بازگشت احمدی‌نژاد به اقتصاد بازار

عکس: ایسنا

کیوان مهرگان

قسمت پایانی

اشاره: هفته گذشته قسمت اول مصاحبه دنیای اقتصاد با دکتر حسن سبحانی استاد دانشگاه و نماینده سابق مجلس را خواندید. امروز قسمت پایانی این مصاحبه را که درباره چرخش در دیدگاه‌های اقتصادی دولت محمود احمدی‌نژاد است، می‌خوانیم. وجه افتراق دو جناح اصلی کشور که تا پیش از این زمان در ادبیات سیاسی ما به چپ و راست موسوم بودند، بر اثر اختلاف نظر در حوزه اقتصاد بود و این دو جریان به دلیل دو دیدگاهی که در حوزه اقتصاد داشتند، آرایش گرفتند. تقریبا این مساله در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ کماکان حکمفرما بود اما در دهه ۸۰ آیا می‌توانیم قائل به این مساله باشیم که دو جناح دیدگاه‌های اقتصادی متنوع یا متضادی با هم دارند.

مختصات اقتصادی که اصولگرایان از آن دفاع می‌کنند و مدل اقتصادی که مورد دفاع آنهاست، از نظر شما چیست؟

آنچه من از مفاهیم چپ و راست در حوزه اقتصاد و به خصوص در دهه ۶۰ متوجه می‌شوم این است که این راست و چپ در قالب مفاهیم رسمی خود زیاد به کار گرفته نمی‌شدند، به عبارت دیگر وقتی صحبت از راست بوده منظور، لزوما به معنای قائلین به اقتصاد بازار آزاد و عدم مداخله دولت یا مداخله حداقل دولت در امور اقتصادی و مسائلی از این قبیل نبوده است و تا حدودی منظور از راست اشاره به اقتصاد بازاری‌ها بوده است.

با عنایت به اینکه به هر حال کسانی که در بازار هستند، ممکن است مقدار زیادی از اقتصاد آزاد را دنبال کنند اما همه رفتارهای آنها لزوما منطبق بر مضامین اقتصاد آزاد نیست و این مجموعه به لحاظ علایق دینی و پیشکسوتی‌هایی که در انقلاب داشتند و در دهه ۶۰ در مراکزی از تصمیم‌گیری و قدرت حضور داشتند و به‌طور طبیعی دیدگاه‌های اقتصادی خود را مطرح می‌کردند این‌طور به نظر می‌آید که وقتی از «راست» در آن زمان صحبت می‌کنیم بیشتر منظور دیدگاه‌های منتسبین به بازار سنتی ایران یا برخی از علاقه‌مندان به آن بازار است. اگر این برداشت درست باشد در آن صورت می‌توان گفت «چپ» هم اصطلاحی نیست که در جای خود به کار رفته باشد و افرادی که با این شیوه رویکرد بازاری‌ها به اقتصاد، روی خوشی نشان نمی‌دادند یا احساس می‌کردند این شیوه رویکرد نیازهای آن مرحله از اقتصاد ایران را پاسخ نمی‌دهد «چپ» نامیده شدند، البته به اقتضای جوان‌تر بودن، روشنفکرتر بودن یا در مواردی روشنفکرنما بودن و مطالعات دانشگاهی که در این مجموعه دوم وجود داشته است، نمی‌توان گفت اندازه دوری این مجموعه از مطالعات اقتصادی

سوسیالیستی به اندازه دوری آن مجموعه اول از مطالعات اقتصاد بازار آزاد بوده است، ولی در هر حال «چپ» به معنای سوسیالیست بودن یا علاقه‌مند به سوسیالیسم را من در همان افرادی که در دهه ۶۰ هم بودند زیاد جست‌وجو نمی‌کنم. مضافا اینکه تفکر سوسیالیستی و علایق اسلامی در موارد بسیاری قابل جمع نیست. افراد دلسوزی بودند که احساس می‌کردند حضور دولت می‌تواند قواعدی را به وجود آورد، اقتصاد را نظم دهد و رفاه طبقات محروم را افزایش دهد.

آیا این تقسیم‌بندی هنوز مصداق دارد یا به هم ریخته است؟

فکر می‌کنم اکنون دیگر چپ و راست گفته نمی‌شود.

اسم مصطلح که اصلاح‌طلب و اصولگراست.

