ریسک جدیدی به نام دخالت دولت

پویان مشایخ

اگر یادتون باشه با عمیق شدن بحران مالی در ماه سپتامبر طرح ۷۰۰ میلیارد دلاری پاولسن بعد از کش و قوس‌هایی به تصویب رسید و در ابتدا قرار بود دارایی‌هایی که بازارشان از بین رفته بود را از طریق مناقصه خریداری کنند. این کار می‌تونست به شفافیت دارایی‌های بانک‌ها منجر بشه و بانک‌ها هم از شر این دارایی‌ها راحت بشن، ولی چند هفته بعد نظرشون عوض شد و قرار شد به تقلید از سوئد (در دهه ۹۰) از طریق خریداری سهام‌های برتر (سهامی که حق رای نداره، ولی برای چند سال سود ثابت می‌گیره) نقدینگی به بانک‌ها تزریق کنند تا بانک‌ها این قدرت را داشته باشن که به مردم وام بدن. حالا اینکه به چه بانکی کمک کنند و به چه مقدار، خودش داستانیه که قبلا اشاره کردم که بعضی نماینده‌ها از طریق ارتباطاتشون سعی کردند به بانک‌های ایالتشون کمک برسونن. ولی این مساله به نظر من ریسک جدیدی به سیستم اضافه کرد بنام ریسک دخالت دولت. اینکه معلوم نبود به کی به چه مقدار کمک کنند این قدرت را به نمایندگان دولت داد که به بخش خصوصی فشار وارد کنند. برای نمونه داستان گرفتاری Bank of America را تعریف می‌کنم:

Bank of America رییسی داره به نام آقای کنت لوئیس که اشتهای زیادی برای بلعیدن نهادهای مالی دیگه داره و هدفش هم اینه که بانکش را به بزرگترین بانک آمریکا تبدیل کنه که تقریبا هم این کار را کرده. دو سه سال پیش رفت بزرگترین کمپانی کردیت کارت را خرید و پارسال هم بزرگترین بانک مسکن که رو به ورشکستگی بود را به مبلغ شش میلیارد دلار خرید که این مورد آخری هم اگر یه کم هول نمی‌شد می‌تونست مفت بخره. خلاصه این آقا وقتی دید بحران مالی لمان برادرز را ورشکست کرده و مریل لینچ را هم داره ورشکست می‌کنه سریع دست به کار شد و پیشنهاد ۵۰ میلیارد دلاری را به مریل لینچ ارائه کرد. بانک مرکزی آمریکا هم خوشحال بود که یه بانک سالم و پولدار هست که داره این بانک‌های ورشکسته را جمع می‌کنه و اگر این کار را نمی‌کرد رسیدگی به حساب‌‌های بانک‌های ورشکسته به گردن فدرال رزرو می افتاد و علاوه بر آن اطمینان به سیستم بانکی هم کمتر می‌شد. خلاصه دو ماه بعد(هفده دسامبر) این آقای کنت لوییس دید این مریل لینچ در طول دوماه ۱۳ میلیارد دلار ضرر داده و اوضاعش خوب نیست. خلاصه سوار هواپیما شد و رفت واشنگتن و به آقای پاولسن و برنانکه گفت شرمنده ما می‌خوایم دبه کنیم و بی‌خیال مریل لینچ بشیم (طبق قرارداد روز اول ژانویه روز رسمی خرید مریل لینچ بود). این آقای برنانکه و پاولسن شاکی شدند و گفتن که دبه نداریم و مریل لینچ را ور میداری و جای چونه هم نداره. بعدش اومدن قدرتشون را به رخ کنت لوییس بیچاره کشیدن. بهش گفتن دبه کنی، اگر پس فردا پول لازم داشته باشی روی ما حساب نکن (منظور همان پول ۷۰۰ میلیارد دلار). بعد بهش هم اشاره کردن که موقعیتت ممکنه ضعیف هم بشه (رییس بانک مرکزی تحت شرایطی قدرت این را داره که رییس بانک‌ها را عوض کنه). خلاصه این آقای کنت لوییس ناامید و ناموفق به مقرش در کارولینای جنوبی بازگشت، حالا این همه داستان نبود. رییس مریل لینچ هم که دید شرکتش را بهBank of America انداخته و دولت هم نگذاشته که Bank of America از زیر معامله در بره اول اومد بالای یک میلیارد دلار به برو بچه‌ها و رفیقاش در مریل لینچ پاداش داد و بعد یک طراح مشهور در لس آنجلس را صدا کرد که بیاد دفتر کارش در نیویورک را تغییر دکوراسیون بده به مبلغ یک میلیون و دویست هزار دلار. جالب هم این بود که برای سطل اشغال اتاقش هزار و ۴۰۰ دلار هزینه کرده بود. نکته جالب‌تر هم اینه که همین طراح اتاق اوباما در کاخ سفید را با صد هزار دلار دکوراسیون کرده بود. خلاصه روز دوم ژانویه آقای کنت لوییس پا شد اومد نیویورک و با رییس مریل لینچ که حالا کارمندش شده بود یه دعوا کرد و انداختش بیرون، ولی چه فایده که Bank of America با تحمیل شدن ضرر پانزده میلیارد دلاری مریل لینچ به روز سیاه افتاد و سهامش از بیست و خورده ای دلار به چهار دلار رسید.خلاصه دولتی که این قدرت را پیدا کرده بود و از ورشکستگی مریل لینچ هراس داشت، حالا باید شاهد غرق شدن بانک معتبر Bank of America هم باشه. اگر گذاشته بودن مریل لینچ ورشکسته بشه و به Bank of America فشار نمی‌آوردن که مریل را رو دوشش بندازه حالا از ورشکستگیBank of America نگران نبودن. نتیجه داستان اینه که اگر قدرتی به دولت اعطا می‌شه باید مشخص و دقیق باشه والا خود این قدرت می‌تونه منبع ریسک جدیدی در اقتصاد باشه و جلوی تخصیص بهینه را بگیره.

منبع: http://pmashayekh.wordpress.com