گفتوگو با پرویز شهبازی به انگیزه «عیار۱۴»
تاثیر شرایط روی آدمها
عکسهای اختتامیه: حمید جانیپور
با پرویز شهبازی نشستیم و کمی درباره آخرین فیلمش «عیار ۱۴» حرف زدیم. به هر حال همان طور که به خودش هم گفتم از این یکی بیش از سه فیلم دیگرش که فکر میکنم محصول ذوقزدگی ناشی از فضای باز آن موقع و .....
ایلیا رضاییمجد
عکسهای اختتامیه: حمید جانیپور
با پرویز شهبازی نشستیم و کمی درباره آخرین فیلمش «عیار ۱۴» حرف زدیم. به هر حال همان طور که به خودش هم گفتم از این یکی بیش از سه فیلم دیگرش که فکر میکنم محصول ذوقزدگی ناشی از فضای باز آن موقع و ..... البته تاثیرپذیری از سینمای عباس کیارستمی بود، خوشم آمد. میشود این طور فرض کرد که عیار ۱۴ قدمی رو به جلو برای شهبازی است و البته آغاز مسیری که میشود به فیلمهای بعدیاش امید بست. به هر حال این گفتوگو را بخوانید.
پیش از هر چیز به این نکته اشاره کنم که عیار ۱۴ را نسبت به سه فیلم قبلیات بیشتر پسندیدم. در مورد آن سه فیلم به خودت هم البته گفته بودم و میدانستی که خیلی با فضای آن فیلمها ارتباط برقرار نکردم. اما این یکی با آنها مقداری فرق داشت. البته این مساله خیلی مهم در این فیلم هم وجود داشت که صحنهها فاقد تاثیرگذاری لازم برای چنین داستان ملتهبی بود. در این نوع داستان گویی باید علاقه ما به شخصیتها چنان جلب شود که دل ما از دقیقه اول برای آنها شور بزند. این اتفاق در اینجا نمیافتد.
البته ما اینجا قبل از شخصیتپردازی وارد قصه شدیم. یعنی حضور خود بازیگر باید تماشاگر را جلب کند. به هر حال قصه، قصه بیزمان و مکانی است و نمیتوان با معیارهای مشخص و واحد آنها را سنجید.
یعنی چه؟
یعنی اگر شما از فیلم «نفس عمیق» تصور جوانان دوره دهه هفتاد را دارید و حرکاتی که از آنها سر میزند تداعیکننده آنارشیسم موجود در آن آدمها است، در اینجا دیگر نمیتوانید بگویید اینها آدمهای سال ۸۷ هستند. قضاوت زمانی و رفتاری نمیشود روی آنها داشت.
اما تو وقتی موسیقی آلترناتیو را در ماشین فروتن میگذاری یعنی این آدمها را در قالب زمان گنجاندهای.
نه، آن موسیقی شخصیت آن آدمها را بیرون میریزد. آن آدمها اهل آهنگهایی که احسان گوش میکند نیستند. سطح شخصیتی بالاتری دارند.
اما به هر حال با توجه به اینکه میگویی بیزمان و مکان فیلم ساختهای، اما مشخص است در یکی از شهرهای شمالی ایران فیلمت دارد میگذرد. در آن شهرستان آدمی مثل فروتن چه طوری عاشق یک دختر با سطح شعور بالا میشود؟
خب. این که خیلی طبیعی است عاشق این دختر بشود، چون سطح خودش چندان بالا نیست.
این رابطه دوطرفه است. پس دختر در آن سطح و اهل تهران نمیآید با آدمی مثل فروتن صیغه بخواند.
باز داری از همان اشکالهایی میگیری که سر نفس عمیق و نجوا و مسافر جنوب میگرفتی و باعث شد دعوایمان شود (!) این چیزها به نظر من طبیعی است. آدمها در شرایط مختلف زندگی قرار میگیرند و عکسالعملهای متفاوت و مختلفی بروز میدهند. شرایط آن دختر هم شاید طوری بوده که مجبور شده با امیر صیغه بخواند.
این را هم بگویم بازی دختر خیلی من را یاد شخصیت مریم پالیزبان «نفس عمیق» انداخت. انگار اصلا این نوع بازی و چهره بازیگر را دوست داری.
این که تو را یاد او انداخته، از قدرت بازی مریم ناشی میشود. اما به هر حال هر کسی علاقههای شخصیای دارد که میشود گفت این جور چیزها در آن جای میگیرد.
خب، برگردیم به قصه فیلمت. به نظر من در جاهایی قصه فیلم باورپذیر نیست. ضمن اینکه به هر حال فکر نمیکنم انکار کنی که از ماجرای نیمروز «فردزینهمان» و تنگه وحشت «اسکورسیزی» هم در پلات کلی قصهات وام گرفتهای.
این فقط در نقطه آغاز ماجرا بود. البته وقتی به قصه عیار ۱۴ فکر میکردم اصلا توی ذهنم نبود که آن فیلمها هم یک چنین نقطهای داشتند. بعدا که متوجه شدم دیدم تاثیر ناخودآگاه آنها کار خودش را کرده است. در اینجا یک نفر بعد از چند سال از زندان آزاد شده و آدم دیگری که در شهر هست او را لو داده و حالا میترسد به سراغش بیاید. در همین تم کلی مشترک است. حالا آن فرد میخواهد کلانتر باشد، وکیل باشد یا طلافروش به هر حال هیچ چیز مشترک دیگری وجود ندارد.
خب، در فیلم شخصیت منصور را که به نظرم کامبیز دیرباز خیلی خوب از پسآن برآمده، تا حدی میشود باورش کرد، اما از یک جایی به بعد دیگر نمیشود حرکاتش را با منطق سنجید. آن تعلیق ابتدایی کمکم خاصیتش را از دست میدهد و تحول منصور دیگر خیلی کلیشهای میشود.
نه کلیشهای نیست. خیلی ساده است. چون در زندان تغییر کرده. قدر زمان را فهمیده و حالا همان طور که میگوید لحظه برایش مهم است و کسی که در برابرش نشسته مهمترین کسی است که در دنیا دارد. نمیخواهد انتقام بگیرد.
اما اینها در فیلم در نیامده. اجازه بده با تو مخالفت کنم. هنوز هم میگویم، عیار ۱۴ فیلم سرپاتری است تا نفس عمیق و دو فیلم دیگرت اما هنوز هم با فیلمهایت مشکل دارم.
طبیعی است. ایرادی هم ندارد. تو میتوانی فیلم را دوست نداشته باشی، اما با خودم دوست باشی. این پارادوکس که جذاب است. عیار ۱۴هم تقریبا میخواهد همین را بگوید.
ارسال نظر