«راهدیگر» راه پیشرفت، راه توسعه
کتابی که کشوری را از دام توسعه نیافتگی رهانید
بخش دوم
در انتظار عدالت
موفقیت سریع ما در ربط دادن دغدغههای پروییهای پایین شهر با اصلاحات حقوقی را به همان اندازه که مردم تایید میکردند، رهبر سندرو، گازمن هم تایید میکرد.
بخش دوم
در انتظار عدالت
موفقیت سریع ما در ربط دادن دغدغههای پروییهای پایین شهر با اصلاحات حقوقی را به همان اندازه که مردم تایید میکردند، رهبر سندرو، گازمن هم تایید میکرد.
او در 1991 نوشت «ILD منبع قانونگذاری شده است. آنها قانونگذاری میکنند. آنها قوانین را تهیه و سپس به تصویب میرسانند.» رقابت آن چیزی نبودکه سندرو به دنبال آن باشد، بنابراین او تلاشهایش برای خراب کردن بازی را با شلیک گلوله به خودروی من، نقشه به قتل رساندن من در خانه و بمبگذاری در جلوی دفتر کار، دو چندان کرد.
سندرو، ILD را آماج حملات خود گرفته بود چون ما از نظام حقوقی استفاده کردیم تا به فقیرترین گروهها هم سهمیاز زندگی سیاسی و اقتصادی پرو بدهیم، یک شیوه غیرعادی برای تسخیر قلب و ذهن پروییهایی که اکثر آنها فقیر بودند. حق با همکار من ماریانو کورنخو بود. استدلالهای گازمن ته کشیده بود؛ کار ما باعث تضعیف جذابیت تروریسم در بین هواداران اصلی سندرو - محرومان - شد. کوتاه زمانی پس از بمبگذاری جولای ۱۹۹۲ در دفتر کار ما، ابیمال گازمن در نتیجه عملیات عالی پلیس پرو و به ویژه سرهنگ بِنِدیتو خیمنس بیکا که برای سالها گازمن را تعقیب میکرد دستگیر شد. به لطف این حمله ناگهانی پلیس، سازمان هستهای سندرو به سرعت از هم پاشید و در ۱۹۹۳ اکثر جوخههای ضربت آن شناسایی و دستگیر شدند. از جمله یک هسته هفده نفره که درصدد ترور ما بودند. این عملیات آخرین مبارزه موفقمیلیونها پرویی علیه سندرو بود. سازمانهای کشاورزی در دامنههای آند به رهبری مردمان شجاعی مثل اوگو اوئیلکا، رهبران روستایی قهرمانی مثل والتر توکاس در مناطق کشت کوکائین و رهبران نظامی روشنگری مثل ژنرال آلبرتو آرسینگا که دولت را با کشاورزان
نزدیکتر ساخت، سندرو را شکست دادند. در شهرها، رهبران شهری مثل ماریا النا مویانو و میشل آزکوئتا از ویلا ال سالوادور، مقاومت علیه تاخت و تازهای سندرو را سازماندهی کردند.
گروه هفده نفرهای که قصد ترور دسوتو را در محل کار، منزل و خودرو وی داشتند در سال 1993 دستگیر شدند
قهرمانان بیشماری در جنگ پرو علیه تروریسم در داخل و خارج از دولت حضور داشتهاند. تاریخ آن در آینده نوشته خواهد شد. آنچه قطعی است این است که سندرو شکست خورد چون محرومان، جواب رد به تروریسم دادند. هدف محرومان بهتر شدن وضع زندگیشان بود و بدین منظور متقاعد شدند که راهی بهتر از آنچه که تروریستها نشان دادند وجود دارد.
