۳۰سال-۳۰ فیلم- آژانس شیشهای: ابراهیم حاتمیکیا / ۱۳۷۶
جنگ دنیاها
عباس رزمنده دیروز و کشاورز امروز به همراه همسرش نرگس برای مداوای زخمی که از دوران جنگ در گردن خود دارد، به تهران میآید. حاج کاظم یکی از همرزمان او در دوران جنگ او را در خیابان میبیند و به دنبال ماجرای او میافتد. قرار میشود او برای مداوا به لندن برود.
علیرضا مجمع
عباس رزمنده دیروز و کشاورز امروز به همراه همسرش نرگس برای مداوای زخمی که از دوران جنگ در گردن خود دارد، به تهران میآید. حاج کاظم یکی از همرزمان او در دوران جنگ او را در خیابان میبیند و به دنبال ماجرای او میافتد. قرار میشود او برای مداوا به لندن برود. حاجکاظم ماشینش را میفروشد و پول بلیت را جور میکند، اما پول دیر میرسد و در یک آژانس هواپیمایی حاجکاظم مجبور به گروگانگیری میشود تا حقانیت بچههای جنگ را ثابت کنند. در فصل نهایی عباس و حاجکاظم سوار بر هواپیما میشوند، اما پیش از آنکه از خاک ایران خارج شوند، عباس شهید میشود.
آژانس شیشهای نقطه عطف کارنامه فیلمسازی ابراهیم حاتمیکیا است؛ جایی که آرمان و اعتقاد با همسویی با مردم به تلاقی میرسد و حاتمیکیا حرفهایی میزند که چالشهای زیادی را برمیانگیزد. حاجکاظم نماد فرماندهان زمان جنگ، همراه با عباس، آرپیچیزن دوران دفاع مقدس که اعتقاد کامل به دوران جنگ دارد رودرروی سلحشور، یک نیروی اطلاعاتی دوران پس از جنگ قرار میگیرد که در ظاهر مدافع مردم است. این تقابل باعث میشود نشانههایی که به تدریج از ذهن جامعه پاک میشود، یادآوری شود. جامعهای که در فیلم حاتمیکیا در یک آژانس هواپیمایی جمع شدهاند و هر کدام نماد یکی از قشرهای جامعه هستند. ابراهیم حاتمیکیا در آژانس شیشهای فرم جدیدی از قصهگویی را تجربه میکند که در آن حدود ۹۰درصد قصه در یک فضای بسته میگذرد و ابراهیم حاتمیکیا از پس این تجربه به خوبی برمیآید. حاتمیکیا درباره این تجربه چنین میگوید: «در آژانس شیشهای بر مرکب تقدیر نشستم و از ب بسمالله تا تای تمت به انجام و فرجام کار فکر کردم. هیچ گاه برای اینکه این فیلم ساخته شود اصرار نکردم. مسیر کار خودش همه چیز را پیش برد. حالا دلم میخواهد ببینم فیلم خودش چقدر حرف برای گرفتن دارد. دلم میخواهد که با مخاطبانش صریح صحبت کند.»
بارها دیدن آثار کلاسیک دلیل چندانی نمیخواهد. فیلم را از هر کجا شروع کنی قابلدیدن است. تکهای از فیلمنامه شاید موید این نقطهنظر باشد که تقابل آرمان و اعتقاد را به خوبی بیان میکند. حاجکاظم: میفهمی اگر گردان بره خط، گروهان برگرده یعنی چی؟ میفهمی اگر گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟ میفهمی اگه دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟ سلحشور: شاید اینو نفهمم، اما اینو میفهمم که دوره اون دهه تموم شده. حالا من سوال میکنم. میدونی دوروبر این گربه [یعنی ایران] چه وضعیه؟ مطمئنم نمیفهمی، اگه میفهمیدی اجازه نمیدادی یکی اسلحه بکشه و آبروی این گربه رو توی دنیا ببره.
ارسال نظر