلم کفرآمیز، ابداعی، دیوانهوار و ملودرام خونآلود کوئنتین تارانتینو جلب شدند. این فیلم کار جان تراولتا را جان تازه بخشید و ساموئل الجکسون را در رده اول ستارهها قرار داد و آهنگ فیلمهای اکشن را تا آخر دهه تغییر داد.
تارانتینو امسال با فیلم جنگی پرستاره دیگری به نام «حرامزادههای بیشرف» به فستیوال کن بازگشته است. این فیلم اولین فیلم رقابتی تارانتینو در کن بعد از قصههای عامهپسند است.
طعم گیلاس (عباس کیارستمی، 1997)
کمدی خودکشی
1
بهعنوان فیلمسازی ایرانی یک بار از ورود عباس کیارستمی به خاک ایالات متحده ممانعت شد، اما دو فیلم او از سوی منتقدین آمریکایی و هممیهنانش در آمریکا بسیار تمجید و تحسین شد (زندگی و دیگر هیچ، زیر درختان زیتون). او ایران را در سینمای جدید جهان دهه ۹۰ پیشرو ساخت. طعم گیلاس، بهطور مشترک با فیلم «مارماهی» شوهی ایمامورا موفق به دریافت نخل طلای کن شد. داستانی تاریک و کمدی درباره مردی که به خودکشی فکر میکند.
طعم گیلاس برای بردن این جایزه فیلمهایی از کارگردانان معتبر مثل مارکوبلوچیو، میشائیل هانکه و آنگ لی را کنار زد و در رقابتی سنگین آنها را پشت سر گذاشت.
4ماه و 3هفته و 2روز (کریستین مونژیو، 2007)
سقط جنین به سبک رومانیایی
2
مطرح شدن در کن کمی متفاوت شده است. به جای ستارهها و ژانرها، مردم برای فیلمهای داغ از عبارات رمزی استفاده میکنند. این یکی فیلم «سقط جنین به سبک رومانیایی» بود؛ داستانی تلخ از کریستین مونژیو در روزهای تاریک و پایانی رژیم کو و سدیل (آسکو) دختری دانشجو به سقط جنینی (غیرقانونی) نیاز دارد و دوستش او را به مردی بدخواه به نام «آقای بیب» میاندازد، همین ماجرای کوچک هم هر دو شخصیت قصه را در حالت تعلیق نگه میدارد و هم فیلم را به سینمادوستان در سطح سینمای جهان معرفی میکند و این است فستیوال کن؛ جایی که هیچ کارگردان دیگری نمیتواند طی دو روز سر
زبانها بیفتد.
ارسال نظر