از بخت بد ما، جای بمبهای سندرو را میدانهای مین سیاسی گرفت. عمده اصلاحات ما طی سالهای آخر دولت آلن گارسیا (90-1985) و با پشتیبانی وی شروع شد. اما عمده برنامههای اصلاحات عملی در نخستین دولت آلبرتو فوجیموری
(۱۹۹۰-۱۹۹۵) به طور کامل اجرا شد که علنا اظهار میداشت دلیل وی برای ورود به سیاست در وهله نخست این بوده است که هواداران خود را در راه دیگر کشف کرده بود. در واقع اصلاحات ما صحنه را برای نقش آفرینی فوجیموری به عنوان رهبر اصلاحات طی آن دوره بهخوبی آماده کرد. همانطور که تاریخنگار رییس دولت پرو مینویسد: «فوجیموری (هنگامیکه در ۱۹۹۰ رییس جمهور شد) از این نکته خبر نداشت که وی به وسیلهای برای پروژه نوسازی پویایی تبدیل شده است که در یک سوی آن ILD و در سوی دیگر ابیمال گازمن قرار داشت.»
در حالی که رییس جمهور فوجیموری موفقیتهایی که ILD برای دولت او به بار آورد، در انظار عمومیتحسین میکرد و در خفا به خاطر رتبه بالای موسسه ما در افکار عمومیبرای طراحی و اجرای اصلاحات نهادی دلخور بود. در ابتدای کار رییس جمهور ظاهرا خوشحال بود که ما مسوول تبیین اصلاحات به عموم مردم هستیم، زیرا وی هنوز مطمئن نبود که یک سخنور سیاسی خوش بیان است. با نگاه به گذشته میبینیم پذیرش علنی رهبری پروژهها، یک خطای سیاسی از جانب ما بود، چون به دشمنان فوجیموری فرصت میداد تا وی را به مدت دو سال مداوم با شایعاتی تحریک کنندکه پرو را در عمل ILD میچرخاند. چنین تبلیغات و مجیزگویی هر اندازه خوشایند ما باشد واضح بود که یک مخزن اندیشهساز مستقل مثل ما اجازه نداشتیم به مدت طولانی گوی سبقت را از رییس جمهور بربائیم. روزهایی که شریک دولت بودیم کوتاه بود. سر انجام در سال 1992 من از سمت مشاور رییس جمهور و نماینده شخصی وی استعفا دادم و در 1996 ILD از اداره پروژههای دولتی دست کشید.
راه درخشان و راه دیگر
درسهایی از جنگ موفقیتآمیز پرو علیه تروریسم
ILD درصدد برنیامد تا تروریستها را استخدام کند. هدف ما فهمیدن روشهای وارد کردن اکثریت پروییها به درون نظام قانونی بود که به صورت سنتی آنها را راه نمیداد و بنابر این جلوی توسعه اقتصادی ملت را میگرفت. ما هرگز قصدی برای پیوستن به جنگ نداشتیم. مانند تاریخنگار آرنولد توین بی، اعتقاد راسخ داشتیم که جنگ نه فقط فاجعهآمیز است، بلکه اتلاف کامل انرژی انسانی است. اما اگر اتفاقا خود را ملزم به توسعه و کمک به تهیدستان کردید، و در زمان جنگ در آتش متقاطع دشمن گیر افتادید، بهتر است که پی ببرید چه اتفاقی افتاده است و چرا. مشارکت در این مبارزه نکات بسیاری را به ما درباره سیاست محرومیت و توسعه در شرایط امروز آموخت.
یکی از صدها کاریکاتوری که میگوید در واقعیت امر، پرو را دسوتو اداره میکند.
آنچه متوجه شدیم این است که امروز انقلاب گسترده اجتماعی و اقتصادی در دنیای در حال توسعه، در شرف وقوع است که با انقلاب صنعتی در غرب که باعث سرمایهداری بازار شد، برابری میکند. در چهل سال گذشته، حدود ۴میلیارد نفر که در پس کرانههای کشورهای در حال توسعه و ملتهای شوروی سابق زندگی میکردند، شیوه زندگی سنتی خود را کنار گذاشتهاند. آنها از جوامع کوچک و منزوی به سمت تقسیم کار بزرگتر و جهانیتر در بازارهای رو به گسترش حرکت میکنند که هم آدام اسمیت و هم کارل مارکس شاهد ظهورشان در غرب دویست سال قبل بودند و اینک در حال ظهور درخارج از دنیای غرب هستند.
