اقتصاد رفتاری - ۱۷ فروردین ۸۸

ریچارد تالر(۱) و سندهیل مولیناتان(۲)

مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر

بخش نخست

تفاوت‌های اقتصاد رفتاری و اقتصاد سنتی

اقتصاد، در کل علمی در ارتباط با افراد و رفتار آنهاست. از این‌رو، اقتصاد رفتاری با توجه به پسوند «رفتاری»، چیست و چه تمایزی با دیگر انواع اقتصاد دارد؟

اقتصاد به طور معمول، دنیایی را به تصویر می‌کشد که ساکنان آن، افرادی محاسبه‌گر و غیراحساسی بوده و در پی حداکثرسازی فنی نفع شخصی خود می‌باشند. به این موجود اصطلاحا انسان اقتصادی گفته می‌شود. چارچوب استاندارد اقتصادی، عملا همه مطالعات رفتاری انجام شده توسط روان‌شناسان اجتماعی و مطالعات صورت گرفته در زمینه علوم شناختی غفلت کرده یا آن‌ها را منتفی می‌داند. روزگاری، این عامل اقتصادی «غیررفتاری» بر چند مبنا مورد دفاع قرار می‌گرفت: برخی ادعا می‌کردند که این مدل، صحیح و درست است، بسیاری از افراد دیگر معتقد بودند که رسمیت بخشیدن و کاربردی کردن مدل استاندارد، آسان‌تر بوده و نیز بسیار نتیجه بخش است، اما اقتصاد رفتاری از درک این نکته نشات گرفت که هیچ یک از این نقطه نظرات صحیح نیست.

مدل استاندارد اقتصادی رفتار انسان، سه ویژگی غیرواقعی عقلانیت نامحدود، قدرت نامحدود و خودخواهی نامحدود را در خود دارد که اقتصاد رفتاری، سعی دارد همه آن‌ها را تعریف و (محدود) سازد. هربرت سیمون که در سال ۱۹۵۵ موفق به کسب نوبل اقتصاد شد، از اولین منتقدان این ایده بود که افراد توانایی‌های نامحدودی در پردازش اطلاعات دارند. وی عبارت «عقلانیت محدود» را در تشریح مفاهیم واقع‌گرایانه‌تری از توانایی انسان در حل مسائل پیشنهاد می‌نماید. به نظر می‌رسد ناکامی در ادغام عقلانیت محدود با مدل‌های اقتصادی، به ایجاد شدن علم اقتصاد نادرست و ناکارآمدی می‌انجامد، چرا که از آن‌جایی که تنها قدرت ذهنی و زمان مشخص و محدودی در اختیار داریم، نمی‌توان انتظار داشت که مسائل سخت را به بهینه‌ترین شکل ممکن حل کنیم، بنابراین کاملا منطقی است که افراد قواعد تجربی را به عنوان شیوه‌ای برای صرفه‌جویی در امکانات شناختی خود به کار گیرند. با این وجود مدل استاندارد، این محدودیت‌ها را درنظر نمی‌گیرد.

فاصله گرفتن از عقلانیت، هم در قضاوت‌ها (باورها) و هم در انتخاب‌های افراد ظاهر می‌شود. البته مسیرها و شرایطی که قضاوت بدان طریق از عقلانیت فاصله می‌گیرد، گسترده‌ هستند(۳) چند نمونه از این دست، اعتماد بیش از حد و خوش‌بینی هستند.

یک نمونه از رفتارهای بسیار خوش‌بینانه که دربردارنده دو مفهوم مهم رفتاری، یعنی نفرت از ضرر و محاسبات ذهنی می‌باشد، مطالعه‌ای است که در میانه دهه ۱۹۹۰ روی رانندگان تاکسی در شهر نیومکزیکو صورت گرفت.(۴) این راننده‌ها، هزینه‌ای ثابت را برای اجاره تاکسی‌های خود به مدت ۱۲ساعت می‌پردازند و آن‌گاه، تمامی درآمد ناشی از رانندگی را خودشان در اختیار می‌گیرند، اولین قدم این است که این افراد باید تصمیم بگیرند که روزانه چند ساعت به رانندگی بپردازند.