اصلاح‌طلب و اصولگرا که گفته می‌شود دیگر به آن قضایا بر نمی‌گردد ضمن اینکه واقعا نمی‌توان نتیجه‌گیری کرد که همه اصلاح‌طلبان موجود کسانی بودند که به لحاظ تاریخی به چپ دهه ۶۰ مربوط می‌شوند و همه اصول‌گراهای موجود به جناح راست دهه ۶۰ منتسب می‌شوند. من از خیلی سال‌ها قبل، حداقل از زمان تدوین برنامه دوم توسعه به این طرف ادراکم این بود که چپ اقتصادی و راست اقتصادی در کشور به معنای مصطلح سیاسی وجود ندارد و حتی اگر کسانی تحت عنوان چپ با راست اقتصادی مخالفت می‌کنند، قبل از آن‌که مخالفت‌ها نظری و ریشه‌ای باشد، سلیقه‌ای و سیاستی است که به معنای میزان سیاست‌گذاری دولت در اقتصاد است. از سال‌های ۷۵ به بعد که در مجلس به صورت پررنگ در این وادی بودم، به وضوح مشاهده می‌کردم که از نظر اقتصادی بین چپ و راست از نظر من هیچ تفاوتی وجود ندارد؛ به نحوی که برنامه سوم توسعه را مجلس پنجم تصویب کرد.

که اکثریت اصطلاحا راست بودند که به نظر می‌آید اکثریت باید راست بوده باشند و اجرای آن توسط دولت آقای خاتمی انجام شد، درست است؟

بله، مجلس پنجم تصویب کرد و در دولت آقای خاتمی اجرا شد. که بالاخره به نظر می‌آید جزو اصولگرایان نبوده است. در کلیت برنامه چهارم توسعه مجلس ششم و دولت آقای خاتمی تصویب کردند و در اختیار دولت فعلی قرار گرفت که تاکنون برای اصلاح آن اقدامی صورت نگرفته است. اگر اصلاحاتی در ماده یک مربوط به حساب ذخیره اتفاق افتاده، عمدتا در مجلس بوده است یا رویکردهای مالی دولت بوده است ولی در برنامه چهارم هم اصلاحاتی اتفاق نیفتاده است.

می‌توان عملکرد اقتصادی دولت آقای احمدی‌نژاد را در نماد یا سمبل یا تمام عملکرد نگاه اقتصادی اصولگرایان به حساب آورد زیرا در حوزه سیاست خارجی و تقریبا سیاست داخلی و برخی مباحث فرهنگی تایید می‌کنند که این دولت اصول‌گرا است. من از هیچ شخصیت اصولگرایی نشنیده‌ام که این دولت را غیراصولگرا در این مورد بدانند، آیا می‌توان در حوزه اقتصاد هم این دولت را یک دولت اصولگرا دانست؟

آنچه برای من مهم است، این است که معیارهای اصولگرایی چیست، در واقع این مسائل الفاظ اعتباری است که در گذر زمان و به اقتضای روزگاری که در آن بوده‌ایم خلق کرده‌ایم و هیچ گاه مختصات یا ویژگی‌های اصول‌گرایی یا اصلاح‌طلبی را مشخص نکرده‌ایم، بیشتر افرادی که هم‌عقیده بودند اسمی را انتخاب کردند، عقیده به معنای نوشتن، منشور و جزئیات مرام اقتصادی نیست، هم‌عقیده بودن یعنی در کلیت سلیقه سیاسی واحدی داشتند و دور هم جمع شدند و برای خود عنوانی انتخاب کردند، اگر بخواهم بگویم دولت از نظر سیاسی یا از نظر فرهنگی اصولگرا است، باید شاخصی داشته باشم که بگویم کارکرد آن با شاخص‌ها تطبیق می‌کند، در حالی که چنین شاخصی وجود ندارد مگر آن‌که شاخص آن را افرادی بگیریم که مجموعه آن‌ها خود را اصولگرا می‌دانند و بگوییم این دولت در این ابعاد با آنچه آن‌ها می‌پسندند همگرایی دارد، پس اصولگرا است. همان طور که در مورد اصلاح‌طلبان هم می‌توان چنین حرفی را زد. به عنوان مثال چه مختصاتی در فرهنگ وجود داشته باشد و در فرهنگ اصولگرایی وجود دارد که این دولت مطابق آن‌ها عمل کرده است که ما می‌توانیم به آن اصولگرا بگوییم؟ در مورد اصلاح‌طلبی‌ هم همین طور است. این طبقه‌بندی‌ها بسیار بی‌پایه است. من بسیاری از اصلاح‌طلبان اصطلاحی را می‌شناسم که از نظر خودم با معیارهایی که برای اصولگرایی می‌توانم تعریف کنم، اصولگرای خالص هستند و بسیاری از اصولگرایان اصطلاحی را می‌شناسم که شیفته اصلاح‌طلبی با معیارهایی که وجود دارد، هستند. لذا واقعا الفاظ بدون پشتوانه تئوریک هستند. این مقدمه را باید داشته باشیم.