این مردمانی که در اطراف شهرهای بزرگ حلقه زدهاند و به تعداد صدها میلیونی به شهرهای بزرگتر مهاجرت میکنند، جدیدترین بازیگران در صحنه جهان هستند. برای نمونه طی چهار دهه گذشته، جمعیت شهر لیما پایتخت پرو شش برابر شده است. پورتو پرنس مرکز هائیتی طی همین سالها دست کم پانزده برابر شده است؛ جمعیت گوایاکویل اکوادور نیز یازده برابر شده است. اقتصادهای زیرزمینی در روسیه و اوکراین درحال حاضر 50درصد GDP را تولید میکنند، بازار سیاه در گرجستان رقم بالای 62 درصد GDP را دارد. سازمان بین المللی کار گزارش میدهد که از 1990 تاکنون، 85 درصد مشاغل جدید در آمریکای لاتین و کارائیب در بخش خارج از قانون ایجاد شده است. در زامبیا فقط 10 درصد نیروی کار به صورت قانونی استخدام شدهاند.
از پرو تا فیلیپین، این کارگران و کارفرمایان، غیرقانونی سرگرم بهبود وضع زندگی خویش هستند. آنها مطالعه میکنند، به سفر میروند و رادیو و تلویزیون دارند. در نتیجه آنها میدانند که نخبگان غربی شده کشورهایشان به چه خوبی زندگی میکنند و آنها هم در آرزوی آن زندگی خوب هستند.
پتانسیل اقتصادی آشکارا وجود دارد. اگر چه مهاجران جدید کشورهای در حال توسعه و کمونیستی سابق در حلبیآباد زندگی میکنند و طبق معیارهای غربی گرفتار فقر وحشتناکی هستند، اما بدون دارایی هم نیستند. کار ILD طی بیست سال گذشته، پتانسیل کارآفرینی خارقالعاده مردم جهان سوم را آشکار ساخته است. بر اساس برآوردهای ما طی چهل سال گذشته، این مردم بیش از 10 تریلیون دلار ثروت خلق کردهاند که ارزش آن نود برابر تمام کمکهای خارجی چند جانبه و چهل برابر وامهای توسعهای بینالمللی است که ملتهای توسعه نیافته دریافت کردهاند و ارزشی بیشتر از بیست بازار سهام بزرگ جهان دارد.
تفاوت بین انقلاب صنعتی امروز و انقلابی که دویست سال پیش در غرب آغاز شد این است که این انقلاب جدید با سر و صدای فراوان به سرعت به جلو میرود و زندگی مردمان بیشتری را متحول میسازد. انگلستان هنگامی که پیشرفت ۲۵۰ساله خود از کشاورزی به رایانه کیفی را شروع کرد فقط ۸میلیون نفر را تحت حمایت میگرفت. اندونزی همین سفر را فقط در چهار دهه - با جمعیتی بیش از ۲۰۰میلیون نفر- طی میکند. آیا جای تعجب نیست که نهادهای اندونزی به کندی همسان شدهاند، اما همسان شدنی که باید انجام شود. موج انسانی از جوامع و خانوارهای منزوی حرکت کرده است تا در دایرههای دایما بزرگ شونده مبادله اقتصادی و فکری مشارکت کنند. این موج است که جاکارتا، مکزیکو سیتی، سائوپولو، نایروبی، بمبئی، شانگهای و مانیل را به ابرشهرهای ۱۰، ۲۰ و ۳۰میلیونی تبدیل کرده است و نهادهای سیاسی و حقوقی آنها را به نفس نفس انداخته است.
قانون به جای این که به آنها کمک کند آنها را نادیده گرفته و طرد میکند. این شکاف قانونی است که حس مستولی شده بیگانگی - طبقهای جدا بودن - را به وجود میآورد. و این تبعیض شدید طبقاتی است که به تروریستهایی پر و بال میدهد که همیشه در گوشه و کنار آماده هستند تا به دفاع از آرمان محرومان بپردازند. در پرو، رهبران فکری و سیاسی سندرو گرایش به توسل به ترور برای کسب قدرت داشتند، زیرا دریافته بودند اکثریت پروییها از وضع موجود کاملا ناراضی هستند. سندرو احساس میکرد قدرت این احساسات را میتوان مهار و هدایت کرد تا نظامهای سیاسی و اقتصادی موجود را براندازند.