در این مدل، استراتژی حداکثرسازی سود آن است که در روزهای خوب، یعنی روزهای بارانی یا روزهای پر از جلسه در شهر، ساعات بیشتری کار کنند و در روزهای معمولی زودتر دست از کار بکشند. در عین حال، در یک صورت بندی جدید، فرض کنید که این راننده‌ها، یک سطح درآمدی خاصی را به عنوان هدف برای هر روز تعیین کرده و با کسری‌های متناسب با آن هدف، به عنوان ضرر و زیان برخورد کنند، بر مبنای این صورت بندی، ایشان برعکس مدل قبلی در روزهای خوب زودتر دست از کار کشیده و در روزهای بد، ساعات بیشتری را به کار خواهند پرداخت. نویسندگان این تحقیق به این نتیجه رسیدند که این دقیقا همانی کاری است که رانندگان تاکسی انجام می‌دهند.

دومین اصل آسیب‌پذیر اقتصاد استاندارد، یعنی فرض منوط به کنترل کامل فرد بر خود را درنظر بگیرید. این فرض هم غیرواقعی است، چرا که انسان‌ها برخی اوقات حتی با وجود اینکه از بهترین گزینه مطلع هستند، بر خود کنترل ندارند.

بسیاری از ما در زمانی خاص بسیار بیش از حد خورده، نوشیده یا خرج کرده‌ایم و بسیار کم ورزش کرده، صرفه‌جویی نموده یا کار کرده‌ایم. اگرچه افراد با این گونه مشکلات ناشی از کنترل کامل بر خود دست به گریبان هستند، اما حداقل به گونه‌ای نسبت به آن‌ها آگاهی دارند. مثلا از برنامه‌های رژیمی استفاده می‌کنند یا سیگار را به صورت بسته‌ای می‌خرند (چرا که داشتن یک کارتن سیگار، بیش از حد وسوسه انگیز است). آن‌ها همچنین بیش از آن‌چه که نیاز دارند، مالیات‌های کسر شده از حقوق می‌پردازند تا از این طریق، بازپرداخت زمان بازنشستگی خود را تضمین نمایند.

نهایتا این که افراد صرفا به طور محدودی خودخواه هستند، اگرچه در تئوری‌های اقتصادی نوع دوستی به کلی منتفی نمی‌شود، اما اقتصاددان‌ها صرفا بر منافع شخصی به عنوان محرک اصلی افراد تاکید می‌کنند. به عنوان مثال، مسایلی همانند سواری مجانی در اقتصاد بسیار مورد بحث قرار گرفته‌اند و مدل‌های اقتصادی پیش‌بینی می‌کنند که این مساله در مورد بسیاری از کالاهای عمومی رخ می‌دهد، زیرا نمی‌توان از افراد انتظار داشت که از کالاهای عمومی استفاده کنند، مگر آن‌که از این طریق، رفاه خصوصی خود را افزایش دهند، اما در واقع، افراد غالبا از روی نوع دوستی و با از خودگذشتگی رفتار می‌کنند. مثلا در سال ۱۹۹۸، ۱/۷۰درصد از خانواده‌های آمریکایی، مبالغی را برای امور خیریه پرداخت نمودند که به طور متوسط، برابر با ۱/۲درصد از درآمد آن‌ها بود.(۵)

