بابک احمدی:
همیشه هوایم را داشت
هرگز صدای مهربانش از یادم نمیرود که در مراسم تشییع دوستش، قصیده خاقانی را خواند. خاقانی این قصیده را در سوگ پسرش گفته و نه سیدحسینی میدانست و نه هیچکس که او هم پسرش را از دست خواهد داد. همین کافی است که رفتن او را برای ما یکی از سختترین حوادث کند، به خصوص برای من که همیشه هوایم را داشت و برایم پدری کرد. بیایید به جای سنت مالوف ایرانیها که در سوگ دیگران گریه میکنند، درس بزرگی را که او به ما داد، برجسته کنیم. او در شرایط سختی زیست؛ اما به فرهنگ ایران اهمیت داد. مرگ هر بزرگی درسی برای ما دارد؛ آنکه سانسور میکند، میرود و آنکه سانسور میشود، میرود؛ روسا میروند، زیردستان هم میروند؛ ولی باید درسی را که سید به ما داد، از یاد نبریم و در شرایط دشوار فرهنگی آن را به کار بریم. کار بزرگ او یکی عشق و علاقهاش به فرهنگ و دیگری حرفهای نگاه کردنش بود. سیدحسینی در غم از دست دادن پسرش اندوهگین بود و کمرش خم شد؛ اما کار کرد؛ کاری مانند «فرهنگ آثار» را انجام داد و تا آخرین روز میخواست کار کند. در حالیکه در بیمارستان بستری بود و کسی امید به زنده بودنش نداشت، میخواست ترجمه تازهای را شروع کند و از من کتابی را خواست تا برایش پیدا کنم که ترجمه کند. درس دیگر سیدحسینی این است که فرهنگ یک لذت شخصی نیست؛ فرهنگ در خدمت دیگران و ملت است. او این کار را کرد، از جوانی برای دیگران زیست و تمام دغدغه خاطرش این بود که دیگران را ارتقا دهد. این چیزی است که از یاد همه ما رفته است. کمتر کسی مانند سیدحسینی به کتاب خدمت کرده است و به این دلیل ما در برابر او خاضع هستیم و سعی میکنیم درسهایش را یاد بگیریم.
ارسال نظر