برخی ادعا میکنند ظهور جزیرههای کوچکی از بخشهای پر رونق اقتصادی در میانه بخشهای بزرگ توسعه نیافته یا غیررسمی، نشانه طلوعگذار نابرابر اما با این حال چارهناپذیر و آسان به نظامهای سرمایهداری است. من این ادعا را نمیپذیرم. وجود جزایری پر رونق در دریای فقر، عقب ماندگی بسیار زیاد ظرفیتهای ملت برای ایجاد کانالهای ارتباطی با این محرومان و در دسترس قرار دادن شالودههای حاکمیت قانونی را با فراهم ساختن حقوق مالکیت رسمی به اکثریت شهروندان پنهان میسازد. در نهایت به دعوت اقلیتهای سیاسی برای تشکیل جنبشهای تروریستی به امید جذب این رایدهندگان عظیم میانجامد.
آنچه در پرو انجام دادیم یعنی دسترسپذیر ساختن بخشهای مهمی از حاکمیت قانونی به همه مردم، سندرو را تا حد زیادی از سوراخ سمبههایی که برای پنهان شدن و فعالیت کردن نیاز داشت محروم ساخت.
ما دقیقا در سر بزنگاه توانستیم بفهمیم که مردم نه به دلیل فقیر بودن، بلکه چون از نظام قانونی کنار گذاشته شدهاند شورش میکنند. با دادن سهم و منفعتی از اقتصاد به مردم و با ثابت کردن به آنها که دولت قصد ملحقکردنتان در جامعه رسمیرا دارد، دکان تروریستها را تخته کردیم.
ده سال از هنگام شکست سیاسی سندرو و پنج سال از هنگامیکه ILD کار برای دولت پرو را متوقف ساخت میگذرد. یک جنگ وجود داشت و ما به عنوان پروییهای میهن پرست، تصمیم گرفتیم که فرصت برای شروع اصلاحات مهم مناسب است. با این که هنوز در پرو مستقر هستیم، در سایر کشورهای درحال توسعه کار میکنیم تا بر مبنای مطلقا فنی، محرومشدهها را وارد اقتصاد قانونی کنیم. ما به صورت یک سازمان غیردولتی مستقل عمل میکنیم که به دولتها در کشف و ارزیابی اقتصادهای غیرقانونی کمک کنیم. به محض این که تحقیق کامل گردید، به کشور مربوط کمک میکنیم تا همه نظامهای غیر قانونی پراکنده که خارج از اقتصاد قانونی کار میکنند را تحت حاکمیت قانون در شبکهای سازگار از ابزارهای حقوقی در آورد. ما نظامهای حقوقی ایجاد میکنیم که داراییهای همه شهروندان با اطمینان حفظ شود و به بهترین کاربرد ممکن انتقال یابد. نسخه کلی را در پیوستهای 1 و 2 (پرو فرم و باسفرم) انتهای کتاب خلاصه کردهایم. از آنجا که دیگر برای پرو کار نمیکنیم، در سیاست اصلاحات دخیل نیستیم، اما با بازاندیشی گذشته مایل هستم از فرصت نوشتن مقدمهای برای ویرایش جدید
راه دیگر استفاده کرده و برخی نتایج مفید را استخراج نمایم.
هنگامیکه ترور و وحشت ایجاد میشود، به رغم جانهایی که از دست میرود و بدبختیهای هولناکی که ایجاد میشود، اخلاقا درست است که در اصلاح نهادهای کشورتان شرکت کنید. به دلایل تکرار شونده تاریخی، امکان تغییر، غالبا با یک بحران که در زمانهای زیادی خشونت بار باشد همراه است. رودولف فن برینگ، حقوقدان بزرگ آلمانی قرن نوزدهم میگفت حاکمیت قانون، نظم از پیش تنظیم شده نیست - آن از منازعه و درگیری و واکنش نظام حقوقی به تغییر شرایط حادث میشود. اگر معتقد به توسعه اقتصادی در کشورتان هستید باید ترور ناگهان طغیان کند، نمیتوانید کنار گود بایستید و ادعا کنید اقتصاددان، وکیل یا سرمایه دار هستید بدون اینکه هیچ تخصصی در خشونت سیاسی داشته باشید.