در عین حال اگر بگوییم اصولگرایان یعنی جمع کسانی که احساس می‌کنند با کسانی که خود را اصلاح‌طلب می‌دانند، تعارضاتی دارند، در اقتصاد من اقتصاد اصولگرایی را به پشتوانه نوع تصویب قوانین، در بودجه، در برنامه‌ و در شرایط عادی در اقتصاد، اقتصاد بازار آزاد می‌دانم و اصلاحات ساختاری که در برنامه‌ها به وجود آمد توسط اکثریت اصولگرایان حمایت شد. دولت آقای احمدی‌نژاد در ابتدای حاکمیت خود مطالبی را مطرح کرده است که برخی از این مفاهیم در اقتصاد آزاد به طور استقلالی جایگاهی ندارند.

مانند چه چیزی؟

مانند عدالت یا مانند دخالت در قیمت‌گذاری، اما چون سیاست‌هایی که در این اواخر اتخاذ می‌شود بازگشتی به اصول اقتصاد آزاد یاگام برداشتن برای همگرا شدن آن اصول است بنابراین شاید بتوان گفت عملکرد سال اخیر یا ماه‌های اخیر با اراده‌ها و اقداماتی که در سال‌های ابتدایی اتفاق می‌افتاد، مقداری متفاوت است.

اگر اصولگرایی اقتصاد بازار آزاد باشد، برخی از اقدامات فعلی منطبق با اصولگرایی است، ولی اقدامات سال‌های اول چنین نبود.

ممکن است برای این دو مصداق پیدا کنید، مثلا دو یا سه نمونه از اقدامات سال‌های اول را مطرح کنید که با آن معیارها همخوانی نداشت و چند تا اقدام‌های اخیر را مطرح کنید؟

اکنون دولت، صحبت از هدفمندسازی‌ یارانه‌ها می‌کند و این هدفمندسازی را در نقدی کردن معرفی می‌کند. کسانی که اقتصاد انرژی ایران را می‌شناسند می‌دانند که ما چیزی به نام یارانه‌ در بودجه نداریم، بلکه نوعی ارزان فروشی وجود دارد که دولت معتقد است از طریق اصلاح قیمت‌ها و دریافت قیمت واقعی یا قیمت عرضه و تقاضا می‌تواند آنها را به جماعت دیگری توزیع کند.

رویکرد به اصلاح قیمت‌های انرژی براساس قیمت بازار آزاد جهانی نوعی رویکرد به سمت اصلاح قیمت‌ها است که از مشخصات بازار آزاد است و اکنون در حال وقوع است.

در مقابل تلاش دولت برای کاهش نرخ سود بانک‌ها، با توجه به مشکلی که ما از نظر اطلاق کلمه سود بر بهره داریم نوعی دخالت در اقتصاد محسوب می‌شود، بنابراین خلاف رویکرد بازار آزاد است که در سال‌ها و ماه‌های اولیه اتفاق افتاد.

که این نوع دخالت هنوز هم ادامه دارد.

بله، البته در آن مورد در جای خود توضیح خواهم داد. رویکرد دولت به تزریق پول به اقتصاد برای انجام کارهای عمرانی هر چه بیشتر به نفع مردم یک رویکرد غیرمبتنی بر اصول بازار آزاد است که اتفاق افتاده است و هنوز هم نشان داده نمی‌شود که تصحیح شده باشد. البته در مرحله‌ای که سیاست‌های بانک‌ مرکزی به کنترل نقدینگی رفت به نظر می‌رسید که رویکرد سال‌های اول در حال اصلاح است، ولی با تغییراتی که رخ داد، نشان داده شد که بین نرخ تورم و نرخ بیکاری، دولت پذیرش نرخ تورم را برای کاهش نرخ بیکاری انتخاب کرده است.

به لحاظ نظری این مساله به سخنی از فیلیپس در اقتصاد بر می‌گردد که موازنه بین این دو نرخ است و از مشخصه‌های بازار آزاد می‌باشد.