مونولوگ
سینمای دولتی، به ذائقه مردم بیاعتنا است
من شخصا سینمای خصوصی را در ایران نمیشناسم. اما سینمای دولتی را نیز نمیدانم که چیست. سینمای سفارشی که با بودجه دولت به تولید یکسری فیلمهای سفارشی میپردازد و در نهایت در هنگام جوابدهی که باید مخاطب را جذب کند، پس از مدت کوتاهی همه فراموش میکنند که میلیونها پول چرا بینتیجه و بدون بازگشت ماند.
من شخصا سینمای خصوصی را در ایران نمیشناسم. اما سینمای دولتی را نیز نمیدانم که چیست. سینمای سفارشی که با بودجه دولت به تولید یکسری فیلمهای سفارشی میپردازد و در نهایت در هنگام جوابدهی که باید مخاطب را جذب کند، پس از مدت کوتاهی همه فراموش میکنند که میلیونها پول چرا بینتیجه و بدون بازگشت ماند.
اما در مورد معضل ورشکستگی ششماه گذشته سینمای ایران باید بگویم که این قضیه به ششماه گذشته برنمیگردد، بلکه از سالها پیش این ورشکستگی به خاطر برخورد نامناسب مسوولان سینمای ایران آغاز شد و تاکنون نیز ادامه دارد. البته در همان دوران حرکتهای روشنفکری به همراه رعایت اصول اخلاقی در همین سینما و در دوره کوتاه ریاست آقای محمد بهشتی صورت گرفت. در همین دوران سینمای عباس کیارستمی جایگاه ویژهای پیدا کرد و توانستیم نخل طلا هم برای همین سینما بگیریم. ولی به جای آنجا که سلیقه مردمی را به سمت سینمای سالم و ارزشی و فکری ببریم، خودمان را درگیر جشنوارههای رنگ و وارنگ و در نهایت جشنوارهگرایی کردیم. در آخر میبینید آنچه نصیب این سینما شد فیلمهایی مانند اخراجیها و... بود که عامهپسند بود و در زمان خود فروش مناسبی هم داشت اما چون یک روند فرهنگی نداشت به فراموشی سپرده شد. دولت در سینمای ایران به خاطر اینکه میخواهد بر روی فکر کارگردان، تهیهکننده و حتی سوژه فیلمها اعمال نظر مستقیم داشته باشد به بدنه سینما در ایران کمک میکند و ما به هیچ عنوان سینمای خصوصی نداریم.اما درست در زمانی که یک فیلمساز تصمیم به ساخت گوشهای از
معضلات حاکم در جامعه میگیرد، او را سانسور میکنند و اجازه ساخت و پخش فیلمش را نمیدهند و درست در همین نقطه است که آمار سینما رفتن هر ایرانی از نظر آقای بهروز افخمی به هفتسال یکبار میرسد و در یک آمار محترمانهتر به 5 سال یکبار تقلیل مییابد و خب در جامعهای که به سلیقه مردم فیلم ساخته نمیشود، کار به آنجایی میرسد که با وجود همه مرزبندیهایمان نسبت به سینمای جهان و آمریکا و فیلمهای هالیوودی با بهترین زیرنویس، سینمای خانگی ما را اشباع میکنند. از سوی دیگر ما که همیشه به فرهنگمان تکیه داریم و به آن میبالیم و حتی معجزه دینمان کتاب است در مسائل فرهنگی و پرداخت درست به آن دچار مشکل هستیم به طوری که سالانه از کل بودجه فقط 3درصد به فرهنگ تعلق میگیرد ولی به عنوان مثال در یک کشور بسیار کوچک مانند نروژ 30درصد کل بودجه خود را به مباحث کلی فرهنگی در کشورشان اختصاص میدهند. در اینجا فقط میتوان گفت کار از ریشه خراب است و هر روز هم خرابتر میشود و سینمای ایران که همچون شیری بییال و دم است هر روز مخاطب بیشتری را از دست میدهد.
* مدرس و منتقد تئاتر و سینما
ارسال نظر