شما تعهد دارید که از آموزش حرفهای خود استفاده کنید و سعی به درک دلایل اقتصادی و حقوقی بنمائید که چرا مردم فقیر آستینها را بالا میزنند و سپس روشهای استفاده از نارضایتی و خشم علیه وضع موجود را شناسایی کنید تا یک نظام قانونی کارا به وجود آید و در سایه آن همه افراد جامعه قادر به شکوفایی باشند. بینظیر میبود اگر توسعه اقتصادی میتوانست همیشه در زمان صلح آغاز شود و رهبری روشنگر تصمیم میگرفت که زمان آن رسیده است تا همه مردم را به یک سطح زندگی عالی برساند. و اگر این طور نیست ضروری است تا اشتیاق برای تغییر را در جهت درست هدایت کنید، ضروری است تا از ناامیدی و مشقت برای ساختن امید استفاده کنید و لازم است بیاموزید چگونه نگرانیهایی را که ترور پرو بال میدهد به سمت ایجاد صلح و خلق ثروت منحرف سازید. باید در امور مداخله کنید، در غیر این صورت چگونه میتوانیم با همدیگر زندگی کنیم.
من متقاعد گشتهام پشتیبانی اکثریت چشمگیری از تهیدستان را در اصلاحات کسب کردیم چون اقدامات ما حفظ وضع موجود نبود، بلکه در جهت تغییر آن بود. اشتباه نکنید: تهیدستان وضع موجود را دوست ندارند. آنچه آنها میخواهند تغییر است و بدجوری خواهان آن هستند. میتوان اصلاحات نهادی را شروع کرد به شرط آنکه پرچم را به دست رییس کشور بدهید. و فرایند اصلاحات ادامه خواهد یافت به شرط آنکه رییس کشور در کنار آن باقی بماند. در کشورهای در حال توسعه و کمونیستی سابق، فقط رییس کشور و دارو دسته نزدیک وی قادر به جلب توجهات و جمعآوری حمایت سیاسی قاطع مورد نیاز برای محو سکون تعمدی وضع موجود بودند. فرادستان و نظام اداری در آغاز مایل هستند تا جلوی تغییرات حتی کوچک را هم بگیرند. هر تصمیم با پیامدهای گسترده از قبیل ایجاد نظام مالکیت قانونی که تهیدستان را در بر میگیرد و رهایی میبخشد، ضرورتا سیاسی بوده و باید از همان ابتدا در دستهای رییس کشور گذاشته شود.
حفظ همراهی رییس کشور با برنامه اصلاحات، چالش اصلی هر اصلاحگری است. همان طور که در پرو متوجه شدیم دشمنان اصلاحات به دنبال کاهش دادن تعهد
رییس جمهور به تغییر بودند و دایما به ما انگ رقبای سیاسی بالقوه وی را میزدند. اشتباه ما به عنوان یک مخزن اندیشهساز این بود که وارد خطوط واحد جبهه سیاسی اصلاحات شدیم. هنگامی که رییس جمهور گارسیا و فوجیموری مرا احضار کردند باید راههایی پیدا میکردم تا اطمینان حاصل شود مشعل اصلاحات همیشه در دستان رییسجمهور است یا شاید باید پیشنهاد فوجیموری را میپذیرفتم و نخست وزیر وی میشدم و در داخل دولت یک تیم نخبه برای هدایت اصلاحات میساختیم. باور اولیه من که یک مخزن اندیشهساز مستقل قادر به انجام اصلاحات به تنهایی و بدون تعهد سیاسی به دولت است، یکسره توهم بود. شخص رییس کشور و سیاستمدارانی که وی اعتماد دارد باید فرآیند اصلاحات را اجرا کنند تا اطمینان حاصل شود کسانی که ریسک سیاسی را بر عهده میگیرند، اعتبار آن را کسب میکنند. به همین دلیل است که ILD هیچ مشکلی در هنگام کار در خارج نداشت. در آنجا ما فنسالاران به خدمت گرفته شده بودیم، خارجیانی که هیچ مداخله سیاسی نداشتیم.