به همین طریق، ۵/۵۵درصد از افراد ۱۸سال به بالا در سال ۱۹۹۸ به انجام کارهای داوطلبانه پرداختند که میزان متوسط ساعات کاری داوطلبانه‌شان به طور متوسط برابر ۵/۳ساعت در هفته بود.(۶) همچنین رفتارهای نوع‌دوستانه مشابهی در تجربیات آزمایشگاهی کنترل شده مشاهده شده است. افراد غالبا در بازی‌های «معمای زندانی» با یکدیگر همکاری کرده و پیشنهادهای غیرمنصفانه در بازی‌های «اولتیماتوم»(۷) را رد می‌کنند. (در یک بازی اولتیماتوم، فرد آزمایش کننده مبلغی پول، مثلا ده دلار را به یکی از طرفین بازی که پیشنهاد‌دهنده است می‌دهد. سپس این فرد پیشنهاددهنده، مبلغی به میزان X که برابر با ۱۰دلار بوده یا کمتر از آن می‌باشد را به بازیگر دیگر، یعنی فرد پاسخ‌دهنده پیشنهاد می‌دهد. اگر پاسخ‌دهنده، این پیشنهاد را بپذیرد، به اندازه X دریافت کرده و فرد پیشنهاد‌دهنده به میزان X-۱۰ خواهد داشت. در صورتی که پاسخ‌دهنده پیشنهاد فوق را رد کند، آن‌گاه هیچ یک هیچ دریافتی نخواهند داشت. تئوری استاندارد اقتصاد پیش‌بینی می‌کند که پیشنهاد‌دهنده‌ها، مقداری اندک (مثلا بیست و پنج سنت) را پیشنهاد کرده و پاسخ‌دهنده‌ها آن را خواهند پذیرفت، چرا که بیست و پنج سنت بهتر از آن است که دریافتی‌شان، صفر باشد، اما تجربه نشان داده است که پاسخ‌دهنده‌ها نوعا پیشنهادهای کمتر از ۲۰درصد (یعنی ۲دلار در این مثال) را نمی‌پذیرند.)

اقتصاد مالی رفتاری

اگر در میانه دهه ۱۹۸۰ از اقتصاددانان خواسته می‌شد شاخه‌ای در اقتصاد را نام ببرند که عقلانیت محدود کمترین امکان کاربرد را در آنجا خواهد داشت، احتمالا بیشترین پاسخی که شنیده می‌شد مبحث اقتصاد مالی بود. در همین راستا به طور مثال یکی از اقتصاددانان مطرح، نظریه بازارهای کارا (به تعریف پایین رجوع شود) که از تفکر سنتی اقتصادی نشات می‌گیرد را با ثبات‌ترین و نهادینه‌ شده‌ترین امر در اقتصاد می‌داند. با این وجود، اقتصاد مالی، احتمالا آن شاخه‌ای از علم اقتصاد است که اقتصاد رفتاری بیشترین سهم را در آن داشته است، اما این مهم چگونه رخ داده است؟ دو عامل در موفقیت شگفت‌انگیز اقتصاد مالی رفتاری سهیم بوده است. اولا اقتصاد مالی به طور کلی و نظریه بازارهای کارا (به مبحث «بازارهای سرمایه‌ کارا» رجوع شود) به طور خاص، پیش‌بینی‌های دقیق و آزمون‌پذیری در رابطه با پدیده‌های قابل مشاهده صورت داده‌اند. ثانیا در این حوزه، داده‌های با کیفیت بالا برای آزمایش این پیش‌بینی‌های قطعی و متقن در دسترس می‌باشند.

نظریه بازارهای کارای عقلایی بیانگر آن است که قیمت‌های سهام «صحیح» هستند، به این معنا که قیمت دارایی‌ها نشانگر ارزش واقعی یا عقلایی اوراق بهادار است. این اصل اساسی نظریه بازارهای کارا، در بسیاری از موارد غیرقابل آزمایش است، زیرا ارزش‌های واقعی قابل مشاهده نیستند. با این حال، در برخی موارد خاص می‌توان این نظریه را با مقایسه دو دارایی که ارزش واقعی نسبت به هم معین است، آزمون نمود.