فرآیند اصلاحات قانونی که مستلزم وارد کردن کارآفرینان غیرقانونی به یک چارچوب حقوقی رسمی است لزوما تلاشی فرهنگی است: انطباق بازار غربی و قانون شرکتها به فرهنگهای پر تحرک و رسمهای کارآفرینان جدید کشورهای درحال توسعه و شوروی سابق. درباره عبارت مشهور «جنگ فرهنگها» چه میگوییم که طبق آن اکثر مردم کشورهای در حال توسعه، ویژگیهای فرهنگی که اجازه موفقیت را به آنها بدهد ندارند؛ استدلالها درباره دلایل فرهنگی موفقیت اقتصادی، تقریبا شبیه صنعت توریست عمل میکند: آنها بر تفاوتهای بین مردم توجه کرده و آنچه را اشتراک دارند، کاملا نادیده میگیرند. با قبول این فرض، سرگرم کننده است که بخوانیم آمریکاییها هرگز با چینیها و کرهایها کنار نخواهند آمد، چون آسیاییها در پنج هزار سال گذشته گوشت سگ میخوردهاند. ژاپنیها همچنین از خوردن گوشت نهنگ لذت میبرند، در حالیکه فرانسویها به خوردن گوشت اسب اصرار دارند.
کسانی که درباره حل منازعات جهان جدی هستند مفیدتر خواهند دید که به دستاوردهای زندگی واقعی توجه نمایند تا فرهنگها را با کارایی به هم نزدیکتر سازند: برای نمونه مراحل انضمام در اتحادیه اروپا. از جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم، اروپا کمبود «مرشدهای فرهنگی» نداشت که مینوشتند اروپاییها هرگز روی صلح را نخواهند دید. مردانی که انگور کشت میکنند و مشروب مینوشند هرگز نمیتوانند با کسانی کنار بیایند که آبجو را ترجیح میدهند. چنین تفاوتهای فرهنگی با این استدلال، ملتهای مسیحی اروپا را به جنگ ابدی محکوم میکند. به تکرار طوطیوار همین ادعاهای پوچ و مسخره نویسندگان امروزی مختلفی توجه کنید که ادعا میکنند مقدر است اسلام با غرب «کافر» بجنگد. اینها کتب سرگرمکننده در بستر خواب هستند اما قطعا جالبتر و مناسبتر، ماجراهای چگونگی کاربرد قانون توسط استادان حقوق اروپایی است - که با رهبران سیاسی از قبیل رابرت شومان فرانسوی، السید دگاسیری ایتالیایی و کنراد آدنائر آلمانی به حرکت در آمدند - تکههای جدا افتاده فرهنگ اروپایی را تجدید سازمان کردند تا همه را به راحتی یک جا جمع کنند.
به جای تسلیم شدن به ادبیات فرهنگی بدبینانه و تکرار ادعاهای پوچ آنها، ترجیح میدهیم به شواهد واقعی در مورد کار افرادی مثل ژان مونه، پدر ادغام اروپایی اشاره شود که با جدیت به بررسی جزئیات حقوق قوانین و نهادهای مختلف اروپا در زیر میکروسکوپ پرداخت و چه چیز در زیر میکروسکوپ پیدا کرد؟
اینکه اروپاییها با وجود تفاوتها، اشتراکهای بسیاری دارند. اروپاییها با نگریستن به فرهنگ از میان منشور حقوقی، راههای احداث پل بین فرهنگهای مختلف را پیدا کردند. در نتیجه همان ملتهایی که کمتر از شصت سال پیش، رکورد کشت و کشتار زمان جنگ را شکستند در اتحادیه اروپایی گرد هم آمدند که دارای مجلس، بازار و پول مشترک هستند. به رغم فرهنگهای متفاوت، از ترکیب اجزا به کل واحد میرسیم.