مثلا شرکت‌های سرمایه‌گذاری بسته(۸) را درنظر بگیرید.(۹) این شرکت‌ها بسیار شبیه به شرکت‌های معمولی(۱۰) هستند، به جز این که سرمایه‌گذاران در اینگونه شرکت‌ها برای نقد کردن وجوه خود باید سهام خود را در بازار آزاد به فروش رسانند. این امر، بدان معنا است که قیمت‌های شرکت‌های بسته در بازار به جای آن که از برابری با ارزش دارایی‌هایشان توسط مدیران شرکت، که در مورد شرکت‌های باز صورت می‌گیرد، تعیین شود، از عرضه و تقاضا مشخص می‌گردد. از آن‌جا که اموال شرکت‌های بسته عمومی هستند، کارایی بازار به این معنا است که قیمت این شرکت‌ها باید با قیمت اوراق بهادار اصلی که تحت مالکیت آنها است (ارزش خالص دارایی‌ها)(۱۱) مطابقت داشته باشد. در مقابل، این شرکت‌ها نوعا با تخفیف‌های قابل ملاحظه‌ای(در نرخ تنزیل) بسته به ارزش خالص دارایی‌های خود به مبادله می‌پردازند. جالب‌ترین نکته از منظر رفتاری این است که تخفیف‌های شرکت‌های بسته با یکدیگر همبستگی داشته و به نظر می‌رسد که نشانگر تمایلات سرمایه‌گذاران خرد می‌باشند. (سرمایه‌گذار‌ان فردی در مقایسه با نهادها، مالکان اصلی شرکت‌های بسته هستند). لی و همکارانش دریافتند که این تنزیل‌ها در ماه‌هایی که سهام شرکت‌های کوچک (که این‌ها نیز عمدتا در مالکیت افراد هستند) به خوبی عمل می‌کنند و در ماه‌هایی که تعداد بیشتری اعلام عمومی فروش سهام برای اولین بار (IPO) صورت می‌گیرد که نشان‌دهنده وجود یک بازار «داغ» هستند، کاهش می‌یابند. از آن‌جا که این یافته‌ها به واسطه تئوری اقتصاد مالی رفتاری پیش‌بینی شده بودند، تحقیقات را از ارائه واقعیت‌های آزاردهنده (برابری نکردن قیمت بازار با ارزش خالص دارایی‌ها) فراتر برده و به سوی درک ساختاری چگونگی عملکرد بازارها سوق می‌دهند.دومین اصل نظریه بازارهای کارا، غیرقابل پیش‌بینی بودن است. در یک بازار کارا، ممکن نیست که بتوان براساس اطلاعاتی که در دسترس عموم هستند جهت‌گیری‌های قیمت سهام در آینده را پیش‌بینی نمود. انحراف‌های زیادی که در اوایل از این اصل صورت گرفته است، هیچ ارتباط آشکاری با رفتار ندارند. به طور مثال گزارش شده است که شرکت‌های کوچک و «شرکت‌های ارزشی»(۱۲) (شرکت‌هایی با نسبت پایین قیمت به درآمد) در مقایسه با دیگر سهامی که ریسک مشابهی دارند، بازدهی بالاتری داشته‌اند. همچنین گزارش شده است که بازار سهام و به ویژه سهام شرکت‌های کوچک در ماه ژانویه و در روزهای جمعه به خوبی عمل کرده‌اند؛ اما در روزهای دوشنبه رفتار ضعیفی داشته‌اند.

پاورقی‌ها

۱ - Richard Thaler

۲ - Sendhil Mullainathan

۳ - بهKahnemanاet al,۱۹۸۲ رجوع شود

۴ - Camerer et al. ۱۹۹۷

۵ - آمارها از( Chronicle of Philanthropy (۱۹۹۹ گرفته شده که در آدرس الکترونیکی زیر قابل دسترس هستند:

http://philanthropy.com/free/articles/v۱۲/i۰۱/۱۲۰۱whodonated.htm

۶ - آمارها از (Independent Sector (۲۰۰۴ گرفته شده است که در آدرس الکترونیکی زیر قابل دسترس هستند:

http://www.independentsector.org/programs/research/volunteer_time.html

۷ - Ultimatum

۸ - Closed-end

۹ - Lee et al, ۱۹۹۱

۱۰- Open-end

۱۱- NAV

۱۲- value firms

ادامه دارد