تنها راه مواجهه با فرهنگ، هنگامی که در عرصه سیاست هستید، بدون اینکه با تبعیض ناخودآگاه به جهت خاصی منحرف شوید، ساختارشکنی از مفاهیم خصمانه بزرگ است که از بررسی فرهنگهای مختلف به طبقهبندیهای حقوقی میآید جایی که قلابها و حلقههایی پیدا میشود تا فرهنگهای مختلف اجازه یابند دست به دست هم دهند و متحد شوند. هنگامیکه نوبت فرهنگ میرسد، شیطان در پرداختن به امور جزئی لانه کرده است و او را فقط میتوان از دم با انبرکهای قانونی گرفت.
بررسی فرهنگها، لزوما زمینه مستعدی برای ایجاد اسطوره یا تحریک به درگیری نیست. آن فقط به تروریسم کمک میکند. اگر میخواهید بدانید چگونه میتوان فرهنگها را با هم آشتی داد، اسنادی که به تشکیل سازمانهای بینالمللی انجامیده است را بخوانید، مثل اتحادیه اروپا، یا قانون تحولیافته ایالات متحده یا پیوست ۱ و ۲ در این مجلد و یا با ILD تماس بگیرید.
نمیتوان بازارهای گسترده و سرمایهداری را با استفاده از پارادایمهای غربی به تهیدستان خارج از غرب فروخت. گفتن اینکه چگونه جنرال الکتریک از یک شرکت موفق آمریکایی با 25میلیارد دلار فروش، ده سال بعد به غول بینالمللی 200میلیارد دلاری تبدیل شد دردی از مردم هائیتی یا غنا دوا نمیکند. بایستی پیشرفت را با استفاده از موارد تاریخی که از محیط اجتماعی خودتان میآید به مردم بازتاب دهید. راه دیگر تلاش کرد همین کار را بکند: به شکل توصیفی سازماندهی شد و واقعیات را با اعداد نشان داد تا برای ساکنان جهان سوم قابل تشخیص باشد و اکثر آنها آنچه را به صورت جمعی انجام میدهند درک میکنند و چه گزینههای واقعی برای بقا و رسیدن به شکوفایی در بستر اقتصاد بازار تحت حاکمیت قانون موجود است.
آخرین و مهمترین درسی که آموختیم این است که محروم شدهها کلید رسیدن به پیروزی را در دست دارند. آنها اکثریت غالب را تشکیل داده و مشتاقانه به دنبال تغییر هستند. اندک مردمانی در دنیای درحال توسعه از زندگی عالی همسایگان خود در دموکراسی بازار غرب بیخبرند. اگر دولتها ابزار مالکیت قانونی که برای شکوفایی کسب و کارها لازم است خلق کنند، محروم شدهها بخشی از بازار گسترش یافته قانونی خواهند شد. اگر دولتها آنها را به مثابه کارگزاران اقتصادی جدی نگیرند، اگر دولتها آنها را مایه دردسر یا دریافت کنندگان منفعل صدقه ببینند فقط خشم و کینه در بین تهیدستان علیه وضع موجود شعلهورتر میگردد. تروریستها وارد میشوند، مشتاق به بهرهبرداری از این دشمنی با دولت، تهیدستان را تشویق به تمرکز بر محرومیتها و نداشتههایشان میکنند به جای این که بر آرزوهایشان به شباهت یافتن با شهروندان برخوردار و مرفه دموکراسیهای بازارگرای غرب انگشتگذارند.
تهیدستان صرفا آن چیزی را میخواهند که هر کسی که این کتاب را میخواند میخواهد: زندگی با امنیت و پر رونق برای خود و کودکانشان. راه دیگر ماجرای تهیدستان یک کشور است که چگونه جامعه بازار مدار را خودجوش ایجاد کردند. آنها در راه درستی قرار گرفتهاند. آیا به آنها کمک میکنیم تا چارچوب حقوقی رسیدن به آن هدف را به دست خویش ایجاد کنند یا خواستههای اقتصادیشان را نادیده گرفته و با این کوتاهی، راه را برای تروریسم باز میکنیم؟
هرنادو دسوتو
لیما، پرو - ماه می2002
ارسال نظر